تاریخ در پیاده‌رو/ علی ملیحی

Description
روزنامه‌نگارم و اینجا از تاریخ، سیاست و روزمرگی‌هایم می‌نویسم.
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

1 year ago

⚜️پدرخوانده!
◾️فرمانفرما چگونه توانست به چهره‌ای شاخص در میان رجال قاجار تبدیل شود و میراث خانوادگی او چه بود؟
? پروندۀ ویژۀ مجلۀ اندیشۀ پویا در زمینۀ تاریخ سیاسی
✍️به کوشش: علی ملیحی و منصوره اتحادیه (نظام‌مافی)
? اندیشۀ پویا، خرداد ۱۴۰۳- شماره ۹۰

@nashretaarikh

1 year, 1 month ago
[**‍**](http://axnegar.fahares.com/axnegar/e50075351c299296ab0b4.jpg) **علی اصغر حکمت و هویت …

علی اصغر حکمت و هویت ایرانیِ ورزشگاه امجدیه

✏️✏️ سوم شهریور سالروز درگذشت علی اصغر حکمت روشنفکردولتمرد عصر پهلوی است. آقای حکمت مدتی نسبتا طولانی از سال ۱۳۱۲ تا سال ۱۳۱۷ مسئولیت وزارت معارف(آموزش و پرورش کنونی) را برعهده داشت و در دوران وزارتش منشا خدماتی شد که بر زندگی ایرانیان اثر داشته است. در دوره‌ی وزارت او تعداد مدارس کشور گسترش قابل توجهی یافت و دانشسراهای مقدماتی و عالی جهت تربیت معلم تاسیس شد. همچنین برگزاری کنگره‌ي بزرگداشت فردوسی و بنای آرامگاه‌های شاعران نامدار ایران همچون حافظ و خیام در دوران او صورت گرفت. بنای موزه‌ی ایران باستان و دانشگاه تهران از جمله دیگر خدمات اوست.

?یکی دیگر از خدمات علی‌اصغر حکمت راه‌اندازی و تقویت دوره‌های تربیت بدنی و پیشاهنگی در مدارس و تاسیس ورزشگاه امجدیه به عنوان مرکزی برای برگزاری مسابقات ورزشی بود. حکمت به‌خصوص تلاش کرد بنای ورزشگاه امجدیه را با هویت ایرانی عجین سازد.

?در خاطرات حکمت می‌خوانیم که او پس از جلب موافقت رضاشاه برای گسترش تربیت بدنی، اقدامات خود را چنین آغاز کرد: ««چهار زمین وسیع در چهار نقطۀ شهر، شمال (اراضی باغ امجدیه)، شرق (اراضی اکبرآباد دولاب)، غرب (اراضی پشت باغشاه) . جنوب (اراضی نزديك بيمارستان شیروخورشید سرخ) خریداری و به نام وزارت معارف قباله شد. بدین ترتیب میدان‌های وسیع در چهار نقطه‌ی شهر به وجود آمد که دانش‌آموزان مدارس هر کدام در ناحیه‌ی خود به آن‌جا رفته به تمرین و ممارست مشق‌های بدنی پرداختند». چنان که حکمت روایت کرده، زمینی که در باغ امجدیه انتخاب شد از همه وسیع‌تر بود و «ورزشگاه نمره‌ی یک» نام گرفت. حکمت این زمین به مساحت ۲۱هزار ذرع را از مخبرالسلطنه هدایت به بهای ذرعی ۳ قران خرید.

?چند ماه بعد، ‌دیواره‌های استادیوم بالا رفت، روزی که رضاشاه هنگام سرکشی در خارج از شهر، عملیات ساختمانی در زمین امجدیه را دید، در هیئت وزیران از حکمت پرسید: «این قلعه‌ی مدور که در بیرون دروازه‌ی دولت می‌سازید، برای چیست؟»، پاسخ حکمت به شاه چنین بود: «این ورزشگاهی است که به سبك استادیوم‌های فرنگستان ساخته می‌شود و در آن‌جا جوانان زورآزمایی و هنرنمایی می‌کنند.»

