✨ پراگ، ۲۰ ژوئیه ۱۹۲۰ به میلنا

عزیزترینم، آیا متوجه این هم‌آهنگی شگفت‌انگیز در نامه‌هایمان شده‌ای؟ گویی سؤالی در یکی از نامه‌ها مطرح می‌شود و صبح روز بعد پاسخی برای آن می‌یابیم...

***نامه‌هایی چون این دو، کوتاه و شادمانه یا دست‌کم خودجوش، تقریباً (تقریباً تقریباً تقریباً تقریباً)‌ با موسِمی جنگلی‌اند، با نسیمی در آستین و منظره‌ای از وین...

میلنا، چه نیکوست بودن با تو!***

#کافکا نامه به میلنا✨
@MindRoad

به انتظار بهاریم...
@MindRoad

پراگ، ۲۶ و ۲۷ اوت ۱۹۲۰، به میلنا

"در این لحظه، بهتر است هر روز ننویسیم؛ تو زودتر از من به این موضوع پی بردی. نامه‌های روزانه به جای تقویت، تضعیف می‌کنند؛ پیش‌تر، نامه‌ها را جرعه جرعه می‌نوشیدیم و بلافاصله ده برابر قوی‌تر می‌شدیم..."

#کافکا

@MindRoad

بیست و هشت ثانیه ای که تکرارش میکنید و بارها میشنوید...

@MindRoad

آل پاچینو : مکس تو جریان مترسک رو میدونی

جین هکمن : نه

آل پاچینو : فکر میکنی کلاغها از یک مترسک بترسن؟

جین هکمن : بله فکر کنم بترسن چطور مگه؟

آل پاچینو: نه کلاغها نمیترسن، باورکن،نه

جین هکمن: نه کلاغهای لعنتی میترسن

آل پاچینو: نه کلاغها میخندن

جین هکمن : مزخرفه

آل پاچینو : همینطوره، کلاغها میخندن،ببین کشاورز یک مترسک میسازه درسته؟ بایک کلاه خنده دار روی سرش، بایک صورت خنده دار..کلاغها میان کنارش و می بیننش.به نظرشون خنده دار میاد و اونها میخندن.

جین هکمن : کلاغهای لعنتی میخندن؟

آل پاچینو : درسته..اونا میخندن.بعد میگن: اون کشاورز پیر، جونز،که اون پایینه، مرد خوبیه،اون مارو خندوند پس ما دیگه اذیتش نمیکنیم..

Scarecrow 1973 ?

@MindRoad

از تنهایی ام پرسیدی

هیچ را برایم تعریف کن تا
جایگاه هر شَأنی را با هیچ بسنجم
من نیز عدم را برایت بازگو میکنم تا
خُنیای هیچ ساحره ای تو را از تو نگیرد...

مترادف نانوشته هیچ و عدم در ادبیات زمینی ، تنهایی است
او که فکر میکند, تنهاست...
او که عمیقا تعمق میکند تنهاست...
من تنهایم تو تنهایی
جمع ما نیز مفردِ تنهایی است
انسان خواه در کثرت جمعیت خواه در کنجی خلوت تنهاست
تفاوت در کیفیت تنهایی مان است

پس سوال این نیست که من چرا تنهایم
سوال این است تو چگونه سرگرمی که فکر میکنی تنها نیستی؟؟

#بهراد
@MindRoad

هر کس فقط آن تجربه‌ای را دارد که وابستگی‌اش در اختیار او می‌گذارد...

#کافکا

@MindRoad

من اصلا کلمه را نمی‌بینم آن را ابداع می‌کنم، من فقط باید بتوانم کلمه‌هایی را ابداع کنم که بتوانند بوی جسد‌ها را در جهتی دیگر و نه مستقیم به صورت من و خواننده بوزانند...

#کافکا
@MindRoad

?

@MindRoad

در طلب مهرِ نگاه آمدی ، ایمَن در جان پناهت دادم ، آلوده انسان آمدی ، مُبرا از غیر، نجاتت دادم، در پوچ انگاری و یَاس، جرعه های فلسفه مینوشیدی ، با جرعه هایِ مِی و اشعار مولانا با گیتی به رقص آوردمت، در قهر با صورتِ خویش،  به دور از آیینه ها بودی، چشم هایم را آیینه  مهروییَت ساختم

برای عروج پذیرفتمت
برای عروج پذیرفتمت

اما تو در عُدولی مُنتج به رخوت زیست کردی و نجات دهنده را کُشتی...

نمیدانستی این قلب از کثرتِ معدومگاهِ ناثَوابان بودن، نامیراست...

من‌ زنده ام
این نجات دهنده نامیراست...?

#بهراد
@MindRoad