احمد عزتی پرور

Description
کانالی که پیش روست، فقط و فقط به ادبیات و فلسفه خواهد پرداخت. بدیهی است کسانی می توانند ازآن استفاده نمایند که غمِ فرهنگ و ادب و ارزش های انسانی داشته باشند. انسان معاصر در فضای تهی از اخلاق و عشق، معلق مانده است. شاید بتوانیم به او یاری رسانیم.همین!
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 4 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 1 week ago

10 months, 1 week ago

#غزل‌های_سعدی
118

هرکس به تماشایی رفتند به صحرایی؛
ما را که تو مَنظوری، خاطر نرود جایی.

یا چشم نمی‌بیند، یا راه نمی‌داند،
هرکو به وجودِ خود، دارد زِ تو پَروایی.

زیبا نَنُماید سَرو، اندر نظرِ طَبْعَش،
آن کِش، نظری باشد با قامتِ زیبایی

اُمّیدِ تو بیرون بُرد از دل همه‌اُمّیدی؛
سودای تو خالی کرد از سَر همه‌سودایی.

دیوانه‌ی عشقت را جایی نظر اُفتاده ست،
کان‌جا نَتَوانَد رفت، اندیشه‌ی دانایی.

گویند رفیقانم: در عشق، چه سَر داری؟
گویم که: سَری دارم انداخته در پایی.

زِنهار نمی‌خواهم، کز کُشتن امانَم دِه!
تا سیرترَت بینم، یک لحظه مُدارایی.

در پارس که تا بوده ست، از وِلوِله آسوده ست،
بیم است که برخیزد، از حُسْنِ تو غوغایی.

من دست نخواهم بُرد، الّا به سَرِ زُلفت؛
گر دَسترسی باشد، یک روز به یغمایی.

گویند: تَمَنّایی از دوست بِکُن سعدی!
جز دوست نخواهم کرد از دوست، تمنّایی.

https://telegram.me/ezzatiparvar

10 months, 1 week ago

#غزل‌های_سعدی
117

اگر تو پَرده بَراین زُلف و رُخ نمی‌پوشی،
به هَتْکِ پرده ی صاحبدلان، همی‌کوشی.

به روزگارِ عزیزان! که یاد می‌کُنَمَت؛
عَلی الْدَّوام، نه یادی پس از فراموشی.

چنین قیامت و قامت، ندیده‌ام همه‌عُمر؛
تو سَرو یا بَدَنی؟ شَمْسْ یا بُناگوشی؟

غُلامِ حلقه‌ی سیمینِ گوشوارِ تواَم؛
که پادشاهِ غُلامانِ حلقه در گوشی.

به کُنجِ خَلوَتِ پاکان و پارسایان آی!
نِظاره کُن! که چه مستی کُنَند و مَدهوشی.

چنان موافقِ طَبعِ منی و در دلِ من،
نِشَسته‌ای، که گُمان می‌بَرَم در آغوشی.

چه نیکبخت کسانی که با تو هم سُخَنند!
مرا نه زَهره‌ی گفت و نه صبرِ خاموشی.

رَقیبِ نامُتَناسب، چه اهلِ صحبتِ توست؟
که طَبعِ او همه نیش و تو سَربه سَر، نوشی.

به تَربیت، به چمن گفتم: ای نَسیمِ صَبا!
بگوی: تا نَدَهد گُل به خارِ چاووشی.

تو سوزِ سینه‌ی مَستان، نَدانی ای هُشیار!
چو آتشیت نباشد، چگونه بَرجوشی؟

تو را که دل نَبُوَد، عاشقی ندانی چیست؛
تو را که سَمع نباشد، سَماع نَنْیوشی.

وفای یار، به دنیا و دین مَده سعدی!
دریغ باشد یوسف به هرچه بِفْروشی.

https://telegram.me/ezzatiparvar

10 months, 1 week ago

غزل شماره116دیوان حافظ خانلری:

بُتی دارم که گِرد گل، زِ سنبل سایه‌بان دارد؛
بهارِ عارِضَش خطّی، به خونِ ارغوان دارد.

غبارِ خَط بِپوشانید خورشیدِ رُخَش، یا رب!
بَقای جاودانش دِه! که حُسْنِ جاودان دارد.

چو عاشق می‌شدم، گفتم که: بُردم گوهرِ مَقصود؛
نَدانستم که این دریا، چه موجِ خون‌فِشان دارد!

زِ چشمت جان نشاید بُرد، کز هر سو که می‌بینم،
کَمین از گوشه‌ای کرده ست و تیر اَندر کمان دارد.

زِ سَروِ قَدِّ دلجویَت، مَکُن مَحروم چشمم را!
بِدین سرچشمه‌اش بِنْشان! که خوش، آبی رَوان دارد.

چو دامِ طُرّه افشانَد، ز گَردِ خاطرِ عُشّاق،
به غَمّازِ صَبا گوید که: رازِ ما، نهان دارد.

چو در رویَت بِخندد گل، مَشو در دامَش ای بلبل!
که بر گل اِعتمادی نیست، وَر حُسْنِ جهان دارد.

بِیَفشان جرعه‌ای بر خاک و حالِ اهلِ شوکت پرس!
که از جمشید و کیخسرو، فراوان داستان دارد

خدا را دادِ من بِسْتان از او! ای شِحْنه‌ی مَجلس!
که می با دیگری خورده ست وسَر بَر من گِران دارد!

چه عُذرِ بختِ خود گویم؟ که آن عَیّارِ شهرآشوب،
به تلخی کُشت حافظ را و شِکّر در دهان دارد.

https://telegram.me/ezzatiparvar

1 year, 1 month ago

#غزل‌های_سعدی
12

بخت بازآيد از آن دَر، که يکي چون تو درآيد؛
روي ميمونِ تو ديدن، درِ دولت بِگُشايد.

صبرِ بسيار بِبايد پدرِ پيرِ فَلک را،
تا دگر، مادرِ گيتي، چو تو فرزند بِزايد.

اين ظِرافت که تو داري، همه دل‌ها بِفَريبی؛
وين لِطافت که تو داري، همه غم‌ها بِزُدايد.

رَشْکم از پيرهن آيد، که در آغوشِ تو خُسبَد؛
زَهرَم از غاليه آيد، که بر اندامِ تو سايَد.

نيشکر، با همه شيريني، اگر لب بِگُشايي،
پيش نُطقِ شِکَرينَت، چو ني، انگشت بِخايد.

گر مرا هيچ نباشد، نه به دنيا، نه به عُقْبي،
چون تو دارم، همه دارم، دگرم هيچ نبايد.

با همه خَلْق نُمودم، خَمِ ابرو که تو داري؛
ماهِ نو هر که ببيند، به همه‌کس بِنُمايد.

دل به سختي بِنَهادم، پس از آن، دل به تو دادم؛
هر که از دوست تحمّل نَکُند، عَهد نَپايد.

گر حلال است که خونِ همه‌عالَم تو بريزي،
آن که روي از همه عالَم به تو آوَرْد، نشايد.

چشمِ عاشق نَتَوان دوخت که معشوق نبيند؛
ناي بلبل نتوان بَسْت که بر گُل نَسُرايد.

سعديا! ديدنِ زيبا، نه حرام است وليکن،
نظري گر بِرُبايي، دلت از کف بِرُبايد.

https://telegram.me/ezzatiparvar

1 year, 1 month ago

#غزل‌های_سعدی
10

آن روی بین! که حُسْن بپوشید ماه را؛
وان دامِ زُلف و دانه‌ی خالِ سیاه را.

من سَرو را قَبا نَشِنیدم دگر که بَست؛
بر فَرقِ آفتاب، ندیدم کُلاه را.

گر صورتی چنین، به قیامت برآوَرَند،
فاسِق، هزار عُذْر بگوید گناه را.

یوسف شنیده‌ای که به چاهی اسیر مانْد؟
این، یوسفی است که بَر زَنَخ آورده چاه را.

با دوستانِ خویش، نِگه می‌کند چنانْک،
سُلطان نِگه کُنَد به تَکَبّر سپاه را.

در هر قَدَم که می نَهد آن سَروِ راستین،
حیف است اگر به دیده، نَروبَند راه را.

من صبر بیش از این نَتَوانم زِ روی او؛
چند اِحتِمال کوه توان کرد کاه را؟

ای خُفته! کآهِ سینه‌ی بیدار نَشْنَوی،
عیبش مَکُن! که دَردِ دلی باشد آه را.

سعدی! حَدیثِ مستی و فریادِ عاشقی،
دیگر مَکُن! که عیب بُوَد خانقاه را.

دفتر زِ شعرِ گفته، بِشوی و دگر مَگوی!
الّا دُعای دولتِ سَلجوق شاه را.

یارَب! بَقای عُمْر دَهَش! تا به قَهر و لُطف،
بدخواه را جَزا دهد و نیک خواه را.

وَندَر گلوی دشمنِ دولت کُنَد چو میخ،
فَرّاشِ او، طَنابِ درِ بارگاه را.

https://telegram.me/ezzatiparvar

1 year, 1 month ago

#غزل‌های_سعدی
9

اَلمِنّه لله که نَمُردیم و بِدیدیم،
دیدارِ عزیزان و به خدمت بِرَسیدیم.

در رفتن و بازآمدنِ رایتِ منصور،
بس فاتِحه خواندیم و به اِخلاص دَمیدیم.

تا بارِ دگر، دَمدَمه‌ی کوسِ بِشارت،
وآوازِ دَرای شُتران، باز شنیدیم.

چون ماهِ شبِ چارده از شرق برآمد،
رویی که در آن، ماهِ چو نو، می‌طلبیدیم.

دستِ فَلک، آن روز، چنان آتشِ تَفْریق،
در خرمنِ ما زد، که چو گندم بِتَپیدیم.

شُکرِ شِکرِ عافیت از کامِ حَلاوت،
آن روز بگفتیم که حَنْظَل بِچِشیدیم.

در سایه ی ایوانِ سلامت، نَنِشستیم،
تا کوه و بیابانِ مَشقّت نَبُریدیم.

وقت است، به دندان لبِ مقصود گَزیدن،
آن شد که به حَسرت، سَرِ انگشت گَزیدیم.

اَلمِنّةلله که هوایِ خوشِ نوروز،
باز آمد و از جورِ زِمستان بِرَهیدیم.

دشمن که نمی‌خواست چنین کوسِ بشارت،
همچون دُهُلَش، پوست به چوگان بِدَریدیم.

سعدی! ادب آن است که در حضرتِ خورشید،
گوییم که: ما، خود، شبِ تاریک نَدیدیم.

https://telegram.me/ezzatiparvar#غزل‌های_سعدی

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 4 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 1 week ago