هر چه میگوید لبم ، فرمانده اش احساس بود..!
من نشسته در مقابل ، چون مخاطب یاس بود..!

آسمان..! با پهنه اش ، شب در تماشای توأند ..!
خیره بر تو همچنین ، چَشمان من الماس بود..!
#برقی_احمد
@Abarghi

به یادت هر نفس ذکری سرودم..!
تو را ، در هر بیان بهتر ستودم..!

شده گاهی نفس را حبس کردم..!!!
ولی بی یاد تو ، هرگز نبودم..!
#برقی_احمد
@Abarghi

"تا تو هستی و غزل هست ، دلم تنها نیست..!"
عشق در سینه نشسته ست ، وَ غم پیدا نیست..!

تا تو هستی ، من و صد واژه به فرمان توایم..!
از تو می گویم و شعر است، که این غوغا نیست..!

محو تصویر تو می گردم و تکبیر بلند..!
همچو تصویر تو طرحی ، که چنین زیبا نیست..!

تو شدی حال قشنگی که دلم می خواهد..!
و مرا غصه ی امروز و ، غم فردا نیست..!

هر چه دوری ز من و فاصله افتاد ولی...!
من نفس می کشمت باز و این رؤیا نیست..!

گِرد تو ، گر چه بسی مدعیان حیران اند..!
همچو من شیفته ات هیچ در این دنیا نیست..!

شاعری اهل جنون گشت ..! مرا می گویند..!
بگذار بگویند..! که دیوانه شدم ، پروا نیست..!
#برقی_احمد
@Abarghi

صبح آدینه ست یعنی عشق را رونق دهیم...
فرصت گفتارِ "من می خواهمت" تکرار شد...

باز کن چشمِ خمار آلوده را آهوی ناز.....
جمعه ای دیگر به تکرار تو بر من یار شد....
#برقی_احمد
@Abarghi

اقتدای هر نمازم ، چشم توست..
پلک بر هم می زنی ، قبله نماست...!!

گشته من با تو صراطم مستقیم...
کفر و ایمانم همه ، روی شماست...
#برقی_احمد
@Abarghi

ای سفر کرده نشانی بده عطر تو کجاست...؟!
نیست احساس تو در شهر ندانم که چراست...!!

از چه در دامن مهتاب چو شب های دگر...
اثری نیست ز رخسار تو شوقم به هواست...

چیست از ما چه بریده است نگاهت به غزل..؟!!
من و دل عشق سرودیم و ، تمنای تو راست...

امشب از فاصله ی دور تو را می بوسم..
که از این فاصله بوسیدن معشوق ، سزاست...

به تماشای تو من باز نوشتم غزلی...
که به تدبیر نگاهت غزلی بلکه دواست...

هر چه عقلم بسرود ای لب خاموش نران..!
سخنی بلکه بیازارمت افسوس نخواست..!!!

خواندمت باز..! شنیدی؟ به غمم روی نما...!
خنده ام بر لب اگر دید کسی ، چون که اداست..!
#برقی_احمد
@Abarghi

پیکرم دیگر نمی گیرد چو دل فرمان ز مغز.. !!
در تپش افتاده دیدی چون به احساسی عجیب...!

کارم از درمان گذشته ، بر دعـــــــــــــــــــا دستی برید...
ذکر لب هایم شده بهر شفا ، أمَّـــــــــــــن یُجیب....!
#برقی_احمد
@Abarghi

جمعه ام بی تو...
نفس گیر است..
دلگیر است...
جمعه حال توست...

آنچه شعرم..
عشق می گوید..
میان واژه گانم...
مال توست....
#برقی_احمد
@Abarghi

با عشق به جز عشق ، چه گوییم..؟! نگوییم..!
ما...! راه به جز ، وصل تو در عشق نپوئیم ...

جز ردّ نگاهت که برون نیست ز خاطر...
هرگز به تمنای کسی شعر نجوییم...

چون کهنه شرابی که مگر ذوق تو نوشَد...
یک گوشه به کنجی بنشستیم ، سبوییم ..

از خلق بریدیم و تو در خلوت مایی...
گفتی ز کسان غیر تو چون دست بشوییم..

با عشق بهار است همه فصل که سبزیم..
عطر تو پراکنده به هر جاست ببوییم....

هر بار که می بینمت انگار بهار است...
قسمت شده در چشم تو هر بار بروییم...
#برقی_احمد
@Abarghi

آذری هستم ، ولی ، اهلِ توأم... !
زادگاهم سرزمین چشم توست... !

همچو بَذری که به آبَش داده اند...
رویش من در زمین چشم توست.. !

ساکن کوی تو شد دل ثبت کن...
روز و شب او در کمین چشم توست.. !

حُرمت همسایگی را پاس کن... !
چند وقتی ، چون قرین چشم توست...

سالِ عمرم را ز چشمانت بخوان..
عمر چشمانم ، سِنین چشم توست...

ترسم این شد کافرم نسبت دهند..!
چون ، تمامِ من ، به دین چشم توست.. !

حرف دل را با بیان شاعری قلبی سرود...
انتظارش ، آفرینِ چشم توست..!
#برقی_احمد
@Abarghi