ایرانِ بزرگِ فرهنگی

Description
چون‌که ایران دلِ زمین باشد
دل ز تن بِه بُوَد یقین باشد

در اینستاگرام همراه ما باشید:
http://instagram.com/irbozorg
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 months, 4 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago

5 months, 2 weeks ago
**کشف حجاب چگونه اجرا شد؟ (۱)**

کشف حجاب چگونه اجرا شد؟ (۱)

فرآیند اجرا و قانونی کردن کشف حجاب نزدیک به یک سال پیش از واقعهٔ ۱۷ دی ماه شروع شد.

وزیر فرهنگ و معارف وقت، علی اصغر حکمت در این‌باره می‌گوید: «در یکی از روزهای تیرماه ۱۳۱۳ در قصر سعدآباد جلسهٔ هیئت وزرا برگزارشد که رضاشاه رو به وزیرمعارف کرده و گفت: سابقاً به کفیل معارف دستور داده‌ام برای رفع روپوشیدن زنان اقدام نماید، امّا او نخواست یا نتوانست و کاری نکرد. حالا باید شما در این کار با کمال متانت و حسن تدبیر اقدام کنید که این رسم دیرین که برخلاف تمدّن است از میان برداشته شود».

پس از این دستور بود که حکمت در گام نخست، هیئتی از زنان متجدّد و تحصیل‌کرده گرد هم آورد و کانونی به‌نام کانون بانوان تشکیل داد تا برای نیل به مقصود کشف حجاب، کمک و همیار وی و دولت باشند. از جمله این زنان می‌توان به خانم‌ها فاطمه سیّاح، هاجر تربیت، بدرالملوک بامداد، صدیقه دولت‌آبادی و... اشاره نمود. اوّلین رئیس این کانون خانم صدیقه دولت‌آبادی بود.

از جمله برنامه‌های این کانون این بود که از افراد ذی‌نفوذ و رجال و بانوان تحصیل‌کرده دعوت به عمل آورده و با برگزاری سخنرانی‌های مختلف دربارهٔ مقام زن در جامعه و نقش اثرگذارش داد سخن سردهند تا از لحاظ فکری زمینه برای اقدام کشف حجاب آماده شود. به‌غیر از تأسیس کانون بانوان اقدامات دیگری برای زمینه‌چینی انجام شد. از جمله می‌توان به برگزاری کلاس‌های تربیت بدنی و ژیمناستیک برای دختران دانش‌آموز تا انتشار مقاله‌هایی در نقد حجاب اشاره نمود.

همچنین «بازرسان وزات فرهنگ مأموریت یافتند به مدارس دخترانه بروند و به‌تدریج با پندها و سخنان مستدل خود، شاگردان را آمادهٔ ترک چادر کنند». این برنامه‌ها و زمینه‌چینی‌ها ادامه داشت تا بالاخره در آبان ۱۳۱۴، علی‌اصغر حکمت، وزیر معارف به رضاشاه پیشنهاد داد که مقامات مملکتی بایست با زنان خویش به مجالس مختلف روند و در همین زمینه رضاشاه پیشقدم شود. رضاشاه در جواب وی بیان داشت: «بسیار خوب، دیگران که اقدام نمی‌کنند، منِ پیرمرد حاضرم جلو بیفتم».

رضاشاه قصد نداشت در برنامهٔ کشف حجاب تعجیلی صورت گیرد ولی وقوع حادثه و شورش مسجد گوهرشاد وی را به فکر انداخت هرچه زودتر این برنامه را عملی کند. از همین‌روی، رئیس‌الوزرای وقت، مجمود جم در‌ تاریخ ۲۷ آذرماه بخشنامه‌ای به تمام ادارات صادر کرد که حاوی نکات مهم زیر بود.
نخست: فرآیند کشف حجاب بایست از دبستان‌ها و مدارس دخترانه شروع شود.
دوم: در این امر بایست از مدگرایی و تقلید کورکورانه از فرنگیان اجتناب شود.
سوم: احدی نبایست متعرّض بانوان باحجاب شود و اجباری نبایست در کار باشد ولی با وعاظ و منبری‌هایی که در این فرآیند اخلال ایجاد
کنند با شدّت باید برخورد شود.