?حکمت تنها به ایجاد ساختمان ورزشگاه امجدیه اکتفا نکرد بلکه در جهت هویت‌سازی برای امجدیه، از علی‌اکبر دهخدا خواست یک بیت شعر از شاهنامه را به عنوان شعار ورزشکاران ایرانی پیشنهاد دهد و سپس دستور داد این شعر منتخب دهخدا از شاهنامه با خط نستعلیق در ورودی ورزشگاه امجدیه نوشته شود: «ز نیرو بود مرد را راستی/ ز سستی کجی زاید و کاستی». (حکمت پیش‌تر شعر «توانا بود هر که دانا بود» از فردوسی را به عنوان شعار عمومی آموزش و پرورش در شورای عالی معارف مصوب کرده بود).حکمت همچنین از ملک‌الشعرای بهار خواست شعری را به مناسبت احداث ورزشگاه امجدیه بسراید.

?علی‌اصغر حکمت برای پیوند زدن اسطوره‌های ایرانی به امجدیه، سلیقه‌ و وسواس عجیبی به خرج داد. مطابق با خاطراتش، به دستور کریم‌خان زند، صحنه‌ي رزم رستم و دیو سپید، کاشیکاری شده و بر سردر عمارت ارگ وکیل نصب شده بود. آقامحمدخان قاجار پس از رسیدن به سلطنت دستور داد این کاشیکاری را به تهران منتقل کنند و در کاخ‌اش نصب نمایند. حکمت، از رضاشاه درخواست کرد که این کاشیکاری از کاخ به ورزشگاه منتقل شود و پس از موافقت شاه، کاشیکاری‌های عهد زندیه از رزم رستم و دیو سپید، به امجدیه منتقل و در ورودی غربی ورزشگاه نصب شد( مطابق با خاطرات حکمت این اثر با ارزش تاریخی در سال ۱۳۳۸ بر اثر بی‌مبالاتی تعمیرکنندگان امجدیه از میان رفت).

?با افتتاح امجدیه در سال ۱۳۱۸، صفحات مطبوعات آن دوره، شاهد گزارش‌های مختلفی از برگزاری رژه‌های ورزشی در این ورزشگاه بود، و به‌‌خصوص رژه و مسابقات ورزش دسته‌جمعی دختران، مورد توجه مطبوعات قرار می‌گرفت. ماهنامه‌ی آموزش و پرورش مراسم پیشاهنگی آبان ۱۳۱۸ در امجدیه را چنین گزارش داد: «ابتدا دسته‌های ورزشکار دختران و پسران پایتخت و سپس قهرمانان شهرستان‌ها با پرچم‌های مخصوص به حالت رژه از برابر شاهنشاه‌زاده محبوب خود عبور نمودند. [...] بعدازظهر مسابقات نهایی قهرمانی دو امدادی میان ورزشکاران پایتخت و شهرستان‌ها آغاز گردید. [...] پس از اتمام مسابقه دو، قهرمانان کشتی به میدان آمده و دوبه‌دو به کشتی پرداختند. [...] سپس دو دسته از دوشیزگان به مدت یک ربع به بازی هندبال پرداختند. [...] در ادامه تیم‌های تهران و اصفهان مسابقۀ فوتبال دادند که تهران چهار بر صفر به پیروزی رسید.»

?امجدیه و میراثی که حکمت باقی گذاشت، نقطه‌ی مهمی بود برای گسترش تربیت بدنی و ورزش‌های جمعی در ایران.

?: علی اصغر حکمت(نفر دوم از راست) در مراسم ازدواج شاه و ثریا
@alimalihi1

1 year, 3 months ago

در اپیزود جدید رادیو نیست، درباره‌ی مجلس پنجم مشروطه، غوغای جمهوری‌خواهی رضاخان سردارسپه و سرانجام رای این مجلس به انقراض قاجار و سلطنت رضاشاه پهلوی حرف زده‌ام.

1 year, 3 months ago

*✳️ اپیزود شصتم پادکست فارسی رادیونیست منتشر شد...
*? #مجلس_شورای_ملی (۱)**
صاحب امتیاز پادکست #رادیونیست، مجموعه‌ی زیبان است.

