حسین سناپور

Description
یادداشت‌هایی در ادبیات و فرهنگ
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago

7 months, 2 weeks ago

جریان رمان‌های جنایی

روز دوشنبه ٢٩ بهمن، جایزه‌ی پرانتز در سه موضوع (رمان‌های جنایی، تاریخی، مجموعه داستان) برگزار شد و جایزه‌ی رمان جنایی خود را به رمان «رد خون بر پلک‌هایم» نوشته‌ی رها فتاحی داد. من این رمان و رمان «پوست بر زنگار»(اشکان اختیاری) نامزد دیگر همین جایزه را خوانده‌ام و از خواندن‌شان لذت برده‌ام. دو سه سال پیش هم رمان جنایی «رد گردن‌بند بر گردن دوشیزگان»(علیرضا شهبازین) را خوانده بودم و بسیار لذت برده بودم از پی‌رنگ بسیار قوی و تصویر غریب و جامعی که این رمان از شرایط جامعه‌مان به دست می‌داد.
این‌ها مشت نمونه‌ی خروار هستند از جریان رمان جنایی که حدود ده سالی هست که در کشورمان به راه افتاده، جریانی که به نظر من نه فقط اتفاق مهمی در داستان‌نویسی ماست، که نشانه‌ی تحولی فرهنگی و اجتماعی هم هست. خردگرایی بخشی از آن تحول فرهنگی است. نگاه دقیق به گذشته برای کشف معضلات امروزی هم بخش دیگری از آن است. این‌ها تفصیل بسیار می‌خواهد که جاش این‌جا نیست. می‌دانم آن‌ها که تحولات فرهنگی و اجتماعی کشور را دنبال می‌کنند، با مطالعه‌ی این رمان‌ها نشانه‌های قابل اعتنایی برای فهمیدن جریان‌های فکری زیر پوست جامعه‌ی شهری خواهند یافت، و البته منتقدان داستان هم جریانی نوظهور و جدی در داستان‌نویسی را. اگر این کتاب‌ها در نشرهای خاص و یونیفرم‌های خاص عرضه می‌شد، حتماً تاکنون خواننده‌های علاقه‌مند بیشتری پیدا کرده بود. جایزه‌ی پرانتز (که هیچ آشنایی با برگزارکننده‌هاش ندارم) و جایزه‌های مانند آن را هم من در جهت تشخیص این جریان‌ها می‌بینم و امیدوارم تداوم داشته باشند تا بتوانیم تصویر درست‌تری از آن‌چه هستیم پیدا کنیم.

پی‌نوشت: تعدادی دیگر از رمان‌های جنایی این سال‌ها (که البته بعضی‌شان را نخوانده‌ام):
⁃ سایه‌ی عقاب روی پیاده‌رو/ فاطمه قدرتی
⁃ استخوان / علی‌اکبر حیدری
⁃ جنایت جردن / علیرضا محمودی
⁃ بی‌تابوت / لاله زارع
⁃ جمجمه جوان / لاله زارع
⁃ دختری با گوشواره مروارید/ رضیه انصاری
⁃ پرونده‌ی کارگاه عاشق/ مهام میقانی/...

#حسین_سناپور
#جایزه‌ی_پرانتز
#رمان_جنایی
#رد_خون_بر_پلک‌‌هایم
@sanapourhossein

7 months, 3 weeks ago
درباره‌ی دورنمات و تصوراتش

درباره‌ی دورنمات و تصوراتش

نادر شهریوری (صدقی)