پس از آن رضاشاه در تاریخ ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ روز چهارشنبه به‌همراه دخترانش، شمس و اشرف و همسرش در مراسم فارغ‌التحصیلی دختران و پسران شرکت نمود. رضاشاه پس از دادن دیپلم به دانش‌آموختگان به تالار دیگر رفت که در آنجا تمام خانم‌ها لباس متحدالشکل که عبارت از جامهٔ بلند سورمه‌ای رنگ بود بر تن داشتند و همه نشان شش‌گوش مخصوص معارف را بر سینهٔ خود نصب نموده و در صف منظّمی ایستاده بودند.

خانم هاجر تربیت که مدیر دانش‌سرای دختران بود لایحه‌ای عرض کرد و اعلیحضرت در جواب سخنانی دایر بر اهمیّت مقام زن در اجتماع و عقب‌افتادگی زنان ایران و تشویق آنان به برابری و هم‌شأنی با مردان بیان فرمودند. پس از آن در جلسهٔ هیئت دولت در عصر همان روز رضاشاه گفت: از امروز ملّت ایران در صف ملل متمدّن داخل شد. پس از آن تاریخ کشف حجاب به‌صورت عملی و رسمی شروع شد. حکومت وقت با قدرت و قوّت هرچه‌تمام پشت این قضیه ایستاد اگرچه ترس زیادی از واکنش افراد متعصّب داشت.

نتایج این اقدام بسیار چشمگیر بود و در خیلی از بلاد ایران بانوان به استقبال کشف حجاب رفتند ولی در جاهایی هم مقاومت‌های پیدا و پنهانی صورت گرفت. در شهر مذهبی قم که به‌نوعی دارالاسلام ایران بوده و است، تنها ۶ نفر از معلّمان زن از کشف حجاب استنکاف ورزیدند. البته روند کشف حجاب در استان‌ها و شهرهای متعصّب کشور به‌کندی صورت می گرفت. در این میان یکی از علل کندی روند کشف حجاب، نبود لباس مناسب و کلاه برای جایگزینی چادر و روبنده برای بانوان بود که این امر در استان‌های کمتر برخوردار مثل کردستان و سیستان‌وبلوچستان بیشتر مشهود بود.

حکومت در اجرای دقیق و باطمأنینهٔ برنامهٔ کشف حجاب بسیار اصرار می‌ورزید. در بخشنامه‌ای کشف حجاب توسط روسپیان را ممنوع اعلام کرد تا بدین‌وسیله اثر منفی بر روی مردم عادّی به‌واسطهٔ کشف حجاب زنان بدکاره نگذارد.

مقالهٔ بررسی تطبیقی کشف حجاب رضاشاه و حجاب اجباری، بهروز حسینی، فصل سوم، شمارهٔ ششم فصلنامهٔ ایران بزرگ فرهنگی

Https://t.me/IrBozorg

5 months, 2 weeks ago
‏**شاه هرگز نمی‌میرد !**

شاه هرگز نمی‌میرد !

عبارت لاتین "Rex nunquam moritur" به «شاه هرگز نمی‌میرد» ترجمه می‌شود. این عبارت به این معنی است که حتی اگر پادشاهی بمیرد، نهاد پادشاهی همچنان وجود دارد. این اغلب با جانشینی وارثان یا تداوم خود سلطنت نشان داده می‌شود.

ازین نظر، مرگ پادشاه در قانون، مرگ نامیده نمی‌شود، بلکه «انتقال» خوانده می‌شود، زیرا او با مرگ، سلطنت را به دیگری واگذار می‌کند و دیگری را مجاز می‌سازد مشمول وظایف او شود، به طوری که شأن سلطنتی (Dignitas) تا ابد تداوم می‌یابد...

بنابراین پادشاه هرگز نمی‌میرد، هرچند پیکر حقیقی او به مرگ دچار آید؛ امّا شاه در همان نامی که به او نسبت داده شده، تا ابد تداوم می‌یابد.