Instagram: https://instagram.com/radio.nist/
Website: https://www.radionist.com
Telegram: https://t.me/radionistpodcast
Youtube: https://youtube.com/radionist

1 year, 4 months ago

خیابان پاستور یادگار تجدد پزشکی

✏️✏️ خیابان پاستور شرقی در مرکز تهران بالاخره و پس از یکصد سال تغییر نام داد و به اسم ابراهیم رئیسی هشتمین رئیس‌جمهوری اسلامی نامگذاری شد. شاید تا امروز هم قدری عجیب بود که خیابان محل استقرار مراکز اصلی حکومت مانند نهاد ریاست‌جمهوری، هیئت وزیران، دفتر رهبری و دفتر رئیس قوه‌ قضائیه به نام یک دانشمند فرانسوی باشد. اما نامگذاری حفاظت‌شده‌ترین خیابان تهران به نام پاستور، به دلیل واقع شدن «انستیتو پاستور ایران» در این ناحیه بود. باغی وسیع و سرسبز که موقوفه‌ی شاهزاده عبدالحسین فرمانفرماست و بالای آن نوشته شده: «انستیتو پاستور ایران، موقوفه‌ی فرمانفرما، تاسیس ۱۲۹۹». موسسه‌ای که یک قرن قبل برای واکسیناسیون سراسری در ایران و مبارزه با اپیدمی‌هایی چون وبا، طاعون، هاری و آنفولانزا پدید آمده است.

? انستیتو پاستور موسسه‌ای بود که این دانشمند فرانسوی جهت مبارزه با بیماری‌های همه‌گیر تاسیس کرد و در برخی شهرهای دیگر دنیا نیز شعبه داشت. فکر تاسیس شعبه‌ای از انستیتو پاستور در تهران برای مبارزه‌ با بیماری‌های همه‌گیر، پس از پایان جنگ جهانی اول در ذهن دولتمردان ایرانی پدید آمد. جنگ جهانی اول برای ایران مصائب فراوانی به همراه داشت. ایران میدان نبرد قدرت‌های بزرگ شده بود. ارتش‌های روسیه‌، انگلیس و عثمانی‌ شهرهای مختلف را اشغال کردند و برای ایرانیان، آنفولانزا و وبا به ارمغان آوردند. ایران در ایام قاجار نیز بارها شاهد شیوع بیماری وبا بود. در فقدان سیستم بهداشتی و درمانی، ایرانیان در برابر اپیدمی‌ها بی‌سلاح بودند و طب سنتی مرسوم در ایران هم برای این بیماری‌ها پاسخی نداشت. تاسیس انستیتو پاستور تلاشی بود برای عبور از طب سنتی به مدرن و کلید زدن تجدد پزشکی در ایران.

? پس از پایان جنگ جهانی اول، وقتی دو عضو عالیرتبه‌ی دولت ایران، نصرت‌الدوله وزیر خارجه و محمدعلی فروغی در پاریس بودند، قراردادی را با انستیتو پاستور پاریس جهت تاسیس یک شعبه در تهران با هدف مبارزه با بیماری‌های همه‌گیر امضا کردند. فروغی پیش از این قرارداد به انستیتو پاستور رفته و با مقامات آن مذاکره کرده بود. او حتی به زیارت مزار پاستور رفت و آن‌را در خاطراتش چنین توصیف کرد: «به زیارت قبر پاستور رفتیم. مثل امامزاده ساخته‌اند. در چهارطرف چهار صورت داشت که در سینه‌ی آن‌ها نوشته شده: علم، ایمان، خیریه، امید». فروغی با کارمندان این انستیتو که «پاستورین» نامیده می‌شدند، سفری هم به حومه‌ی پاریس کرد تا از مراحل تصفیه‌ی آب و نظارت بهداشتی بر آن دیدن کند.

