Tahlilak

Description
فضایی برای رشد و آگاهی از طریق تحلیل های بازار سرمایه
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 7 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 months, 3 weeks ago

2 months, 2 weeks ago

خير سرمان امروز تعطيل بود.کپه مرگمان را گذاشته بودیم که با صدای داد و هوار جلیل آقا از خواب پریدیم.صدایش را انداخته بود توی سرش و هوار می‌کشید:
«بدبخت شدم…»

من سعی کردم دوباره بخوابم.کلی هم به چشمهایم فشار آوردم ولی جلیل آقا ول کن نبود:
«به دادم برسید….»

با کلافگی لباس پوشیدم.دست و رو نشُسته زدم بیرون.رگ گردن جلیل آقا شده بود شلنگ آبیاری چمن‌های پارک.کلفت و سرخ.

جلیل آقا من را که دید انگار که شوهر مادرش را دیده باشد.خشمگین تر داد زد:«این چه مملکتیه شما درست کردین؟»

غیر از من هفت،هشت تا آدم دیگه هم آنجا بودند ولی جلیل آقا من را خطاب قرار داد:«بیچاره شدم….» و بعد دو دستی زد توی سر کم موی خودش.

یک نفر یک لیوان آب داد دست جلیل آقا.یکی دیگر سیگار برایش آتش زد.من گفتم:
«مثل آدم حرف بزن ببینیم چی شده؟»
گفت:«بگو چی نشده؟!»
گفتم:«خوب چی نشده؟!»
گفت:«دیگه چی میخواستی بشه؟!»
گفتم:«بمیری که عین آدم نمی‌تونی حرف بزنی!»
گفت:«دزد زده به مغازم»

تا جلیل آقا این حرف رو زد یک حال خوبی بهم دست داد.توی دلم گفتم ،چه روز خوبی بعد رو کردم به جلیل آقا و گفتم:«حتما سکه‌هایی رو با پول فروش سهام خریدی دزد برده؟!چقدر گفتم بجای سکه بیا واحدهای صندوق طلا بخر!برای همچین روزی بود»جلیل آقا همان طوری که نکه و ناله میکرد گفت:«نه عبدالله سکه‌ها رو که روی دلار ۹۵ دادم رفت»

حالم گرفته شد.گفتم:«پس دزد چی برده؟»
با دست قفل بریده شده مغازه را نشان داد وگفت:«قفل رو بریده…رفته توی مغازه…چهارتا کارتن ۱۰ کیلویی گردو برده…دو تا خشاب ۲۴ تایی زعفرون…»

گفتم:«مرد گنده خجالت بکش برا چارتا گردو و دو تا پر زعفرون داری گریه میکنی؟»
گفت:«مالی که از من بردن اندازه یه سال حقوق توعه،چند روز حقوقت رو دیر میدن میایی نسیه جنس میبری!یادت که نرفته؟!»

چند نفر زدن زیر خنده.حس کردم گونه‌هام سرخ شد.صدای آژیر ماشین پلیس اومد.آقای پلیس مرد تقریبا بلند قدی بود و لهجه کردی داشت.به جلیل آقا:«خدا رو شکر دوربین داری،انشالله زود دزد مغازه‌ات پیدا میشه!»
جلیل آقا گفت:«دوربین دارم ولی توی این هفته چند بار که برق قطع و وصل شد،هارد دوربینم سوخت».

دوباره دل من خنک شد.یاد یه ضرب المثل افتادم.سرم را بردم در گوش جلیل آقا و ضرب المثل را گفتم.انگار نفت ریختم روی آتش.مردک بی‌حیا جلوی آن همه آدم گفت:«عمت باباسیل داره»

مردم محل دیگر داشتند متفرق می‌شدند.پلیس گفت:«بیمه سرقت کردی مغازه‌ات رو؟»جلیل آقا به پهنای صورت لبخند زد که یعنی آره.

پلیس ‌صورت جلسه کرد.خودش امضاء کرد.جلیل آقا امضاء کرد.پلیس گفت:«اگر سه تا شاهد هم امضاء کنند ،راحتر میتونی از بیمه خسارت بگیری.دو نفر دیگر هم امضاء کردند.جلیل آقا صورت جلسه را گرفت سمت من که یعنی امضاء کن.دوست نداشتم امضاء کنم.پلیس گفت:«ثواب داره».امضاء کردم.پلیس از قفل شکسته عکس انداخت و رفت.