این‌ مفاهیم در غرب اگرچه به لحاظ حقوقی پیشینه‌ای چندسده‌ای دارد، امّا مصداق بارز آن وقایعی است که طیّ چند دهه‌ی اخیر در ایران رخ داده است. با رخداد جنبش‌های ملّی ۹۶ و ۹۸ مردم ایران به عنوان بدنه‌ی سیاسی سلطنت (Body Politic)، بارها از «رضاشاه» نام بردند، که هم یادآور نام بنیان‌گذار سلسله‌ی پهلوی بوده و هم به تداوم شان سلطنتی در نواده‌ی او، رضاشاه دوم به عنوان ولیعهد اشاره می‌کند.

به همین خاطر در غرب، پادشاه به رعایت میثاق‌نامه‌هایی که ذیل عنوان «شأن سلطنتی» و «نظام سیاسی» منعقد شده بود، ملزم بود، زیرا «به‌لحاظ عقلانی»، چنین استدلال می‌کردند که پادشاه پیشین که چنین التزامی را پذیرفته بود، عملاً نمرده است، زیرا نه «شأن سلطنتی» او و نه «نظام سیاسی»‌ای که به نام آن‌ها عمل می‌کرد، زوال نمی‌پذیرد و برقرار و پابرجای‌اند.
زیرا حقیقت دارد که «نظام سیاسی» به‌خودی‌خود هیچ کاری انجام نمی‌دهد، در حالی که کسی که نظام سیاسی را اداره می‌کند، به‌ اعتبار نظام سیاسی و شأنی عمل می‌کند که همان نظام سیاسی به او اعطا کرده است. افزون بر این، دو چیز در وجود پادشاه با هم تلاقی می‌کند: شخصیّت فردی و معنا یا دلالت (همان شأن سلطنتی). و این دلالت، که امری مربوط به عقل و ادراک است، به‌شکلی شگفت‌انگیز برای همیشه باقی می‌ماند، هرچند به‌صورت غیرمادّی. زیرا حتّی اگر پادشاه از نظر جسمانی نقص داشته باشد، او همچنان در جایگاه نمایندگی دو شخصیّت به ایفای نقش می‌پردازد.
به عبارتی، «پادشاه» از «پادشاه (در جایگاه شخص)» فراتر می‌رود و به همین دلیل است که هرچند در یک جسد اراده‌ای وجود ندارد، امّا شاهزادهٔ متوفّا «در ظاهر امر حتّی پس از مرگ نیز برخوردار از اراده است» – و این، البته، به‌واسطهٔ شأن سلطنتی است.

5 months, 2 weeks ago

رضاشاه دوم، «ققنوسِ ایران» (۲) زمانی که فردریک دوّم، در فرمانی برای پسرش کنراد، اظهار داشت که «به لطف عنایتی ذاتی، [پسر] به‌منزلهٔ یک شخص [با پدر] تلقّی می‌شود»، شاید او به قانون حقوقی ژوستینین نظر داشته، جایی که بیان شده است: «پدر و پسر ذاتاً کمابیش یک شخص…

5 months, 2 weeks ago

رضاشاه دوم، «ققنوسِ ایران» (۲)
زمانی که فردریک دوّم، در فرمانی برای پسرش کنراد، اظهار داشت که «به لطف عنایتی ذاتی، [پسر] به‌منزلهٔ یک شخص [با پدر] تلقّی می‌شود»،
شاید او به قانون حقوقی ژوستینین نظر داشته، جایی که بیان شده است: «پدر و پسر ذاتاً کمابیش یک شخص محسوب می‌شوند.» اظهاری مشابه نیز در کتاب «مجموعه احکام گراتیان» آمده است. در این موارد، این مفروض حقوقی با دیدگاه فیلسوفانی همچون ارسطو و در ادامهٔ او، آکویناس، نیز تأیید شد. بر اساس نظریات زیست‌زایشی آن‌ها، «صورت» (εἰδος) مولّد و مولود یکی است، زیرا نیروی فعّال نطفه از روح پدر نشئت می‌گیرد و بر پسر تأثیر می‌گذارد.