? در سال ۱۲۹۹ و پس از امضای قرارداد بود که پزشکان انستیتو پاستور به تهران آمدند و کار خود را شروع کردند. اما دولت ایران بودجه‌‌ی لازم برای امور این انستیتو را در اختیار نداشت و حتی انستیتو پاستور فاقد یک ساختمان آبرومند بود. تا اینکه در سال ۱۳۰۲، عبدالحسین فرمانفرما شاهزاده‌ی قدرتمند و ثروتمند قاجار تصمیم گرفت زمین بزرگ و مرغوبی به مساحت یک هکتار در مرکز تهران و در مجاورت اقامتگاه خانواده‌اش را وقف انستیتو پاستور کند. فرمانفرما از قنات بزرگ تهران، مشهور به قنات فرمانفرما، برای تأمین آب انستیتو پاستور سهمیه‌ای معلوم کرد و اجارة دکان‌هایی در اطراف زمین موقوفه را برای تأمین مالی انستیتو پاستور اختصاص داد.

? انگیزه‌ی فرمانفرما از کمک مالی به انستیتو پاستور، کمک به مبارزه با اپیدمی‌ها بود. او در دوران قاجار سال‌ها حاکم فارس و کرمانشاه بود و در این دوران شاهد بود که اپیدمی‌های وبا و آنفولانزا چگونه هزاران ایرانی را به کام مرگ کشیده بودند. مطابق با وقف‌نامه، فرمانفرما بخشی از زمین یک هکتاری انستیتو پاستور در محله‌ی حسن‌آباد تهران را سال‌ها قبل از خواهرش نجم‌السلطنه( مادر دکتر مصدق) خریده بوده است. این زمین از جنوب به خیابان نصرت‌الدوله(پاستور فعلی)، از غرب به خندق شهر تهران و از شمال و شرق به سایر اراضی فرمانفرما محدود بوده است. فرمانفرما به اهدای زمین اکتفا نکرد و مبلغ۱۰هزارتومان هم برای احداث عمارت انستیتو پاستور اختصاص داد.

? شاهزاده فرمانفرما و خانواده‌ی پرجمعیتش در باغ بزرگی به نام باغ فرمانفرما در جنوب باغ انستیتو پاستور زندگی می‌کردند، خیابانی که این دو باغ را از هم جدا می‌کرد، از همان یکصد سال قبل، خیابان «انستیتو پاستور» نامیده شد. وقتی رضاشاه املاک فرمانفرما و فرزندانش در این ناحیه را تصاحب کرد، این منطقه تبدیل به محل استقرار ساختمان‌های مهم حکومتی سلسله‌ی پهلوی از جمله کاخ نخست‌وزیری و کاخ مرمر شد. پس از پیروزی انقلاب هم نهادهای مهم حکومت در همین ساختمان‌ها و در همسایگی انستیتو پاستور مستقر شدند اما نام خیابان پاستور به اعتبار انستیتو پاستور، موقوفه‌ی بزرگ فرمانفرما، بلاتغییر مانده بود. تا اینکه امروز شورای شهر تهران نام این خیابان تاریخی را تغییر داد.

@alimalihi1

1 year, 4 months ago

محمد حنیف‌نژاد؛ اسطوره یا اژدها؟

✏️✏️چهارم خرداد سالگرد اعدام محمد حنیف‌نژاد، پایه‌گذار سازمان مجاهدین خلق توسط حکومت شاه است. در میان اعضای نخستینِ این سازمان، حنیف‌نژاد جایگاه خاصی دارد. زیرا هواداران سازمان، پس از اعدام حنیف‌نژاد از او یک بت ساختند. هم سازمان رجوی‌ و هم کسانی که قبلا مجاهد بودند و حالا دشمن رجوی هستند، لااقل در یک چیز اتفاق‌نظر دارند: ستایش از اسطوره‌ی حنیف‌نژاد. مثلاً ابریشم‌چی درباره حنیف‌نژاد گفته: «هر مجاهدی که حتا یک‌بار با محمدآقا روبه‌رو شده، تأثیراتی را نشان می‌دهد که از کاریزمای او به عنوان یک راهبر عقیدتی که به نیاز مبارزاتی فرد انقلابی پاسخ داده حکایت می‌کند». یا محمدی گرگانی درباره‌اش گفته: «در جریان مبارزه هرکس مسئله‌ای پیدا می‌کرد یا به‌اصطلاح آن زمان می‌برید، کافی بود دقایقی چند با او صحبت کند یا اندکی با او به خواندن نهج‌البلاغه مشغول شود». یا خدایی‌صفت یک عضو سازمان، درباره ویژگی‌های ظاهری حنیف گفته: «یَلی با سینه‌ای ستبر و قدی برافراشته، چهره‌ای پرصلابت، لهجه‌ای شیرین، ‌زبانِ صریح، رفتاری ‌نهایت ساده و بی‌ریا و عواطفی رقیق».

?برخلاف چنین اسطوره‌پردازی‌هایی، بهمن بازرگانی از اعضای اولیه‌ سازمان(که بعدها مارکسیست شد)، در کتاب خاطراتش(زمان بازیافته،اختران،۱۳۹۸) تلاش کرد تصویری متفاوت از حنیف‌نژاد ارائه دهد. بازرگانی از سال ۱۳۴۴ تا اعدام حنیف‌نژاد با او همراه بوده و خاطرات او منبع دست‌اولی است برای شناخت بهتر حنیف‌نژاد. بازرگانی در خاطراتش، بنیانی را که توسط حنیف نهاده شده، در سوگیری‌های بعدی مجاهدین از جمله گرایش به مارکسیسم و کارنامه سیاهش مؤثر دانسته است؛ برخلاف افرادی چون لطف‌الله میثمی و هدی صابر که حنیف را یک اسطوره و جوان تراز اول نسلش معرفی کرده و دست حنیف را از انحرافات و تبهکاری‌های این سازمان شسته‌اند.

?در خاطرات بازرگانی می‌خوانیم که حنیف‌نژاد می‌خواست «تلفیقی از اصول اعتقادی اسلام و مارکسیسم» درست کند و بر این باور بود که آموزش‌های مارکسیسم در رابطه با مبارزۀ طبقاتی و استثمار و ارزش اضافه با اسلام تناقضی ندارند و قابل حل هستند. بازرگانی می‌گوید این جملات را از شخص حنیف شنیده است که «جامعه مریض است و جراحی می‌خواهد. جراحی جامعه هم نیاز به علم مبارزه دارد. مارکسیسم همان علم مبارزه است.»

?بازرگانی در جلد تکمیلی خاطراتش(بهمن بازرگانی، نشر نی، ۱۳۹۸) روایت عبدالله، برادر سعید محسن دیگر پایه‌گذار سازمان را آورده که می‌گوید تشکیلات مجاهدین خلق در ابتدای تأسیس یک تشکیلات «مائوئیست» بوده است: «چارچوب تفکرات ما عملاً در چارچوب کتاب تضاد مائو بود.سطربه‌سطر می‌خواندیم. قسمت‌هایی را محمدآقا سطربه‌سطر می‌خواند.» بازرگانی نیز با تأیید این نظر می‌گوید:«به نظرم روی قرآن این‌قدر تأکید نمی‌شد که روی این کتاب‌ها می‌شد. تأکیدی که حنیف‌نژاد و سعید محسن روی مائو داشتند ردپایش را بعداً در سازمان پیکار هم می‌شد دید». به این ترتیب بازرگانی این کلیشه را که اعضای اولیه‌ی مجاهدین خلق، مسلمانانی دوآتشه بوده و مرتب سر بر سجاده داشته و نهج‌البلاغه می‌خوانده‌اند، رد می‌کند. شاهد مثال بازرگانی خود اوست؛ یکی از ده نفر اولِ سازمان که در خاطراتش اذعان کرده دو سالِ نخستینِ عضویت در سازمان مجاهدین حتی نماز نمی‌خوانده است.

?بازرگانی سازمان زاده‌شده توسط حنیف‌نژاد را یک سازمان «باطنی» می‌نامد؛ سازمانی که در آن رهبر «قدرتی خدایی» دارد و اطاعت کورکورانه و انضباط و انسجام تشکیلاتی در آن به منتهای درجه است. او ابایی ندارد از این‌که حنیف‌نژاد را با حسن صباح، رهبر فرقۀ اسماعیلیه، مقایسه کند: «مجاهدین و حنیف در رأس آن‌ها، نه مذهبی سنتی بودند و نه مذهبی مدرن (مثل شریعتی و بازرگان). برای مجاهدین و حنیف نقش سازمان در دگرگونی انقلابی جامعه اساسی بود و مذهب یا ایدئولوژی بدون سازمان ارزش انقلاب نداشت؛ درست مثل دوران حسن صباح. خارج از تشکیلات اسماعیلیه چیزی نبود که با استناد به آن بشود گفت که پیغمبر این‌طوری گفته، قرآن این‌طوری گفته... معتقد بودند این‌ها ظاهر قضیه است و باطن قضیه چیز دیگری است که فقط امام می‌داند.» به روایت بازرگانی، مجاهدین خلق نیز مانند اعضای فرقۀ حسن صباح معتقد بودند «باطن آن چیزی است که تشکیلات و رهبری می‌گوید.»

?بهمن بازرگانی معتقد است حنیف یک سازمان «توتالیتر» ایجاد کرد که در آن «ایدئولوژی» جای «اجتهاد» را پر کرده بود؛ سازمانی که «بی‌شباهت به فضای رمان ۱۹۸۴ جرج اورول» نبود. زیرا «‌در کلۀ کادرهای سازمان این را کاشته بود که سازمان همه‌چیز آن‌هاست. یعنی مهم‌تر از دین و وطن و شرافت‌شان است». نیم قرن پس از حنیف‌نژاد، با کارنامه‌ی سازمانی که او پایه گذاشت، دیگر نمی‌شود با اسطوره‌پردازی‌، حنیف را جوان تراز اول نسلش نام نهاد.
@alimalihi1

1 year, 10 months ago

شبحی همچنان بر فراز ایران/ نگاهی به کتاب «خداپرستان سوسیالیست» نوشته محمدخسروپناه

✏️✏️«نهضت خداپرستان سوسیالیست» جریانی ایدئولوژیک در ایران در سال‌های ۱۳۳۲-۱۳۲۰ بود که به اتکای آموزه‌های دینی و فلسفی می‌خواست اسلام را با سوسیالیسم پیوند دهد. این جریان با کودتای ۲۸ مرداد به محاق رفت اما در سال‌های بعد، ایده پیوند اسلام و سوسیالیسم در شکل‌های دیگری چون اندیشه‌های شریعتی، تفکرات مجاهدین خلق و البته انقلاب ۱۳۵۷ و حکومت برآمده از آن ظهور و بروز یافت. از این جهت دانستن درباره پدرانِ بنیان‌گذارِ این ایده، بااهمیت است. محمدحسین خسروپناه تاریخ‌نگار در کتاب خداپرستان سوسیالیست به سراغ این جریان و رهبر آن، محمد نخشب رفته و مبانی نظری و کارنامه آن‌ها را گزارش کرده است.

?به روایت خسروپناه نهضت خداپرستان سوسیالیست در واکنش به حزب توده شکل گرفت و بنیان‌گذارانش به رغم تأثیرپذیری از حزب توده،‌ ماتریالیسم و مارکسیسم را قبول نداشتند. آن‌ها می‌خواستند «با ارائه ایدئولوژی سوسیالیسم بر پایۀ خداپرستی، راهی متفاوت از مارکسیسم برای عدالت اجتماعی عرضه کنند». اولین محفل این جوانان در سال ۱۳۲۱ با انگیزه میهن‌دوستانه در دارالفنون پا گرفت؛ با محوریت محمد نخشب. محفل دیگر، با انگیزه مذهبی و برای امر به معروف درباره بی‌حجابی در معابر، در دبیرستان پهلوی تشکیل شد؛ با محوریت حسین راضی. محفل دیگر نیز از دانشجویان دانشگاه تهران شکل گرفت؛ با محوریت کاظم یزدی (برادر ابراهیم یزدی). وقتی این محافل در سال ۱۳۲۵ به یکدیگر پیوستند، نهضت خداپرستان سوسیالیست ایجاد شد.

?مغز متفکر خداپرستان سوسیالیست، جوانی مذهبی به نام محمد مکانیک بود که بعدها فامیلش را به نخشب تغییر داد. او ‌می‌کوشید «سوسیالیسم اسلامی و انسانی را با تکیه بر قرآن و سیرة پیامبر، امام علی و امام حسین بسط دهد». نخشب آرمان بشر را آزادی و سوسیالیسم می‌دانست اما معتقد بود مارکسیسم نمی‌تواند به سوسیالیسم منجر شود. نخشب منتقد مارکسیسم بود اما لنین را به دلیل نظریاتش دربارة انقلاب و حزب می‌ستود. او در عین رد مارکسیسم، دوران صدر اسلام را بعنوان جامعة سوسیالیستی واقعی معرفی می‌کرد و می‌گفت «برابری و مساواتی که در صدر اسلام حکمفرما بود موجب شد آن دینِ سوسیالیست، وحشی‌ترین و عقب‌افتاده‌ترین ملل دنیا را به اوج عظمت و ترقی برساند و مردم سیزده قرن پیش را از عدالت اجتماعی، آزادی، صلح و صفا بهره‌مند سازد.»

?فعال‌ترین دوران تکاپوی خداپرستان سوسیالیست به سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بازمی‌گردد. در این دوره آن‌ها با الگوبرداری از تجربۀ شوروی، ایدئولوژی سوسیالیسم براساس خداپرستی را «ایدئولوژی رهایی‌بخش ملت‌های مسلمان خاورمیانه، شمال افریقا و آسیای جنوب‌شرقی» می‌دانستند و به دنبال تشکیل کمینترن اسلامی بودند. نخشب و یارانش از یک انترناسیونالیسم اسلامی با محوریت ایران سخن می‌گفتند چرا که به باور آن‌ها ایران این ظرفیت را داشت که «پایگاه تشکیلاتی و ستاد مبارزین انقلابی» شود و «نهضت‌های انقلابی خاورمیانه و شمال افریقا و جنوب آسیا را به طرز درستی رهبری نماید». اثرپذیری سوسیالیست‌های خداپرست از مفاهیم مارکسیستی و کمونیستی، به رغم ادعای مخالفت با آن‌ها، عیان بود. مثلاً ارگان خداپرستان سوسیالیست، با الهام‌ از جملات آغازین مانیفست کمونیست چنین می‌نوشت: «شبحی ایران و خاورمیانه را فرا می‌گیرد که برای زجردیدگان اجتماع امیدبخش و برای غارتگران و ستمکاران مخوف و خطرناک است: نهضت خداپرستان سوسیالیست»

?سوسیالیست‌های خداپرست مصدق را حمایت و ستایش می‌کردند، اما نگران سیاست خارجیِ او به دلیل همکاری با امریکا بودند و از مصدق به دلیل برخورد نکردن با فئودال‌ها و سرمایه‌داران گلایه داشتند. آن‌ها معتقد بودند باید «گرگ‌های ظاهرمیش را کشان‌کشان از صف‌های خود بیرون آریم و در مقابل چشم اربابان دون‌صفت‌شان به چوبه‌های دار بیاویزیم». آن‌ها اعضای دولت مصدق را «آمریکوفیل» لقب داده بودند و جبهۀ ملی را گرفتار «لیبرالیسم بی‌بندوبار» می‌خواندند، و معتقد بودند «مردم باید از رهبری نهضت بخواهد روش لیبرالیستی را ترک کرده و در مبارزه با امپریالیست‌ها و بیگانه‌پرستان و سرمایه‌داران و فئودال‌های خونخوار» گام بردارد.

?رؤیاهای انقلابی سوسیالیست‌های خداپرست با برافتادن مصدق در کودتای۲۸ مرداد موقتا بر باد رفت. آن‌ها از صحنه حذف شدند اگرچه اندیشه و طرح سیاسی و اجتماعی‌شان، در دهه‌های بعد سخنگویان و رهروان جدیدی پیدا کرد و در صدای شریعتی و گروه‌های سیاسی و چریکی چون مجاهدین خلق و جنبش مسلمانان مبارز پژواک پیدا کرد. وقتی انقلاب در سال ۱۳۵۷ پیروز شد شعار پیوند اسلام و سوسیالیسم با بسامدی بسیار قوی‌تر از هر زمان به صحنه بازگشت.

? همه نقل قول‌ها از کتاب «خداپرستان سوسیالیست» نوشته محمدحسین ‌خسروپناه نشر پیام‌امروز است.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago