?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 3 weeks ago
یک
خبر خوب اینکه سریال در اپیزود دوم از دانهبهدانه نشاندادن جذابیتهای دنیای خوشرنگولعابش دست برمیدارد تا تمرکز بیشتری روی شخصیتهای اصلی و پردازش آنها داشته باشد؛ اما این اتفاق نتایج نسبی دارد. از یک طرف این تمرکز در قبال شخصیت امیر به درستی و خوبی انجام میپذیرد. ما هم از علایق او مطلع میشویم، هم نسبت به گذشته و مشکلاتی که هماکنون با خانوادهاش دارد اطلاعاتی دستگیرمان میشود و هم اینکه تا حدودی با جهانبینی او آشنا میشویم. از آن مهمتر اینکه پیریزی و کاشت مناسبی هم برای آیندهی شخصیت او صورت میگیرد. منظورم جایی است که میبینیم امیر تصمیم گرفته تا برای پیشرفت در زندگی شخصی و جلبکردن توجه دختر مورد علاقهاش وارد دمودستگاه ساواک شود. تصمیم غلطی که هم پشتوانهی احساسی مناسبی دارد و هم میتواند سرآغاز مناسبی برای فصل جدید در زندگی امیر باشد. اما از آن طرف شخصیت شیرین را داریم که دارد تبدیل به خاتون جدیدی در این یکی دنیای تینا پاکروان میشود. شیرین هم درست مثل خاتون دارد بهعنوان شخصیتی بینقص و معصوم برای ما پرداخت میشود. شیرین یک جهانبینی اخلاقمدارانه دارد، عشق را به پول و موقعیت شخصی ترجیح میدهد، همواره به فکر کودکان و کمک به آنهاست، احساسات وطنپرستی دارد، تصمیمات درست و منطقی میگیرد و در یک کلام «همهچیزتمام» است. خلق شخصیت زنی قدرتمند به این معنی نیست که به شکل پیامبرگونهای همهچیز او بینقص طراحی شود (این راهبرد مرا یاد کاری که نتفلیکس با شخصیتهای مشمول اقلیتهاش انجام میدهد انداخت). بلکه اتفاقن شخصیتهای قدرتمند درست اشتباه میکنند و خاصیت اصلی آنها درسگرفتن از آن اشتباهات و تلاش برای جبران آنهاست. اصلن همین مورد است که خاصیت دراماتیک و جذابیت به آنها میدهد، وگرنه شخصیتی از ابتدا بینقص که اصلن قابل همذاتپنداری نیست. اگر داستان شیرین در ادامه هم به همین منوال پیش برود میتواند آسیبی جدی به یکی از شخصیتهای اصلی سریال وارد کند.
دو
میتوان گفت که سریال «تاسیان» در زیرگونهی period melodrama قرار میگیرد. ساختن فضایی خواستنی و دلنشین و ایجاد حس نوستالژی، اتفاقیست که در بسیاری از آثار متعلق به این سابژانر مرسوم است؛ اما در نمونههای خوبی که سراغ داریم این اتفاق همینگونه ناگهانی یا بیدلیل رخ نمیدهد و چالشهای آن دورهی بهخصوص نادیده گرفته نمیشوند. برای مثال رویکرد به کار گرفتهشده در برخی از شاخصترین آثار این زیرگونه در دورههای مختلف تاریخی، مثل بربادرفته، غرور و تعصب، پلنگ و عصر معصومیت را ببینید. در این فیلمها، یا چنانچه در متن قبلی مثالهاش را زدم، با نمونهی آرامش قبل طوفان سر و کار داریم، یا عاملی که مثلن میتواند عشق باشد و خاصیتش بهوجودآوردن چنین فضایی در دل هرجومرج این دورههاست وجود دارد، یا این که باید راوی مشخص و غالبی وجود داشته باشد که بتوانیم بگوییم به دلیلی از چشم او مسائل اینطور دیده میشوند و یا این که بخواهیم نشان دهیم ماهیت این نوستالژیزدهبودن و رمانتیزهکردن، پوچ و دروغین است. «تاسیان» فعلن فاقد کیفیتی اینچنینی بوده که باعث شده احساسی تصنعی راجع به فضای کلی اثر برایمان ایجاد شود. از طرفی با توجه به اینکه میتوان حدس زد در ادامهی سریال رو به ساختن داستانی تراژیک خواهد رفت، نداشتن کیفیتی اینچنینی میتواند برای آن مشکلساز باشد.
سه
سریال صحنهای دارد که بهطرز عجیبی مرا یاد نظریهی کولشوف انداخت که هیچکاک هم بسیار به آزمایش آن در آثارش علاقهمند بود. دارم راجع به صحنهای حرف میزنم که پسر دزدکی و از سر دیوار، اتاق دختر را دید میزند. این اتفاق قرار است بهعنوان حرکتی معصومانه و از سر عشق به نمایش درآید. اما در اجرا خالق نتوانسته به نتیجه دلخواه برسد؛ چه از لحاظ بازی و چه از لحاظ میزانسنی و دکوپاژی, حس لطیف و خواستنی موردنظر منتقل نمیشود و فقط موسیقی است که این وسط دارد تمام زورش را میزند منظور فیلمساز را به درستی منتقل کند. یکبار دیگر این صحنه را در حالت بیصدا ببینید؛ شاید نظرتان راجع به آن تغییر کند.
چهار
در این اپیزود هم شخصیتهای جدیدی داریم که به داستان اضافه میشوند. از جمله سعید در نقش مأمور ساواک و هممحلهای قدیمی امیر که با بازی صابر ابر پاش به داستان باز میشود. صابر ابر در اینجا و بعد از مدتها از قالب تیپیکال شخصیتهایی که تهچهرهی غمزده و بغضآلودی دارند خارج شده و مدل جدیدی از بازی خودش را نشانمان میدهد. این امیدواری به وجود میآید که در ادامه لحظات جالبی را با این شخصیت سپری کنیم. اما هوتن شکیبا از سوی دیگر در این اپیزود برخلاف انتظار چیز جدیدی برای نشاندادن بهمان ندارد. او موفق نمیشود احساسات امیر را از چالشهای جدیدی که با آنها روبهرو میشود بهخوبی بهمان منتقل کند.
یک
تینا پاکروان در «تاسیان» بار دیگر به سراغ روایت داستانی عاشقانه در دل دورهای از تاریخ معاصر ایران میرود. بنابراین او که پیشتر از فرمولی مشابه در سریال «خاتون» استفاده کرده بود، با این نوع روایت بیگانه نیست. سریال جدید پاکروان هم از مهمترین نقطهقوت «خاتون» که فضاسازی استادانهاش بود بهره میبرد. فیلمساز با دقت و وسواس فراوان و پرداخت مناسب به جزئیات، دنیایی را میسازد که تماشاگر دوست دارد غرق آن شود، مدتها در آن وقت بگذراند و سرخوشانه از آن لذت ببرد؛ اما از طرفی هرچه این انتخاب برای «خاتون» انتخابی درست و بهجا به نظر میرسید، در «تاسیان» شاید قضیه کمی فرق کند. روایت «خاتون» در نقطهای از تاریخ ایران اتفاق میافتاد که در آن کشوری روبهرشد بهصورتی ناخواسته درگیر یکی از بزرگترین و هولناکترین جنگهای تاریخ بشر میشد. فضای آنجا فضای آرامش قبل از طوفان بود و مسأله راجع به تحمیل تنشی ناخواسته به جامعه؛ اما در اینجا همهچیز سراسر متفاوت است. جنگ با انقلاب فرق دارد. اولی از جایی خارج از مرزها برون میآید و دومی از دل خود جامعه سر برمیآورد. بهتصویرکشیدن زیستی به این شکل مسالمتآمیز و کمتنش در یکی از ملتهبترین بخشهای تاریخ معاصر مملکت، مقداری رویایی و غیرواقعی به نظر میرسد. پس پیادهکردن همان فرمول نگاه رمانتیزه و نوستالژیک به گذشته هرچهقدر برای «خاتون» میتوانست درست باشد برای «تاسیان» شاید مناسب نباشد. نگاه و برخورد معصومانهی فیلمساز با شخصیتهای داستانش، در بهترین حالت حسی نوستالژیک و فانتزی دلخواه زندگی در گذشته را در مخاطب بهوجود میآورد و در بدترین حالت در صورت امتداد میتواند منجر به سطحی و تکبعدیشدن شخصیتها شود.
دو
سریال پیرنگی جذاب و عاشقانهای خواستنی دارد. پسری ساده ازخانوادهای متوسط و مذهبی در یک نگاه عاشق دختری هنرمند و پرنسسگونه از یک خانوادهی متمول میشود. این یکی از سر اختلاف نظر با خانوادهی سنتیاش قطع ارتباط کرده و آن یکی پدری دارد که بیاندازه عاشق و وابسته به دخترش است. عشقی که با توجه به تضادهای موجود میان هر دو و جامعهای آماده انفجار میتواند موقعیتهای دیدنی را تحویلمان دهد؛ اما حیف که سازنده، داستان اصلیاش را برای جذب مخاطب بسنده نمیداند و اپیزود پایلوت تا جایی که میتواند به حواشی توجه میکند. سریال در مدت زمان حدودن ۵۰دقیقهای قسمت اولش هم کیارستمی دارد و هم بیضایی، هم دانشجویان معترض چپ دارد و هم کارگران معترض مشغول در کارخانه، هم انقلابیون فعال و تقابلشان با ساواک را دارد و هم خوشگذرانیهای افراد در فضایی شبیه به دیسکو در یک مهمانی قبل انقلابی (که این آخری از قضا تبدیل به یکی از صحنههای ضعیف این اپیزود هم میشود). بحثم این نیست که این صحنهها بد یا غیرضروری هستند. اتفاقن برای همان فضاسازی خوبی که عرض کردم این سریال دارد، بسیار هم مهم هستند. اما ریختن همهی اینها در یک قسمت باعث سردرگمی مخاطب میشود و حس از این شاخه به آن شاخه پریدنهای زیاد را بهوجود میآورد. بهتر است در ادامه سریال قدر نقاط قوت و جذابیتهای خودش را بداند و تمرکز بیشتری روی آنها به خرج دهد.
سه
سریال یکیدوجین بازیگر درجهیک و با تجربه دارد که هرکدام شاید بهصورت مستقل پتانسیل جذب مخاطب و پیشبردن یک پروژه به تنهایی را داشته باشند. گردآوردن چنین گروهی کنار هم و گرفتن بالاترین بازدهی از هرکدام کار بسیار سختی است. هرچند پاکروان قبلن نشان داده که از پس انجام چنین کاری بهخوبی برمیآید. در اپیزود پایلوت که به همان دلیل پراکندگی زیاد خطوط داستانی فرصت چندانی برای عرض اندام به بازیگران داده نمیشود؛ اما در همین فرصت هم پانتهآ پناهیها، بابک حمیدیان و هوتن شکیبا به واسطهی تواناییشان میتوانند خود را تثبیت کنند. این دسته از بازیگران از کوتاهترین فرصتها هم استفاده میکنند و تأثیرشان را بر مخاطب میگذارند. امتیاز ویژهی اپیزود اما مهسا حجازی است که در این نخستین نقش محوری بزرگش غافلگیرکننده است و از پس ساختن شیرین برمیآید. باید منتظر نامهای بزرگ دیگر سریال هم ماند و دید که تعادل میان این نقشها و بازیها چهطور برقرار خواهد شد.
چهار
فارغ از متن، تینا پاکروان کارگردان، برگ برندهی سریال است. آن فضاسازی خوب مورداشاره، نتیجهی یک کارگردانی و دکوپاژ خوب است که با انتخابهای درست نمیگذارد تصاویر از نفس بیفتند و ریتم بالای داستان را به خوبی حفظ میکند. همچنین طراحی صحنهی چشمنواز سریال که بینقص و از مهمترین نقاط قوت این اپیزود هستند در کنار فیلمبرداری و نورپردازیهای درخشان، تصاویری پویا و بسیار گرم و دوستداشتنی را تحویلمان میدهند.
🆔 @Arttalks
یک.
چندساعت از تماشای فیلمتان میگذرد اما چیزی تغییر نکرده. شعف موقع تماشای تیتراژ پایانی پابرجاست و یک دور خواب و بیداری این فرضیه را از سر نپراند که ما دیشب پیرامون یک فیلم بزرگ محاصره شدیم که نسبتی با این جشنواره ندارد، بهترین فیلم سال دنیاست و ردهای بالاتر از مقایسه با آثار این سالهای سینمای جهان پیدا کرده.
دو.
هنوز هم مثل دیشب دلم میخواهد زنگ خانهها را بزنم، «پیرپسر» را به آشنا و غریبه نشان بدهم و بگویم کم به سینمای ایران بدوبیراه بگویید، کم بگویید فیلم ایرانی به درد نمیخورد. ما یکچیزی میدانستیم که اینطور مبتلا شدیم. به دلمان افتاده بود که بالأخره یک اتفاق بزرگ میافتد. فیلمتان هیچ راهی به این فضا نداده که منتقدها از شما پول گرفتهاند. بهانه و توطئه و خطکشیای وجود ندارد. اصلن نقد فیلم را تا حدی از شکل واکنشی همیشگیاش از کار انداخته. اغلب شگفتزدهاند و دارند با خودشان مرور میکنند چهطور خشونت و جنون، در مجاورت با عشق تا این حد اعلا در سینمای ایران تعین پیدا کرده.
سه.
فیلم ما را به جان خودمان انداخته. پرتکرارترین واکنشی که از دوستان سینماگر دریافت کردهام، «دیوانه شدم!» بوده. هنوز هم معلوم نیست چه سویهای از خود را در کدام کاراکتر دیدهایم و فیلم دقیقن پایش را روی کدام زخم گذاشته. بابت عدم حضور در بخش رقابتی جشنواره متأسفم اما ردهی این جنونِ جمعیِ شکلگرفته و این اثرِ هنریِ جوششی، ردهی جهانیست. مگر در میان فیلمهای اسکاری، چند بازی با هیبت کار حسن پورشیرازی در خاطر داریم؟ اصلن رقیبی دارد امسال؟ نوشتن دربارهی جزئیات فیلمتان در شرایطی که مخاطب اصلی سینما آن را ندیده، کار بیهودهایست. تا همینجا میشود گفت که فیلم هر بلایی را که دلش میخواهد سر مخاطب میآورد. معجونی از تجربهی احساسهای مختلف. تلفیقی از روایت عاشقانه، سرخوردگی و دیوانگی و ترس. سکانس گرفتن و نگرفتن دست پشت مبل، پرسهزنی شبانهی علی و رعنا در خیابان و آنهمه میل هولناک و جنون ناگفتنی فیلم را نمیشود از خاطر برد. دیشب تجربهی جمعی غریبی از سر گذراندیم و امیدواریم بهزودی این تجربه سالنبهسالن در سینماها برای همه تکرار شود.
? تحلیل سریال «زخم کاری» | اپیزودهای ۱۳ و ۱۴ از فصل سوم
#️⃣ #نقد_زخم_کاری
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
در ارتباط با ساخت و اجرای «زخم کاری ۳» و به استناد همین فصل از سریال میشود گفت با محمدحسین مهدویان دیگری روبهروایم. منظورم از «دیگر» نسبت به گذشته، هم شامل بحثهای سبکی میشود و هم موارد رویکردی. مهدویانِ دههی نود، آن کارگردانی که خیلیها را با داکیودرام آشنا کرد و آن را بهعنوان زبان سینمایی ویژهای که بهش مسلط است به سینمای ایران معرفی کرد، کارگردانی بود که با فیلمبرداری با فاصله از سوژه و نماهای مستندگونه بیشتر بهدنبال «فضاسازی» بود و حالا با نماهای بسته و استفادهی طولانی و غلیظ از موسیقی متن پرحجم و اسلوموشنهای گاهوبیگاهِ درست و غلط، جور دیگری توجهات را جلب میکند، بیآنکه بعد از گذشت سه فصل از سریال هنوز شمای دقیقی از هلدینگ یا خانهی کاراکترها به مخاطب داده باشد. مهدویان کارهای سخت را خیلی زود انجام داد. خیلی زود بارها و بارها نامزد و برندهی جشنواره شد و فکر میکنم حالا دیگر فرمولهای دیگر فیلمسازی برایش جذاب باشند. راستش را بخواهید «زخم کاری» خیلی فرمول مشخص و آسانی دارد. ضمن عرض خسته نباشید به همهی عواملش، شیوهی نگارش و ضبط صحنههای دونفره در لوکیشنهای محدود و با اقل جابهجاییها شیوهای مناسب برای تولید انبوه سریالهای حوزهی سرگرمی است که «زخم کاری» هم از همان بهره میبرد. بهنظر میرسد گروه به این فرمول مسلط شدهاند و تولید اپیزودهای آن در تیراژهای بالاتر برای پلتفرم و سازندگان امری بهینه باشد...
? متن کامل نقد اپیزودهای پایانی فصل سوم «زخم کاری» را با کلیک روی لینک پایین بخوانید:
B2n.ir/zakhm-s03e13e14
? تحلیل سریال «زخم کاری» | اپیزودهای ۵ تا ۱۲ از فصل سوم
#️⃣ #نقد_زخم_کاری
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
یک اِشکال در دیالوگنویسی «زخم کاری» در این چند اپیزود بیشتر توجه را جلب میکند: افراد مختلف با شخصیتهای متفاوت و با هر جنسیتی، در موقعیتهای خاص مثل هم حرف میزنند. مثلن هم پانتهآ در پایان سکانس از روی عصبانیت به طرف مقابلش میگوید «حمال!» و هم طلوعی به برادرش وقتی در اولین قرار بردار را از خانه بیرون میکند. یا مثلن نصف شخصیتها دربارهی پیشروی برنامهشان میگویند «دیگه به دُمش رسیده». اینها اصلن عبارات متداولی نیستند که همه مثل هم از آنها استفاده کنند. «سلام» و «چهخبر» نیستند. این «به دُمش رسیده» عبارت پرکاربرد دستکم یکی از نویسندگان سریال است که توی دهان همهی کاراکترها گذاشته شده. این نکته در فن دیالوگنویسی یک ضعف بهحساب میآید. آدمهای مختلف، متفاوت از هم حرف میزنند؛ یکی میگوید «آخرهای کاره»، یکی میگوید «چیزی نمونده به هدفم برسم»، یکی میگوید «یه مرحله دیگه مونده»، یکی میگوید «آخرهاشه»، یکی میگوید «فقط مونده قدم آخر» و البته یکی هم میگوید «به دُمش رسیدیم». حالا همین بحث را میشود گرفت و تعمیم داد به کلیت سریال که چرا کاراکترها بیش از هم شبیه هماند و نقش آن را در نبود تنوع و تکثر طیف شخصیتی در سریال و آسیبهای آن به جذب مخاطب را بررسی کرد.
? متن کامل نقد اپیزودهای پنجم تا دوازدهم از فصل سوم «زخم کاری» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/zakhm-s03e05e12
? تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم سریال «داریوش»
#️⃣ #نقد_داریوش
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
اگر انجمنهایی داشتیم که مجدانه حامی حقوق مردان بودند، از آنها میخواستم نظرشان را راجع به «داریوش» بگویند که صریح و مستقیم و مؤکد، به تفکر «مردانگی مساوی با قدرت باروری» دامن میزند و کاراکتری میسازد که علیرغم آنکه در شغلش بالادست چندنفر است، بهخاطر ناباروری احساس شکست و درخودفرورفتگی دارد. از این انجمنهای مردانه نداریم که متناظر با نقدهایی که به کاراکترهای «زن ضعیف» میشود، بنویسند چرا مهرداد صدیقیان باید اینقدر جور پدرِ دختر همسایهای را بکشد که عمومن کجخلق است، هیچوقت هیچکار مولد و مهمی نمیکند، به پسرش یاد میدهد روی ماشین همسایه خط بیاندازد و مدام از همه ارث پدرش را میخواهد.
? متن کامل تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم «داریوش» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/daryoush-e03e04e05
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 3 weeks ago