فریدریش دورنمات (1921-1989) اگر کمی، به‌ اندازه‌ی چند دهه بیشتر از زندگی‌اش، عمر کرده بود، می‌توانست با شگفتی به جهانی بنگرد که قبلاً آن را در داستان‌هایش توصیف کرده بود. او البته پیشگو نبود و با هر پیشگویی مخالف بود و حتی جهان را موضوعی پیش‌بینی‌ناپذیر می‌دانست و مانند نیچه بر این باور بود که اتفاقات مانند رعد‌و‌برق چنان ناگهانی‌اند که یکباره آسمان آفتابی عقلانیت، نظم‌های خشک، سترون و پیش‌بینی‌پذیر را دچار دگرگونی می‌کنند و کتاب یکنواخت و کسالت‌آور عادات روزمره را پاره می‌کنند.
وقایع نمایش‌نامه‌های دورنمات اگرچه در مکان و شهرهای کوچک که اسم آن به گوش خواننده نخورده، اتفاق می‌افتد، اما موضوع آن جهان‌شمول است و می‌تواند توصیف جهانی باشد که در آن زندگی می‌کنیم. «تونل» نام یکی از داستان‌های دورنمات است و ماجرای آن به مردی جوان برمی‌گردد که هر روز با قطار به زوریخ می‌رود و سپس به شهر خود برمی‌گردد. در مسیر همیشگی مرد جوان تونلی وجود دارد که قطار داخل آن می‌شود.
مرد جوان تعجب نمی‌کند، چون زمان خارج‌شدن از آن را می‌داند، اما این بار قطار از تونل خارج نمی‌شود و همچنان با سرعت در تاریکی پیش می‌رود و هر دم شتاب می‌گیرد. مرد جوان سراسیمه می‌شود و به خود می‌گوید هرگز چنین چیزی را ندیده است، به این‌ طرف و آن طرف می‌رود، اما شگفت‌زده می‌بیند همه چنان رفتار می‌کنند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده و وضع کاملا طبیعی است، فقط رئیس قطار می‌پذیرد که اتفاقی غیرعادی روی داده است. آن دو - رئیس قطار و مرد جوان - خودشان را به اتاق لوکوموتیوران می‌رسانند، اما با تعجب می‌بینند که هیچ‌کس در آنجا نیست، با این حال قطار در مسیر خود پیش می‌رود.
مرد جوان که رئیس قطار را مردی مطلع و حتی روشنفکر تلقی می‌کند، از او علت را می‌پرسد، پس چرا خود شما از قطار بیرون نپریدید؟ و او می‌گوید «من همیشه بدون امید زندگی کرده‌ام». تونل تمثیلی از جهان کنونی و به‌ویژه اکنون است که موقعیت حال حاضر آدمی را پیشگویی می‌کند؛ آدمی که بیشتر بازیچه اتفاقاتی است که در آن نقشی ندارد. آنچه موضوع دورنمات را تأمل‌برانگیز می‌کند، پیشگویی‌های نویسنده‌ای است که با هر پیشگویی و به‌ویژه پیشگویی‌های کلان ازجمله آرمان‌شهرهای سیاسی مخالف است، در‌حالی‌که خود جهان را با چنین تمثیلی پیش‌بینی می‌کند و این یک پارادوکس است. اتفاقاً پارادوکس سخت به کار دورنمات می‌آید.
پارادوکس برگرفته از واژه‌ای یونانی به معنای خلاف انتظار یا خلاف‌آمد است و منظور از آن پدیدارشدن موقعیت‌های پیش‌بینی‌ناپذیر است. پارادوکس‌ها بخش مهمی از جهان ادبیات را شکل می‌دهند. کافکا ازجمله بزرگ‌ترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان است که مهم‌ترین داستان‌هایش را با یک پارادوکس آغاز می‌کند. سه‌گانه «مسخ»، «محاکمه» و «قصر» از‌جمله مهم‌ترین متن‌های پارادوکسیکال در ادبیات جهان و در حقیقت سرفصل‌های آن هستند. در سه‌گانه کافکا با حوادثی پیش‌بینی‌ناپذیر مواجه می‌شویم که همان‌ها در اصل بیان واقعیت زندگی است؛ واقعیتی که تعیّن پیدا نمی‌کند. در پارادوکس نیز واقعیت تعیّن نمی‌یابد، اما تعلیق می‌پذیرد و گاه در سطحی از لغزندگی به این طرف و آن طرف می‌لغزد.
{مطلب کامل را در instant view بخوانید}
#نادر_شهریوری
#دورنمات

@sanapourhossein
https://telegra.ph/%DA%A9%D8%A7%D9%81%DA%A9%D8%A7%DB%8C-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C-02-09

8 months ago
پوتین‌های ون‌گوگ

پوتین‌های ون‌گوگ

نادر شهریوری (صدقی)

[...]«پوتین‌های کهنه» ون‌گوگ به یک معنا بیان تحولی تازه در الگوهای هنری بود. «تابلوهای پوتین‌های کهنه ون‌گوگ جز تصویر پوتین چیز دیگری نیست، زیرا در هنر مدرن نقاش با فرم مواجه است. پس از امپرسیونیسم فرم به قدری اهمیت پیدا می‌کند که حتی تصویر یک جفت پوتین به خاطر فرم آن از نظر زیبایی‌شناختی قابل دفاع می‌شود و نقاش می‌تواند بگوید آری این تصویر پوتین معمولی است و جز تصویر پوتین هیچ نیست و فرم پوتین به چشم من دارای همان ارزشی است که فیگور یک پرنس یا پرسپکتیو یک قصر اشرافی برای نقاشی آکادمیک یا سایه‌روشن‌های یک بیان از کافه‌نشینان طبقه متوسط برای نقاش امپرسیونیست». به تابلو «پوتین‌های کهنه» ون‌گوگ نام‌های متفاوتی داده‌اند، آن را پوتین‌های معمولی یا پوتین‌های مندرس گفته‌اند و علاوه بر این تفسیرهای گوناگونی درباره‌ی این اثر هنری انجام داده‌اند. هایدگر در توصیف مضمون نقاشی پوتین‌های ون‌گوگ، رابطه‌ای متقابل میان فرسودگی کفش‌ با گذشته و در حقیقت زندگی صاحب کفش می‌بیند؛ اینکه صاحب کفش رنج‌های فراوانی کشیده که پوتین به چنین حال و روزی افتاده است. هایدگر در ادامه می‌گوید که احتمالا پوتین‌ها از آن پیرزنی روستایی بود که چندان در قید و بند ظاهر آن نبوده است.
در حالی که جان دیویس، دیگر مفسرِ پوتین‌های ون‌گوگ، در سنتی کاملا متفاوت با هایدگر بر این باور است که رنگ و خط تبدیل به کلمه و مفهوم نمی‌شوند و بیان واقعی تابلو در حقیقت تفسیر غیرواقعی است و به بیان دیگر «این‌همانی» در تفسیر اثر هنری بیانگر امری ایده‌آل و دست‌نیافتنی است و در اصل دلیل موجهی هم برای بیان آنچه بیان‌کردنی نیست وجود ندارد. دریدا دیگر مفسر پوتین‌های ون‌گوگ، در حال‌وهوای متأخرتر می‌گوید که تابلوی ون‌گوگ را می‌بایست همچون متنی مستقل در نظر گرفت که به قرائت مستقل از آفریننده آن نیازمند است. آنان -دریدا و همفکرانش- در همه حال از لزوم پرهیز از نیت مؤلف و عدم پیگیری سیر تاریخی آن سخن می‌گویند، زیرا تنها معیار برای فهم یک متن خود متن است و در این صورت همه‌چیز در سطح و در فرم شکل می‌گیرد.*…
{مطلب کامل را درinstant view بخوانید}