اصول حقوقی و فلسفی سپس با استدلال‌های دیگری ترکیب شدند که بر مبنای آن‌ها ثابت می‌شد: پسرِ نخستینِ یک پادشاه حتّی بیش از سایر فرزندان، با پدر فرمانروای خود برابر است. زیرا او، در حالی که پدر هنوز زنده است، از نظر شأن و منزلت سلطنتی، با پدر یکی محسوب می‌شود. بار دیگر، حقوق‌دانان می‌توانستند به «مجموعه احکام گراتیان» ارجاع دهند، جایی که پسر پادشاه با عنوان «rex iuvenis» [پادشاه جوان] خوانده می‌شد و در آن، امتیازات فرزند ارشد فهرست شده بود، از جمله حقّ نشستن در سمت راست پدر.

فردی مانند ژان دو تر روژ، که مدافع حقّ نخست‌زادگی بود، می‌توانست نشان دهد که گاهی میان پسر نخست‌زاده (primogenitus) و پسر یگانه (unigenitus) تفاوت چندانی وجود ندارد و کسی که در سمت راست پدر می‌نشست، «از نظر گونه و ماهیّت، یکی و همان» بود. به بیان دیگر، او با استفاده از استدلال‌های ارسطو و آکویناس، قانون مدنی (The Code)، نهادها (The Institutes)، مجموعه احکام گراتیان، و همچنین ارجاع به فرمان پاپ الکساندر سوّم با عنوان «Quoniam abbas»، که به یکی از ارکان اصلی نظریهٔ وحدت میان سلف و جانشین در ارتباط با شأن سلطنتی تبدیل شده بود،‌ کمابیش می‌توانست برای حق نخست‌زادگی، یک نظام الهیّاتی بنا کند.

با تمام این‌ها، افسانهٔ ققنوس به‌خوبی در این زمینه جا ‌افتاد، زیرا تقریباً بدون استثناء بر هویّت شخصی ققنوس مرده و جانشین زندهٔ او تأکید داشت؛ همچنین حقوق‌دانی فرانسوی در این‌باره، قاعدهٔ معروف حقوق ارثی فرانسه را «Le mort saisit le vif»، یعنی «مرده زندگی را [با توجّه به توارث]‌ تصاحب می‌کند» ذکر کرده است. بنابراین، چندان بی‌مناسبت نبود که جانشین تخت سلطنت فرانسه گاهی اوقات «ققنوس کوچک» خوانده می‌شد.

در هر صورت، استعارهٔ ققنوس به‌نیکویی توانست ماهیّت «Dignitas quae non moritur» (شأن سلطنتی که نمی‌میرد) را تبیین کند:

شأن مقام پادشاه به‌صورت گونه‌ٔ مشابه ققنوس ظاهر می‌شد که با فرد همراه بود، زیرا تنها یک تجسّد از آن در هر زمان موجود بود، یعنی همان فرد متصدّی. علاوه بر این، ققنوس به‌نوعی یک «نهاد حقوقی‌ حقیقی» از یک فرد بود؛ و بدین ترتیب از خاکسترهای استعارهٔ ققنوس، نمونهٔ نخستین آن، شبحی به نام «نهاد حقوقی‌‌ فردی» پدیدار شد که هم‌زمان گونه‌ای جاودانه و تجسّدی فانی بود: «پیکرهٔ سیاسی جمعی» و «پیکرهٔ حقیقی فردی». آنچه میتلند در مورد ریشه‌های این ابداع در حقوق انگلستان گفته است، همچنان معتبر است. با این حال، ما متوجّه می‌شویم که عوامل دیگری نیز وجود دارند – عواملی که بیشتر فلسفی هستند تا عملی – که باید مورد توجّه قرار گیرند. استعارهٔ ققنوس از سوی حقوق‌دانان ایتالیایی به ما کمک می‌کند تا شاید به‌طور کامل‌تری ماهیّت آن «پیکرهٔ نهاد حقوقی» شگرف را دریابیم که هرگز به زوال دچار نمی‌آید، ابداً در وضعیّت صغارت نیست، هرگز مقهور کهولت نمی‌شود، هرگز گرفتار بیماری نمی‌گردد و هیچ‌گونه جنسیّتی ندارد
مفهوم شأن مقام سلطنتی که در آن «گونه» و «فرد» با یکدیگر همخوانی داشتند، طبیعتاً دو جنبهٔ متفاوت از خود شخص صاحب‌مقام را مرکوز توجّه قرار می‌داد: «شأنی که هرگز به زوال دچار نمی‌آید» (Dignitas quae non moritur).