من گفتم:«جلیل خان ما حق همسایه گری رو بجا اوردیم»
گفت:«یه جا به درد خوردی،به درد نخور»و بعد خندید.
گفتم:«عوض تشکرتِ؟!»
گفت:«من که اول و آخر پول رو از بیمه میگرفتم!»
بعد رو به آسمان کرد.دستانش را بالا برد و گفت:«الهی شکر»

گفتم:«جلیل آقا تو کی اینقدر سالکِ عارفِ واصل بودي كه ما خبر نداشتيم؟»
گفت:«اینایی که گفتی یعنی چی؟»
گفتم:«دزد بهت زده خدا رو شکر میکنی؟»
گفت:«برو کنار عمو بذار باد بیاد.کدوم دزد؟سه سال پشت سر هم مغازه رو بیمه سرقت و آتیش سوزی کرده بودم ،گفتم پولم حروم نشه!»

چشمام گرد شد.گفتم:«پس قفل رو….»
گفت:«خودم با دیلم بریدم»
گفتم:«لعنت به اون شیرموزی که پدرت خورد»

#محمد_مشاری

@tahlilak

2 months, 2 weeks ago

امروز غروب برق ما رفت.زمستان سخت است دیگر کاری نمی‌توان کرد.با خودم فکر کردم،بروم کمی قدم بزنم.سگ قبرستان شرف دارد به خانه‌ی بدون برق،بدون تلویزیون،بدون وایفا و بدون‌گرما.

از جلوی مغازه جلیل آقا که رد شدم،دیدم نشسته روی پله‌های مغازه و دارد سیگار می‌کشد.با حرص پک می‌زد.جوری که در آن ظلمات آتش سیگار چهره‌اش را روشن میکرد.

پیش خودم گفتم،سگ محلش کنم،دلم کمی خنک شود.نمی‌دانم در آن تاریکی چطور من را شناخت.پرسید:«دکتر بازم میگی هیچی نمیشه؟!»
گفتم:«مثل این که شما خیلی دوس داری یه چیزی بشه!»
ته سیگارش را پرت کرد سمت شمشادهای پیاده رو.
گفت:«من فاز تو رو نفهمیدم چیه؟!»
گفتم:«شما بهتره سرت توی کار خودت باشه،به فاز بقیه چکار داری؟»
گفت:«میدونی یه جور حرص دربیاری حرف میزنی!لج آدم رو درمیاری»
گفتم:«خوب حرف نزن با من»
گفت:«نه!آدم‌خوشش میاد باهات سرشاخ بشه»
گفتم:«خیلی‌ها مثل تو بودن.رفتن دکتر.قرص گرفتن.خوب شدن»

از جاش بلند شد.با کف دست خاک روی شلوارش رو تکاند.گفت:«خدایی این شد مملکت؟» و با دست تاریکی توی مغازه‌اش را نشان داد.بعد گفت:«هیچ وقت اوضاع به این خرابی نبوده!»
گفتم:«شما که سنی ازت گذشته باید خاموشی‌های زمان جنگ رو یادت باشه!»
گفت:«اون موقع جنگ بود»
گفتم:«خوب الانم جنگه»

با تاسف سری تکان داد و گفت:«جان من این چیزایی رو که میگی خودت قبول داری؟!یا ما رو اسگول کردی؟!»
گفتم:«کدوم چیزا؟!»
گفت:«اینی که توافق میشه دلار هم پایین نمیاد!»
گفتم:«صد در صد همین طوری میشه!»
گفت:«بعد پنگوئن‌ها هم پرواز میکنن؟»
گفتم:«انشالله»
گفت:«اگه من با قرص خوب میشم تو باید بستری بشی»

پشتم را کردم بهش که بروم.صدای رسیدن پیامک موبایلش آمد.یه حرف زشتی زد.از این حرفهای کشدار.گفت:«کل مملکت تعطیله،سازمان امور مالیاتی پیامک زده که در خدمت مودیان عزیز هستیم»
گفتم:«برای همینه میگم توافق میشه»
گفت:«خدا همه مریض‌ها رو شفا بده»
بلند گفتم:«الهی آمین»نون آمین را کامل نگفته بودم که مادر بچه‌ها زنگ زد.

