رادیو نِپِنت؛خیابان‌ِاَبی.

Description
پدر- دنبال چی می‌گردی؟ آیدین- دنبال خودم.

روی خط ۰۱ از صحبت شنونده؛
-https://t.me/BluChtBot?start=67a3af03b0d5aa8a8542
.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated hace 9 meses, 1 semana

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated hace 11 meses, 3 semanas

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated hace 7 meses, 3 semanas

8 months ago

و هرچقدر مقنعه بزارم هیچ وقت قرار نیست بهش عادت کنم.

8 months ago

خب من رسیدم.

8 months ago

کتاب‌هایی که یکم خراب شدن و کسی اونها رو انتخاب نمی‌کنه برای بازیافت شدن میرن و این حقیقتا غمگینه...

8 months, 1 week ago
8 months, 1 week ago

حقیقتا اولین باره که اینقدر شدید رایحه‌ی کاج رو‌ احساس کردم و متوجه شدم چطور این بوی سرد همراه با برف اینقدر ترکیب برنده‌ایه.

8 months, 1 week ago

طوری که دست‌هام بوی کاج میده.?

8 months, 2 weeks ago

-چرا وقت‌هایی که به گرمای آغوشت نیازمندم
بیشتر از همیشه من رو می‌شکنه؟

8 months, 2 weeks ago

" دونه‌های کریستال شکل برف،
عکسی که از ما توی ماشینم نگه داشتم."
#radio_muzic

8 months, 2 weeks ago
  • برو بیرون عوضی.
    - لاوا!
  • اینطوری صدام نزن احمق؛ گفتم برو بیرون!
    - چیکار باید کرد لاوا!؟ من بدون تو قرار نیست از این خونه حتی قدمی‌هم بردارم! حیف.

گفت و با صورتی که حتی ذره‌ای هم پشیمونی رو نشون نمی‌داد لبخند زد، از اون‌هایی که نشات گرفته از تمامی سالهای گذشته میدونست بعدش قرار نیست همه چیز توی آرامش بگذره چون تمامش بوی باروت نم گرفته‌ی زیر بارون رو میداد.

+آه ساکت باش چون می‌دونی این یه لوپ مزخرف‌ِ تکراریه. من باهات اینجا رو ترک میکنم و تو چند هفته اول طوری رفتار می‌کنی که انگار مهم‌ترین آدمی هستم که توی زندگیت وجود داره و شبش؟ توی خواب می‌بوسیم و من فردا صبح با جای خالیِ تو روی تخت رو به رو میشم. خسته نشدی؟ تو همیشه من و ترک میکنی و این جدید نیست... یه داستان تکراری خسته کننده.

تک تک کلماتش خستگی رو فریاد میزد، خستگی از بازی بی‌سر و ته‌ای که باید سالها گذشته خودش رو ازش نجات میداد! اما اون همیشه امیدوار بود... امیدوار بود سالها نمی‌گذشتن.

- نه لاوا، دلم میخواست بگم با من از خونه‌ی این حرومزاده بیا بیرون و بعد ترکم کن، انتقام بگیر و مثل مواد مذاب من رو نابود کن. ولی چیکار کنم لاوا؟! من برای تو همیشه خودخواهم!

سرش رو کمی چرخوند و با نگاه مرده‌ای که خدای مسیح‌هم برای اونها تمامی قاتلین‌ رو به جهنم دعوت می‌کرد به اونی که روی صندلی چوبی مشکی نشسته بود و درست مثل یک شیطان لبخند میزد خیره شد، چرا که این فیلم تکراری بود.

+می‌دونی؟ این بازی بچگیمون نیست که تو عروسک خرگوشم رو پاره کنی و وقتی اشک‌هام رو دیدی بگی در عوض میتونم یه مشت بخوابونم توی صورتت تا خون‌ها رو ببینم چون تو دلت نمی‌خواد با هیچ آدم دیگه‌ای دوست باشم! باور کن تو باید بس کنی، تو باید قبول کنی بلاخره یک جایی دیگه نباید توی زندگیم نقشی داشته باشی.
- سخنرانی خوبی درمورد زمان مهدکود‌مون بود ولی باید چیکار کنم لاوا؟ چون در هر صورت آینده تو منم.
#لاوا

8 months, 3 weeks ago

دیگه باتری اجتماعی‌م فوت کرده.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated hace 9 meses, 1 semana

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated hace 11 meses, 3 semanas

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated hace 7 meses, 3 semanas