بر این اساس حتّی هنگامی که پادشاهان منفصل می‌شوند، نهاد پادشاهی پایدار باقی می‌ماند: زیرا «نظام سیاسی» نمی‌تواند بمیرد؛ و مبتنی بر همین اساس است که می‌گویند «نظام سیاسی» وارث ندارد، زیرا تا ابد در ذات خود زنده است.»

به بیان ساده‌تر شاه اگر در جسم خود می‌میرد، پادشاهی در فرزند او تداوم می‌یابد و این فرزند همان شَٲن سلطنتی را دارد که پدر او داشت، ولو به‌دلیل ایّام فترتی که به وجود آمده، تا اطّلاع ثانوی صاحب «منصب سلطنتی» نباشد. از این نظر فوت آریامهر به‌لحاظ مشروعیّت حقوقی، هیچ‌گونه اخلالی در شَٲن سلطنتی ولیعهد ایجاد نمی‌کند. امّا نکتهٔ ظریف اینجاست که ققنوس در جایی بیرون از شاهزاده رضا وجود ندارد. بلکه این خود ایشان هستند که ققنوس‌اند و از خاکستر پدر خود می‌بایست سلطنت را احیاء کنند. ققنوس دو تا نیست؛ یکی است! و جز ایشان و بیرون از ایشان ققنوسی وجود ندارد...

5 months, 3 weeks ago

احیاء خط‌مشی ‎#پهلوی در برخورد با روشنفکران

به همان نسبت که فیلسوف به نظام فلسفی متّصل است، اتّکای ‎#روشنفکر به مسائل شبه‌فلسفیِ نافلسفه‌ها است. روش کار روشنفکر ارائه‌ی اغراض شخصی در پس ژورنالیسم فلسفی است. روشنفکری در غرب، باز فلسفه‌ی غربی را پشتوانه‌ی خود دارد، امّا در ایران، روشنفکری معلّق در فضای عدمِ درکِ تواَمانِ سنّت ایرانی و سنّت غربی است. ازین‌روست که حسین نصر صراحتا می‌گوید که روشنفکری یعمی خلاف مدرنیته رفتن، یعنی اشراق! وقتی از روشنفکری صحبت می‌کنیم، منظورمان آن گروه نخبگان فکری نیست که چه در زمان مشروطه و چه در همکاری با رضاشاه، ایران مدرن را بنیان نهادند. آن‌ها را شاید بهتر است ‎#روشنگر بنامیم، امّا حتّی اگر روشنفکر بنامیم، تعریف بالا شامل حال‌شان نمی‌شود. نکته این‌جاست که غلامحسین ساعدی روشنفکر بود. از سنخ آدم‌هایی که در حوزه‌ی تخصصی خود اگرچه قابل بودند، اما با حمایت رمانتیک خود از گفتمان ۵۷ی یکی از مقصران وقوع انقلاب ۵۷ اند.

اکنون، در مقابله با چپ‌روی این‌ها، جامعه ایرانی واکنشی سلبی نمایش می‌دهد. یعنی تالیِ چپ‌روی‌های کودکانه‌ٔ سابق، هجمه‌ای که علیه این‌ها به راه افتاده تا بابت آلوده بودن به ایدئولوژی‌های دوران خود، کل میراث‌شان نفی شود. به‌نظر من این نوع برخورد اگرچه قابل‌درک است امّا واکنشی و سلبی و دور از منش محافظه‌کارانه ملّی است؛ و صحیج نیست، چون طابق‌النعلِ بالنعلِ تز «در خدمت و خیانت» آل‌احمد، «انگشت در جهان کرده و روشنفکر می‌جوید» غرضِ آل‌احمد از این روش، تسویه‌حساب با میراث پهلوی و بر زمین زدن دولتِ مدرن ایران بود. حال آن‌که ما می‌بایست خلافِ چنین روشی از این واقعیّت سخن بگوییم که نهادهای مدرن پهلوی چگونه توانست میراثِ روشنفکرانی تا بدان حد ایدئولوژی‌زده را در خدمتِ فرهنگ و تاریخ ایران قرار دهد؟ این به‌معنی نفی نقّادی علیه میراث شوم روشنفکری نیست. بلکه سوا کردن حوزه‌ها از یکدیگر است. اگر در مارکسیسم آن روزگار همه‌چیز در خدمت ایدئولوژی قرار می‌گیرد، ما به همان بلیّه مبتلا نتوانیم ماند. کسانی مثل شاملو یا ابراهیم گلستان، یا ساعدی، علی‌رغم کم‌توانیِ ذهنی در علم و عمل سیاسی، یعنی آنچه بابتش تخطئه می‌شوند، توسط نهادهای پهلوی به عنوان آجری در ساختِ کاخ بلند فرهنگ ایران به‌کار گرفته شدند.

مشی ما احیاء درخشش‌ها و تاسیس‌هایی است که در دوران پهلوی رخ داده نه تداوم انقلابی‌گری ۵۷ی. وقتی می‌گوییم که برای مبارزه با گفتمان ۵۷ی نیاز به ‎#جهاداکبر با میراث روشنفکری داریم، معنا آن است که این میراث درون ما نیز هست. همان‌گونه که ج‌ا در نفی عملی چپ‌ها بود ولی خود چپ‌زده‌ترین حکومت‌هاست، مبادا که در فردای پیروزی بر ج‌ا، خود آلوده به ویروس ۵۷ی انقلابی‌گری کنیم. سرنوشت بوربون‌ها در فردای بازگشت به سلطنت را به یاد بیاوریم. این‌جاست که اهمیت کار فکری مشخص می‌شود. نقّادی مهم‌ترین سلاح ما حتی علیه خودمان است.

5 months, 4 weeks ago

هر پدیده‌ای که در افغانستان یک تار مویی ارتباط با مصادیق فرهنگی، زبانی، تاریخی و تمدن گسترده پارسی داشته باشد، به صورت بالقوه و بالفعل در فهرست عصبیت‌های قبیلوی/افغانی جا خوش می‌کند و نظریه‌پردازان و متفکران روشنفکر و کهنه‌فکر هژمونی‌طلب را وا می‌دارد تا برای سیاه‌نمایی آن همواره از ملاهای جاهل کمال بهره برده شود تا با تمام توان آن را تحریم کنند. در کنار اینکه این رسوم ضد ارزش‌های ملی و عنعنوی افغانی و صادراتی از فرهنگ بیگانگانی چون ایرانیان* نیز معرفی می‌شود. یلدا، سده، مهرگان، نوروز و امثالهم سورها و جشن‌هایی بوده‌اند اصیل که به دلایل فوق مورد قهر و غضب قرار گرفته‌اند. بر ماست که ریشه عداوت با این رسوم را درک کنیم و بدانیم در یک مورد دین اسلام حاضر شد تا چهار ماه حرام را در این دین به‌خاطر رسوم و قراردادهای اجتماعی و تجاری اعراب قبل از اسلام، تکریم کند- و امکان دارد مسائلی ازین دست فراوان باشد- چگونه رسوم مردم سرزمین‌های دیگر مجبور و محکوم به فناست؟ منطقی نیست! جز عصبیت قبیلوی و ضدیت فرهنگی چه از مخرج عرب یا عجم نیست، نبوده و نخواهد بود و اتفاقا این رسوم دیگر کاملا جنبه شادی و سرگرمی داشته و رویه و تعلق مذهبی یا دینی- اگر هم داشته- از دست داده است. از آن بین شب‌نشینی چله/یلدا مصادیق دینی چون صله رحم، همدلی و شادمانی را تقویت و به انسان‌ها پایداری در تاریکی و انتظار طلوع دوباره مهر یا خورشید را نوید داده و مشعل دانش‌آموزی و ادب‌پروری را در دل تاریکی روشن می‌کند. ما با گرامی‌داشت تمدن و فرهنگ و زبان و تاریخ خویش خودمان را و هویت سرکوب‌شده‌مان را بازمی‌یابیم. بخشی از محافظه‌کاری و جبن تاریخی ما فقط با گرامی‌داشت مصادیق فرهنگی، تاریخی و تمدن باشکوه پارسی قابل ترمیم است. با تکریم یک رسم در ظاهر کوچک، تمام‌قد در مقابل جهل و عقب‌گرایی و تعصب قبیلوی می‌ایستیم تا ایستادن در مقابل ستم‌های تاریخی گذشته، اکنون و آینده را تمرین کنیم. ما نه‌تنها یلدا و نوروز بلکه تمام تقویم خویش را تکریم می‌کنیم. یلدای شما مبارک و امیدوارم به زودی این شب دیجور مملکت ما را صبحی روشن نیز در پی باشد.