گفت:«برق اومد،بیا خونه»
گفتم:«چیزی نمی‌خوای بیرون؟»
گفت:«یه دبه ماست کم چرب بگیر!»
گفتم:«جلیل آقا یه دبه ماست ساده چنده؟!»
گفتم:«۱۲۰ تومن»
گفتم:«خوب یکی بده»
سه تا چک پول پنجاهی دادم به جلیل آقا.۲۰ تومن پس داد.
گفتم:«جلیل خان ۱۰ کم دادی!»
گفت:«آناناس.۱۰ تومن پول نایلونشه»
گفتم:«نایلون نمی‌خواهم»

۱۰ تومن را گرفتم.راه افتادم سمت منزل.پیچ کوچه را نپیچده بودم که دسته دبه ماست کنده شد.دبه ماست یله شد روی زمین.

داشتم با خودم کلنجار میرفتم که چطوری دبه را بردارم که ته مانده ماست توی دبه برایم بماند که لامپ‌های تیر برق روشن شد.شدم مثل بازیگر تاتری که همه چراغ‌های سالن خاموش می‌شود و فقط چراغ بالای سر او روشن می‌شود.جلیل آقا دستش را لوله کرد دور دهانش و داد زد:«آناناس»
من بیخیال ماست شدم و خودم را کشاندم سمت خانه.

#محمد_مشاری

@tahlilak

2 months, 2 weeks ago

امروز قبل از ظهر بر خلاف میلم مجبور شدم برای خرید بروم سوپری جلیل آقا.چون سوپری دیگری که آن سر خیابان محل سکونت ما هست بسته بود.احتمالا برای شرکت در راهپیمایی رفته بود.جلیل آقا مراسم ملی و میهنی سرش نمی‌شود.او تنها چیزی که می‌شناسد و دوست دارد پول است.

لیست خریدی که مادر بچه‌ها داده بود در دستم بود.سلام دادم.جلیل آقا در جواب صدایی از خودش درآورد.از گلویش.یعنی این که علیک سلام.

من در راهروی قفسه‌ها دنبال ماکارونی و لپه بودم که جلیل آقا صدایش را بلند کرد و پرسید:
«مهندس طلا چی میشه؟!»
گفتم:«انس سقف جدیدی زده،اشباع خریده،احتمالا از فردا بریزه»
جلیل آقا زد زیر خنده.قاه قاه قاه.گفتم:«اگه میدونستم اینقدر خوشحال میشی یه چیز دیگه میگفتم»
گفت:«ناصر خان گفته طلا ارزون نمیشه!خیالتون راحت»
یه لحظه ذهنم یاری نکرد.فکر کردم ناصر خان هم یکی از فعالان بازار طلاست.گفتم:«ناصر خان کیه؟!کجا گفته؟»
گفت:«مثل این که تلویزیون نگاه نمی‌کنی؟!»
گفتم:«آهان.سال ۹۹ هم شبیه همین حرفهارو در مورد بورس میزد.شما یادت نمیاد»
گفت:«آبُ بریز همون جاییت که میسوزه!»
گفتم:«چقدر توی سودی؟»
گفت:«خیلی»
گفتم:«نوش جونت.ولی حواست باشه»
گفت:«صابون نمی‌خوای؟!»
گفتم:«نه.ما مایع استفاده میکنیم»
گفت:«دیروز سفارش شوینده دادم به شرکت ،گفتن فعلا ارسال نداریم»

راست میگفت.قفسه شوینده‌ها خالی بود.زنگ زدم مادر بچه‌ها گفتم:«مایع دستشویی نداره»
گفت:«صابون بگیر»

خریدهامُ گذاشتم روی کانتر.همین طوری که داشت قیمت‌ها رو میزد توی ماشین حساب،توجهم به موهای پشت بند انگشتش جلب شد.گفتم:«جلیل آقا »
گفت:«هان»
گفتم:«بند بالای انگشتات مو داره،بند پایینی نداره»
گفت:«این عجیب‌تره یا اینکه تو دور کله‌ات مو داره وسط سرت نداره؟»

مبلغ رو گفت.گفتم :«یه بسته صابون هم بده»
مثل ساقی که بخواد توی پارک جنس بده به مشتری‌اش،چپ و راستش رو نگاه کرد و یه بسته صابون عروس گذاشت توی نایلون خریدهام.گفتم:« گلنار نداری؟!»
گفت:« گلنار برای سن شما مناسب نیست»

پول رو دادم و خودم رو لعنت کردم اگه یه بار دیگه پامُ بذارم توي مغازه جليل آقا.

#محمد_مشاری

@tahlilak

4 months, 4 weeks ago

سلام
از لحاظ تئوریک توسعه به معنای واقعی در بستر نظام سرمایه‌گذاری یا همان کاپیتالیسم امکان پذیر است.در مقام عمل ،بازار نماینده بلا جانشین کاپیتالیسم است و بورس به دلیل شفافیت بی‌نظیرش و احترام همیشگی‌اش به قیمت‌ها و عرضه و تقاضا آینه تمام نمای بازار می‌باشد.

هیچ کشور توسعه یافته‌ای در دنیا بدون احترام و عدم دخالت در بازار وجود ندارد.حتی چین مظهر سوسیالیسم در دنیا در حوزه اقتصاد بدون پذیرفتن مکانیسم بازار امکان رسیدن به جایگاه کنونی را نداشت.

کاپیتالیسم به معنای آزادی بازار و فعالان آن و لیبرالیسم به معنای آزادی بیان و اندیشمندان دو بال توسعه تمام و کمال هستند.

کشورهای زیادی مثل عربستان،چین ،امارات و..وجود دارند که تن به لیبرالیسم نداده‌اند ولی کاپیتالیسم با تمام جزئیات آن مثل احترام به مالکیت را قبول دارند و به همین دلیل به سطح قابل قبولی از رشد و توسعه دست یافته‌اند.این کشورها هیچ گاه توان رسیدن به جایگاه کشورهای آمریکای شمالی یا اروپای غربی را نخواهند داشت چون به دلیل نبود آزادی بیان و اندیشه تولید علم هیچگاه در آن کشورها اتفاق نخواهد افتاد.

البته که کشورهای هم هستند که نه کاپیتالیسم و نه لیبرالیسم را قبول ندارند.کشورهایی مثل کوبا،کره شمالی ،پرو،کلمبیا و …از این دست هستند.

آمار تولید ناخالص ملی نشان می‌دهد که ما در هشت سال اخیر فاقد توسعه بوده‌ایم.دلیل این همه ناترازی در آب و برق و گاز و سایر چیزها نیز همین عدم توسعه متوالی در این سالهاست.

ادامه این وضعیت امکان پذیر نیست.ناترازی‌ چیزی نیست که بتوان به آن عادت کرد.فحوای کلام سیاستگذاران و دولت مردان و حتی بخشهای مهمی از حاکمیت از عزم جدی آنها برای حل مشکلات هست.

به مرور قیمت‌ها تعدیل و آزاد خواهد شد.بازار تعیین کننده نحوه و میزان تخصیص منابع خواهد گردید.همه این موارد اثری غیر قابل باور بر بورس و قیمت‌های سهام و میزان تامین مالی از بازار سرمایه خواهد داشت.

بزرگترین اشتباه هر سرمایه‌گذار در این روزها باور به عدم ارزندگی سهام به دلیل افزایش بیست،سی درصدی قیمت‌هاست.

این که کسی به دلیل افزایش محدود قیمت سهام در هفته‌های اخیر خودش را از بازار محروم کند،مثل راننده‌ای است که مسیرش رو به جلو است ولی او فقط از آیینه پشت سر را ببیند.نگاه رو به جلو راهبرد صحیح برای این روزهاست.

چشم و گوش ما به قیمت‌های جدید اقلام خوراکی،مسکن،طلا و ارزهای خارجی عادت کرده‌اند،چرا به قیمت‌های سهام این میزان از بدبینی وجود دارد؟!

#نفروش

#محمد_مشاری

@tahlilak

4 months, 4 weeks ago

سلام
اگر ایده تجمیع بنگاههای زیر مجموعه بانکها در یک هلدینگ و عرضه سهام آن هلدینگ در بورس عملیاتی شود،بزرگترین واگذاری تاریخ بورس رقم خواهد خورد.

در خانه اگر کس است،یک حرف بس است.

#نفروش

#محمد_مشاری

@tahlilak

4 months, 4 weeks ago

سلام
بازار این روزها نشان داده که به سرعت و بیش از اندازه به اخبار و تحولات مثبت واکنش نشان می‌دهد و به آسانی پس از اخبار منفی خود را بازیابی میکند.

سهام کمی وجود دارد که سرمایه‌گذاران بخواهند از شر آن خلاص بشوند،حتی اگر آن سهام از عملیات و سودآوری مناسبی برخوردار نباشد،شاید به همین دلیل است که این روزها فروشندگان کم شده‌اند.

برای اکثر بازار خریدار قوی وجود دارد.پس از مدتهای طولانی تمرکز سرمایه گذاران از سودآوری شرکتها به ارزش جایگزینی معطوف شده است.

اگر در روزهای قبل سوال اصلی برای صاحبان پولهای درشت این بود که چی بخریم؟یا چی خوبه؟این روزها سوال اصلی این است که چی میشه بخریم؟!

اگر چه هنوز اقبال فراگیر و عمومی به بورس را شاهد نیستیم،ولی تداوم رکود در سایر بازارها و حمایتهای دولتی ما را به ورود پولهای کوچکتر و تازه نفس‌تر امیدوار می‌سازد.

#محمد_مشاری

@tahlilak

5 months ago

سلام
خاطرات تلخ و آزار دهنده در بورس کلا دو دسته‌اند.

۱)زمانی که سهمی را خریده‌ایم و با ضرر مجبور به فروش شده‌ایم.

۲)زمانی که سهمی را را خریده‌ایم و با سود فروخته‌ایم ولی بعد از فروش ما سهم بازدهی خیره کننده‌ای داشته.

حسرت فروش‌های نابجا،از یک نسل به نسل بعد منتقل می‌شود.بعدها فرزندان ما این حسرت‌ها را زندگی خواهند کرد.

حال و هوای این روزهای بازار حال و هوای تغییر سرنوشت نسل‌هاست.ما در جایی ایستاده‌ایم که تعیین میکند فرزندانمان چگونه از ما یاد خواهند کرد.

ما در حال تعیین میزان رفاه آینده‌گانمان هستیم.

این جملات را بدون هیچ هیجان و اغراق و در کمال آرامش انشاء کردم.

#محمد_مشاری
#هيچی_نشد
#هیچی_نمیشه
#نفروش

@tahlilak

5 months ago

سلام
بعضي‌ها دستشان سوخت.برخی دیگر عضو دیگرشان.ولی مطمئنا برای هیچکدام درس عبرت نشد.

#محمد_مشاری

@tahlilak

5 months ago

سلام
سال ۹۶ بود.آقای دلار تازه داشت تحرکاتی از خودش نشان می‌داد.یک شیر پاک نخورده‌ای پیشنهاد داده بود که بانک مرکزی با عرضه سکه می‌تواند جلوی افزایش قیمت دلار را بگیرد.تبلیغات وسیعی راه افتاد.گفتند :«هر کس،هر چقدر سکه بخواهد،می‌فروشیم»راست هم گفتند.بسته‌های صدتایی سکه بود که در شعب بانک ملی فروخته می‌شد.

در کمتر از سه ماه اما نفس بانک مرکزی به شماره افتاد.عطش بازار برطرف ناشدنی بود.فردی تحت عنوان سلطان سکه دستگیر،محکوم و اعدام شد.

چند ماه بعد برای تعداد قابل توجهی از مدیران بانک مرکزی از جمله ریس کل بانک پرونده تشکیل و همگی به دادگاه معرفی شدند.

سال ۹۷سکه پرواز کرد.دلار پرواز کرد و شاخص بورس نیز.سال ۹۹ خریداران سکه به سازمان امور مالیاتی معرفی شدند و از آنها مالیات اخذ شد.اما کار از کار گذشته بود.

این روزها عجیب سیاست‌ها شبیه همان روزها و نتایج نیز همان خواهد بود.با اثر بسیار بیشتر از آن روزها و سالها.
البته که باورش سخت است.آن روزها هم باورش سخت بود.
#محمد_مشاری

@tahlilak

8 months ago

سرمایه گذاری خوب ربط چندانی به جوانان ندارد.سرمایه‌گذاران میان‌سالی که در انواع بازارها زنده مانده‌اند بر جوانانی که این تجربه را ندارند،برتری دارند.
#پیتر_لینچ
#نشر_چالش

@tahlilak

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 7 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 months, 3 weeks ago