#نادر_شهریوری
#ون‌گوگ

@sanapourhossein

https://search.app/1j84JM68xiefpTKT9

9 months, 1 week ago
روزهایی که با شکسپیر می‌گذرد

روزهایی که با شکسپیر می‌گذرد

نادر شهریوری (صدقی)

هنگامی که هملت شبح پدرش را روی بام کاخ السینور تعقیب می‌کرد تا حقیقت را از زبان روح بشنود، کتابی از مونتنی دستش بود. هنوز شبح ناپدید نشده بود که هملت بر حاشیه کتاب می‌نویسد: «می‌توان لبخند زد و باز رذل بود»؛ خطاب او به عمو جان فرومایه کلادیوس است.
علاقه هملت به مونتنی آن‌طور که گفته می‌شود، به ایام دانشجویی‌اش برمی‌گردد. به نظر می‌رسد هملت در همه زندگی کوتاه خود و به‌ویژه بعد از مرگ پدرش تا هنگام خاموشی‌اش کاملا متأثر از مونتنی بود و از او الهام می‌گرفت. مونتنی اندیشمندی ایده‌پرداز نبود و بیشتر جستارنویسی بود که ناظر بر ذهن خویش بود و بر خود متمرکز بود. او به‌صراحت می‌گوید همگان نگاه‌شان به بیرون است، اما من این نگاه را بازپس می‌گیرم و به درون خودم هدایت می‌کنم تا خودم را به دقت نظاره کنم و بشناسم. اما خودشناسی‌اش چنان‌که می‌گوید، یک بار و برای همیشه نبود، بلکه دائما خود را کنترل می‌کرد و احوالات روحی خود را زیر نظر می‌گرفت. او در «جستارها» که عنوان مناسبی است، هر بار جستاری از تجسد خویش را می‌کاوید تا با یافتن موضوع جدیدی از خود به حل معمای خود نائل آید، اما معما حل نمی‌شد و مونتنی کماکان در اعماق باقی می‌ماند.

ایده آغازین او در حقیقت ایده سقراطی بود. این سخن «خودت را بشناسِ» سقراط یعنی آنکه من می‌توانم به حقیقت تنها از راه دانستن آنچه بر من -تنها بر من- گذشته، پی ببرم تا با «خودشناسی» به جهان مرموز پیرامون خود نفوذ کنم و آن‌گاه به حل معما نائل آیم! معمایی که آغاز دارد، ولی انجام ندارد. با مونتنی روان‌شناسی هم به‌مثابه جنبه اخلاقی -ایده سقراط- و هم به معنای مدرنش یعنی ابژه‌شدن انسان اهمیت پیدا می‌کند. با این حال آنچه برای مونتنی به‌عنوان آغازگر روان‌شناسی مدرن از اولویت برخوردار بود و بیشتر توجهش را جلب می‌کرد، توجه به درون آدمی بود. برای او بیوگرافی شخصی بر تاریخ اجتماعی آدمی برتری داشت. او بیشتر ترجیح می‌داد که حتی در سرفصل‌های تاریخ به نکاتی توجه کند که کمتر اهمیت اجتماعی دارد. مثلا مونتنی ترجیح می‌داد بداند بروتوس، سردار رومی و قاتل ژولیوس سزار، شب قبل از نبرد با دوستان خود چه می‌گفت تا آنکه بداند نطق او روز بعد چه بود.

بعدها جستارهای مونتنی دستمایه تأملات هملتی قرار گرفت تا هملت به‌ واسطه تأمل در درون از بیرون غافل بماند و خود و دانمارک را در مسیر سرنوشتی نامعلوم قرار دهد. سیاست از نظر هملت در اساس مقوله‌ای بود اخلاقی که نیاز به مراقبت داشت تا نفس سرکش حاکمان آن را به بیراهه نکشد، به‌همین‌دلیل هملت با شگردهای روان‌کاوانه می‌کوشید تا درون پادشاه تازه به قدرت رسیده را تجزیه و تحلیل کند تا راز نهفته آشکار شود. نمایش «تله موش» که هملت کارگردانی آن را برعهده گرفت، نمایشی است خصوصی در حضور پادشاه تا عکس‌العمل او نسبت به جنایتش که در «تله موش» به صورتی مشابه نمایش داده می‌شود، تجزیه و تحلیل شود.

سیاست در شکسپیر تنها در روان‌شناسی هملتی خلاصه نمی‌شود؛ شکسپیر آن را در شکل‌های متفاوتی از شخصیت‌های نمایشی‌اش به نمایش درمی‌آورد. ریچارد سوم یکی از آنهاست؛ در ریچارد سوم با نوع دیگری از سیاست آشنا می‌شویم که در بسیاری از جهات در نقطه مقابل هملت قرار می‌گیرد، زیرا در وهله اول برخلاف هملت کاملا عینی و به هدف‌های ملموس توجه نشان می‌دهد، اولویت او برخلاف هملت آشکارا عریان و معطوف به «قدرتِ» صرف است. سیاست به نظر ریچارد سوم چیزی است شبیه به ساختن پل و پادشاه نیز مانند مهندسی که پل بنا می‌کند. از نظر مهندسی که پل بنا می‌کند، سربازان تنها مصالح پل‌ هستند و پادشاه نمای آن است. پل هر چقدر باشکوه‌تر نمایش داده شود، بر شوکت و شکوه قدرت پادشاهی می‌افزاید، اما شکوه سلطنت می‌تواند مهم نباشد. مهم پایه‌های حکومت است تا بیشتر باقی بماند. آنچه برای ریچارد سوم -پادشاه انگلستان- در وهله نخست اهمیت قرار دارد، استمرار حکومت به هر بهایی است که آن نیز جز با اعمال صریح قدرت انجام نمی‌شود. شکسپیر در «ریچارد سوم» سقوط کامل اخلاقی را نشان می‌دهد.

سیاست برای شکسپیر موضوعی پیچیده است که به بازی بازیگران ربط پیدا می‌کند، اما پیچیده‌تر از آن اخلاق است که از درون آدمی سر برون می‌آورد و او را وادار به کنش‌های مختلفی می‌کند،

نمونه‌هایی از این پیچیدگی درونی انسان را در نمایش‌نامه «مکبث» مشاهده می‌کنیم. در مکبث با دوره‌ای از سیاست‌ورزی فشرده مواجه می‌شویم. مقصود از «سیاست‌ورزی فشرده» سیر تند حوادث است که در میدان می‌گذرد...

{ادامه‌ی مطلب را از instant view بخوانید}

#نادر_شهریوری
#شکسپیر
@sanapourhossein

https://telegra.ph/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D8%B0%D8%B1%D8%AF-12-27

9 months, 2 weeks ago
چپ‌‌گرایی ناخواسته

چپ‌‌گرایی ناخواسته

نادر شهریوری (صدقی)

شکل‌های زندگی: درباره برخی از ایده‌های کامو

مفهوم شهر آن‌قدر که فلسفی و سیاسی است، تاریخی و جامعه‌شناسی نیست. ریشه‌های فلسفی و سیاسی مفهوم شهر به یونان باستان برمی‌گردد؛ از نظر یونانیان شهر به جایی گفته می‌شد که در آنجا مردم زندگی و کار می‌کردند و با یکدیگر مراوده داشتند، و در اوقات فراغت با یکدیگر درباره دیگر امور، ازجمله زندگی، اخلاق و سیاست بحث می‌کردند؛ آگورا - میدان شهر- محل چنین گفت‌وگوهایی بود. ارسطو ازجمله شهروندانی بود که در آگورا حضور پیدا می‌کرد و درباره شهر، سیاست و انواع حکومت‌ها و دولت‌‌شهرهای یونان گفت‌وگو می‌کرد.

به نظر ارسطو حکومت مبتنی بر حاکمیت یک فرد «مونارشی»، حکومت مبتنی بر حاکمیت گروهی از اشراف و نخبگان «آریستوکراسی» و حکومت مبتنی بر حاکمیت مردم «دموکراسی» نام داشت. این نوع حکومت‌ها هر یک محاسن و معایبی داشتند و شهروندان هر‌کدام به طرح نظرات خود می‌پرداختند؛ نظراتی که هم‌اکنون نیز می‌تواند محل بحث باشد و درباره‌اش به گفت‌وگو نشست. شهر فقط در دایره فلسفی-سیاسی باقی نمی‌ماند، بلکه شهرها هر ‌یک تاریخ خود را دارند؛ تاریخی که طی آن از دولت‌شهرهای کوچک یونانی به کلان‌شهرهای بزرگ بدل می‌شوند...
{لطفاً ادامه‌ی مطلب را در instant view بخوانید.}

#نادر_شهریوری
#کامو
#شکل‌های_زندگی

@sanapourhossein

https://search.app/?link=https%3A%2F%2Ftelegra%2Eph%2F%25DA%2586%25D9%25BE%25E2%2580%258C%25E2%2580%258C%25DA%25AF%25D8%25B1%25D8%25A7%25DB%258C%25DB%258C%2D%25D9%2586%25D8%25A7%25D8%25AE%25D9%2588%25D8%25A7%25D8%25B3%25D8%25AA%25D9%2587%2D12%2D17&utm_campaign=57165%2Dor%2Digacx%2Dweb%2Dshrbtn%2Diga%2Dsharing&utm_source=igadl%2Cigatpdl%2Csh%2Fx%2Fgs%2Fm2%2F5

10 months ago
ماکیاولی برای روزهای دشوار

ماکیاولی برای روزهای دشوار

نادر شهریوری (صدقی)

شکل‌های زندگی: به بهانه انتشار «ماکیاولی برای همه» پاتریک بوشرون

?️نیکولا ماکیاولی در ۱۴۶۹ متولد و در ۱۵۲۷ درگذشت، او می‌توانست عمری طولانی‌تر داشته باشد اما سوءتفاهمی سیاسی باعث شد مورد غضب جمهوری‌خواهان قرار گیرد و از کار دولتی برکنار شود. این موضوع سلامت ماکیاولی را به خطر انداخت، از آن پس گوشه‌نشین شد و پس از مدتی کوتاه درگذشت. پس از مرگ ماکیاولی
شایعاتی در شهر منتشر شد که گویا در بستر مرگ نزد کشیشی به گناهان خود اعتراف کرده است، اما هیچ شاهدی در دست نیست که بر توبه‌کاری ماکیاولی شهادت دهد، بیشتر آن را دروغ سیاسی کاتولیکی می‌دانند یا طلب مغفرت برای کسی که به نیکولای شیطان اشتهار داشت. روز بعد در مراسمی ساده ماکیاولی را در قلب شهر فلورانس همان‌جایی که به دنیا آمد و شهر محبوبش بود دفن کردند.

درباره ماکیاولی زیاد گفته شده و تفسیرهای گوناگون درباره‌اش نوشته شده و می‌شود، بسیاری او را ایده‌پردازی محافظه‌کار می‌دانند که به شهریار رهنمود می‌دهد تا چگونه قدرت خود را حفظ کند و بسیاری دیگر او را ایده‌پردازی کثرت‌گرا می‌دانند که پراگماتیسم حاکم بر او، مصلحت را بر سایر امور ترجیح می‌دهد. از دیدگاه تاریخ قرن بیستم ماکیاولی یک فضیلت بزرگ است زیرا آموزه‌های او بر نسبی‌گرایی پست‌مدرن صحه گذاشته و آن را ارج می‌نهد. او هیچ سیستم فکری را بر سایر سیستم‌ها ترجیح نمی‌دهد و چنان‌که خود می‌گوید دموکراسی باورمند به آرای شهروندان است، «به همین دلیل است که من، برخلاف شما هیچ اجباری احساس نمی‌کردم که ادعا کنم تنها یک سیستم ارزشی درست مثل مسیحیت وجود دارد و باقی سیستم‌ها حقیقتا بر خطا هستند. یا اینکه مدعی شوم که من بهتر از مردم به صلاح کار آنها واقفم. مسئله این است که تشخیص خیر تنها بر عهده خود شهروندان است».۱

علاوه بر این‌ها ماکیاولی در میان متفکرین چپ به‌ویژه گرامشی و آلتوسر -آلتوسر متأخر- از جایگاهی منحصربه‌فرد برخوردار است. ایده «ملت شهریار است» گرامشی در حقیقت گامی است به‌ سوی تحقق یک جمهوری سوسیالیستی-ماکیاولیستی که در آن نهادهای دموکراتیک راه را بر تمرکزگرایی دولت‌های مقتدر می‌بندد. به نظر گرامشی و متأثر از ماکیاولی «جمهوری بدون مبانی جمهوری‌خواهی مدنی نوعی بنای مدرن است که هیچ‌کس خواهان آن نیست».۲ به نظر آلتوسر متأخر نیز آنچه در ماکیاولی حائز اهمیت است، مسئله مواجهه و رویارویی با رخدادهایی است که قابل پیش‌بینی نیست.
{ادامه‌ی مطلب را در instant view بخوانید}

#نادر_شهریوری
#ماکیاولی
#شکل‌های_زندگی

@sanapourhossein

https://search.app/?link=https%3A%2F%2Ftelegra%2Eph%2F%25D9%2585%25D8%25A7%25DA%25A9%25DB%258C%25D8%25A7%25D9%2588%25D9%2584%25DB%258C%2D%25D8%25A8%25D8%25B1%25D8%25A7%25DB%258C%2D%25D8%25B1%25D9%2588%25D8%25B2%25D9%2587%25D8%25A7%25DB%258C%2D%25D8%25AF%25D8%25B4%25D9%2588%25D8%25A7%25D8%25B1%2D12%2D01&utm_campaign=57165%2Dor%2Digacx%2Dweb%2Dshrbtn%2Diga%2Dsharing&utm_source=igadl%2Cigatpdl%2Csh%2Fx%2Fgs%2Fm2%2F5

1 year ago

استندآپِ تراژیک

کمدی استندآپ در کشور ما تازه در سال‌های اخیر است که دارد جدی گرفته می‌شود. چراش برای من روشن نیست. دلیلش شاید جدی‌بودن این نوع از کمدی است و نزدیک بودن آن به طنز، و لابد درک معوج ما از کمدی که آن را محدود به لوده‌گی می‌دیده، و باز شاید چون جای مناسبی برای کمدی استندآپ وجود نداشته. دلایلش لابد متعدد است و من هم صلاحیت بررسی‌اش را ندارم. اما آن‌چه در این استندآپ می‌بینم چیزی فراتر از استندآپ‌هایی است که تاکنون دیده‌ام (طبعاً من هم مثل اغلب خواننده‌گان استندآپ‌های زیادی ندیده‌ام). چیزی بسیار جدی‌تر، تلخ‌تر، واقعی‌تر، شورانگیزتر، و تراژیک‌تر. آن‌چه در این اجرا می‌بینیم یک تاریخ است؛ تاریخ فراز و فرودِ یک جهان‌بینی/ ایدئولوژی/ نگاه/ آرمان و هر آن‌چه این استندآپ به‌خوبی بازگویش می‌کند.

این استندآپ با شرمساری گوینده شروع می‌شود و این‌که در مقابل پرسش‌هایی (که بی‌شباهت به بازجویی هم نیستند)، قرار گرفته و ضمن این‌که نمی‌خواهد یا نمی‌تواند دروغ بگوید، از کمونیست‌بودنش در زمانی دورتر می‌گوید، با نشانه‌هایی که سعی می‌کند آن‌ها را ابتدا خفیف جلوه بدهد. بعد از آن دلایل و انگیزه‌های کمونیست‌بودن را می‌گوید و کم‌کم می‌رسد به آرمان‌ها، به چشم‌اندازها و به مصائبی که زمینه‌ی کمونیست‌بودن بوده‌اند. در آخر هم از امروزش می‌گوید که روزمره‌گی است و تأسفی درونی بر آن‌چه حالا هست.

شروع استندآپ با سؤال و گره‌افکنی است و طفره‌رفتن از جواب و سپس با بازشدن وضعیت شخصیت (که همان وضعیت عمومی است) و بالاخره سقوط شخصیت که شکلی تراژیک از بودنِ امروزی اوست. این منحنی و فراز و فرود و گره‌گشایی همان است که در اغلب قصه‌ها می‌بینیم (چه داستان و چه تراژدی و چه مانند این‌ها)، اما گسترش متن هم به داستان مانند است، هم شعر (به‌خاطر تکرارها و جای‌گزین‌شدن‌ها)، هم پُر است از جنبه‌های شخصی و هم اجتماعی، و هم شوخی است و هم بسیار جدی، آن‌قدر که اگر در ابتدا راحت می‌شود به این استندآپ خندید، در آخر اما گریه جایی برای خنده نمی‌گذارد.

وضعیت شخصی و اجتماعی این کمونیست (نمونه‌ی نوعی) دردناک است، هم‌دلی‌برانگیز است، و اصلاً وضعیت انسانی است که جهان را جای به‌تری می‌خواسته و حالا به ناتوانی خود در رسیدن به آن پی برده. او حالا وجودی دوگانه است: یکی آدمی تن‌داده به روزمره‌گی، دیگری آدمی با شوق پرواز و بال‌هایی شکسته. این استندآپ کمدی نیست، تراژدی ‌یک کمونیست یا اصلاً انسان یکی دو نسل قبل است که حالا دارد به خود و به مسیری که آمده، به تاریخ چند دهه‌ی گذشته، نگاهی می‌اندازد و صادقانه با خود روبه‌رو می‌شود. همین است که به گمانم این استندآپ کمدی چیزی فراتر از استندآپ است و در همین چند دقیقه توانسته هم تاریخ بگوید، هم داستان، هم شعر؛ هم بخنداند و هم بگریاند.

پی‌نوشت: از این کمدین استندآپ (جورجو گابر) قبلاً "کانفورمیست" هم در فضای مجازی منتشر شده بود که آن هم بسیار جالب و زیبا بود، اما نه به‌قدر این یکی.
پی‌نوشت ٢ (این اطلاعات را هم یک دوست برام فرستاد): جورجو (جورجیو) گابر (ایتالیایی: Giorgio Gaber؛ تلفظ ایتالیایی: [ˈdʒordʒo ˈɡa:ber]؛ ۲۵ ژانویهٔ ۱۹۳۹ – ۱ ژانویهٔ ۲۰۰۳) خواننده، آهنگساز، هنرپیشه، نمایش‌نامه‌نویس، موسیقی‌دان اهل ایتالیا بود. وی بین سال‌های ۱۹۵۸ تا ۲۰۰۳ میلادی فعالیت می‌کرد.
۲۴ شهریور ١۴٠٣
[فیلم استندآپ مذکور را در پست قبلی ببینید]
#کمدی_استندآپ
#حسین_سناپور
@sanapourhossein

1 year ago
1 year ago
شکل‌های زندگی: درباره «دیوید کاپرفیلد» اثر …

شکل‌های زندگی: درباره «دیوید کاپرفیلد» اثر چارلز دیکنز

نادر شهریوری (صدقی)

?️پدربزرگ چارلز دیکنز زندگی را با خدمتکاری شروع کرد و با یک خدمتکار ازدواج کرد و سرانجام در کاخ جان کرو که نماینده مجلس بود، استخدام و پیشکار آنجا شد. پدربزرگ دیکنز دو پسر داشت؛ ویلیام و جان. اما ما فقط با یکی از آنها کار داریم و آن جان است. اولا به خاطر اینکه پدر این رمان‌نویس انگلیسی چارلز دیکنز بود و دوم برای آنکه بزرگ‌ترین آفریده دیکنز یعنی «میکابر» از روی شخصیت او ساخته شده است.
میکابر شخصیتی محبوب در رمان «دیوید کاپرفیلد» است. او همچون جان دیکنز فردی عیال‌وار بود که می‌کوشید موقعیت خود و خانواده‌اش را ارتقا دهد، اما بخت با او یار نبود و عادتی که به قرض‌گرفتن از این و آن پیدا کرده بود و خوش‌بینی بیش از حدش باعث شده بود بدهی بالا آورد و به زندان بیفتد. در انگلستان آن زمان رسم بر این بود که زندانی دوران حبس خود را با خانواده‌اش سپری کند و تا مادامی که بدهی‌اش را نپردازد، در زندان بماند. اما این بدان معنا نبود که خانواده هم می‌بایستی حبس بکشند؛ آنها آزاد بودند که از زندان خارج شوند، اما مسئله آن بود که خانواده میکابر جایی برای زندگی‌کردن نداشتند و اتفاقا زندان را مکان مطلوبی می‌دانستند که می‌توانستند در آنجا شب را به صبح برسانند.

?️دیکنز زمانی گفته بود که این مسائل جزئی و عادی‌اند که به زندگی معنا می‌دهند و نه اتفاقات بزرگ؛ چون اتفاقات بزرگ پیش نمی‌آیند و اگر هم پیش آیند، اثرات آن چنان است که مسائل جزئی و عادی را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهند. بنابراین آنچه به‌واقع زندگی نامیده می‌شود، سروکار‌داشتن با همین جزئیات است. از همین رو، دیکنز به جزئیات زندگی روزانه مردم توجه نشان می‌داد و همین‌طور به مسائل عادی و معمولی که در جریان بود. او در داستان‌هایش هرگز از ثروتمندان، اشراف و نورچشمی‌ها تجلیل نکرد، بلکه بالعکس آنها را به صورت کاریکاتورهایی خسیس و رذل به تصویر کشید. تجربه‌های کودکی‌اش در‌این‌باره به او کمک کرد. او در کودکی بار مسئولیت خانواده را به دوش کشید و در حقیقت ناگزیر بود بخشی از درآمد خانه را تأمین کند. او سال‌ها در جاهای شلوغ و کثیف به کارهای مختلف مشغول بود. علاوه بر اینها، کارهای پدرش -جان- را نیز رتق و فتق می‌کرد. جان که در زندان مقروضین بود، نامه‌هایی حقوقی می‌نوشت و همین‌طور دادخواست‌ها و تجدیدنظرهای مکرر به این‌طرف و آن‌طرف می‌فرستاد و همه این کارها را چارلز به‌رغم سن کم انجام می‌داد. او از همان ابتدا با مناسبات مالی و مقوله پول و اهمیت آن آشنا بود و همین‌طور راه و رسم و منش ثروتمندان را دریافته بود. در تمام این مدت هیچ ثروتمندی به او کمک نکرده بود و هیچ سخن ارزشمند و دلگرم‌کننده‌ای نشنیده بود، در عوض سخنان ارزشمند و چیزهای دلگرم‌کننده را از مردمانی مانند خودش شنیده بود و تنها به همان‌ها هم بها می‌داد و برای همان چیزها ارزش قائل بود. بعدها که به نویسندگی روی آورد، تلاشش همه آن بود که واقعیت روزانه و محقر مردمی را که با آنها زندگی می‌کرد، به زبانی شاعرانه وصف کند تا آن اندازه که آن مردمان نه‌تنها از زندگی خود احساس کسالت نکنند، بلکه زندگی خود را همچون زندان میکابر مطلوب تصور کنند.
{ادامه‌ی مطلب را درinstant view بخوانید}
#نادر_شهریوری
#دیکنز

@sanapourhossein

https://search.app/?link=https%3A%2F%2Ftelegra%2Eph%2F%25DA%2586%25DA%25AF%25D9%2588%25D9%2586%25D9%2587%2D%25D9%2585%25DB%258C%25E2%2580%258C%25D8%25AA%25D9%2588%25D8%25A7%25D9%2586%2D%25D8%25AE%25D8%25B1%25D8%25B3%25D9%2586%25D8%25AF%2D%25D9%2585%25D8%25A7%25D9%2586%25D8%25AF%2D09%2D09&utm_source=igadl%2Cigatpdl%2Csh%2Fx%2Fgs%2Fm2%2F5

1 year, 2 months ago

فردافروشی

چه می‌شود اگر انفعال نقاب فوق‌فعال بزند؟ چه می‌شود اگر واداده‌گی نقاب حرکت و جنبش زند؟ چه می‌شود اگر بخواهیم ترس‌هامان را با نقاب شجاعت بپوشانیم؟ فرار به جلو می‌کنیم، به جایی که دست‌رس ناپذیر باشد، به جایی که فقط کسانی مانند خودمان به‌‌مان برسند، کسانی که می‌خواهند هیچ کاری نکنند و هیچ مسئولیتی نپذیرند، اما این را پشت مسئولیت‌پذیری دروغین، پشتِ بالاترین خواسته‌ها و آرزوها پنهان کنیم. برای درآمد روزانه تلاش نکنیم، چون چنین درآمدی را ناچیز و متعلق به آدم‌های حقیر می‌دانیم و نقشه‌های دور و دراز و انجام‌نشدنی بکشیم برای رسیدن به درآمدهای آن‌چنانی. از زن و مردی درخورِ خودمان خواستگاری نکنیم، به بهانه‌ی پیداکردن آن جفتِ بی‌نظیر (اثیری) که فقط در رؤیاهامان یافت خواهد شد. از دوستی‌های پر از کلنجار و اتفاقات خوب و بد فاصله بگیریم و دنبالِ دوستیِ کاملاً یک‌رنگ و صمیمی و یافت‌نشدنی باشیم، چون خیال می‌کنیم ما لیاقت‌مان خیلی بیش از این‌هاست که دیگران دارند. کارهای در حد توان و در خورِ ظرفیت‌هامان را انجام ندهیم و در همه کار و با همه کس مشکل پیدا کنیم و کلاً از زیرِ هر کاری دربرویم، چون خودمان را تافته‌ی‌جدابافته جا می‌زنیم و تظاهر می‌کنیم که ما با این کارها و آدم‌ها و چیزهای حقیر راضی نخواهیم شد و حق‌مان است که دنبالِ به‌ترین‌ها باشیم. خلاصه‌اش این‌که: نقص و ناتوانی و ضعف‌هامان را نبینیم و خواهان به‌ترین‌ها باشیم و به همین دلیل هیچ کاری نکنیم. اما همین هیچ کاری نکردن را با رنگ و لعاب کمال‌خواهی و مشکل‌پسندی بپوشانیم. بپوشانیم و خودمان را خلاص کنیم از تلاش و تقلا. هیچ کاری نکنیم، اما ضمناً از همه طلب‌کار باشیم و متهم‌شان کنیم به حقیربودن، به رضایت‌دادن به بدترین‌ها و حداقل‌ها.
آدمِ بالغ اما ضعف‌های خودش را می‌بیند. گروه و اجتماع بالغ هم همین‌طور. هیچ‌کدام چیزهایی نمی‌خواهند که می‌دانند ظرفیت خودشان و شرایط‌شان امکان‌ناپذیرش کرده. آدم و گروه و جامعه‌ی بالغ به‌ترین چیزی را که ظرفیت خودش اجازه می‌دهد، می‌خواهد و برایش تلاش می‌کند. همه‌ی آن‌چه را که خودش هست و نیست و تناسبش با واقعیت‌های پیرامونش را می‌بیند و می‌سنجد و بر همان اساس قدم برمی‌دارد. پشتِ شعارهای نشدنی پنهان نمی‌شود. خودش را اشرف مخلوقات و برتر از هر آن‌چه که هست، تصور نمی‌کند. رؤیا را به جای واقعیت نمی‌نشاند. اگر پای موضوعی جمعی در میان است، فقط خودش را نمی‌بیند، توانایی‌های دیگران را هم می‌بیند و بر اساس معدل آن عمل می‌کند. به امید تحققِ به‌ترین‌ها، آن‌چه را که امروز هست، از دست نمی‌گذارد و منتظر آن‌چه امروز ناممکن است (و شاید مدتی بعد ممکن باشد) نمی‌ماند. مهم‌تر از آن: با شعار این انتظار منفعلانه را نمی‌پوشاند.

در یک کلام: آدمِ بالغ می‌فهمد شعارِ خواستنِ چیزهایی امروزناممکن فقط نقابی است برای کاری درخورِ امروز نکردن، برای فرار، و فرار را حقیقت وانمودکردن. همیشه فروختن فردای پررؤیا ـ برای آن‌ها که منفعتی در آن داشته‌اند ـ کاری پرسود بوده و برای ناامیدان باورمند به آن رؤیاها باختی مدام.

#حسین_سناپور
@sanapourhossein

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 3 weeks ago