  • ایرانی در قاموس قبیله مترادف غیر است.

Sarema Afzali

8 months ago
‏درباره‌ی جنجال اتّحادیّه اروپا بر سر …

‏درباره‌ی جنجال اتّحادیّه اروپا بر سر جزایر سه‌گانه

مالکیّت ایران بر جزایر سه‌گانه تاریخی است و بازپس‌گیری دوباره‌ی آن، دو روز پیش از تشکیل مجمع‌القبایل امارات متّحده‌ی عربی صورت گرفته است. فلذا جنجال اتّحادیه‌ی استعمارگران اروپایی بر سر جزایر ایرانی، مبنای حقوقی ندارد.

امّا همواره باید دقّت کنیم که قدرت نظامی عامل تعیین کننده‌ی روابط بین‌الملل است. چرا که در مناسبت میان کشورها منفعت حرف اول را می‌زند. فلذا «توطئه» واقعیّتی در مناسبات روابط بین‌‌الملل است.

امّا هر ملّت برای آنکه بتواند در روابط بین‌المللی با قدرت ظاهر شود، نخست نیازمند آن است که در رابطه با اجزای درونی خود به وحدتی نیرومند برسد. معنی آن حرف مهم فروغی در حاشیه‌ٔ کنفرانس ورسای در سال ۱۹۱۷ همین است که گفت:
«چه فایده! یک دست بی‌صدا‌ست، ملّت ایران باید صدا داشته‌ باشد، ایران باید ملّت داشته‌ باشد!»

یعنی برای آنکه بتوانیم در عرصه‌ٔ جهانی کشور قدرتمندی باشیم، نخست باید ملّتی نیرومند باشیم تا بتوانیم در برابر «توطئهٔ» کشورهای دیگر، از منافع ملّی خود دفاع کنیم. ایران امروز آن ملّت قدرتمند را داراست. امّا ملّتی که دولت متولّی خود را ندارد. جمهوری اسلامی با تعریف ملّت ایران ذیل امّت اسلام، قدرت ملّی ایران را تضعیف کرده است.

فیشته در تٲمّلات خود درباره‌ٔ ماکیاولی در سال ۱۸۰۷ می‌نویسد:
«همسایگان شما تنها در صورتی که متّحد طبیعی او هستید ملاحظهٔ شما را به جا می‌آورند، جز این همواره مترصّد وارد آوردن آسیبی روزافزون به شمایند.» از این گذشته «دفاع از مرزهای واقعی‌تان کافی نیست، لازم است اطمینان حاصل کنید نفوذتان رو به کاستی نگذاشته باشد».

امارات متّحده نیز به‌عنوان مجمع‌القبایل تازه‌تاسیس اگر عاقل باشد، می‌داند که ایران کشوری است که از قدیم وجود داشته و این موجودیّت همواره مقتدر بوده است. پس بهتر است که سعادت آینده‌ی قبایل ساکن خود را فدای هوس‌های آنی نکند. چرا که هر اقدام احمقانه‌ی این مجمع‌القبایل حاشیه‌ی خلیج فارس بلافاصله و یا بالاخره دفع می‌شود.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 months, 4 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago