?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago
🕋 #آیه
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۱۶۴﴾
راستى كه در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز و كشتيهايى كه در دريا روانند با آنچه به مردم سود مى رساند و [همچنين] آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمين را پس از مردنش زنده گردانيده و در آن هر گونه جنبنده اى پراكنده كرده و [نيز در] گردانيدن بادها و ابرى كه ميان آسمان و زمين آرميده است براى گروهى كه مى انديشند واقعا نشانه هايى [گويا] وجود دارد (۱۶۴)
| @TAYBADMAG 🕊|
🌙هر شب یک حکایت
🔹در دهکدهای دورافتاده دو تا دوست زندگی میکردند. یکی از اونها جانسون و دیگری پیتر بود.آنها راز دلشون رو به همدیگه میگفتند و برای مشکلاتشون با همدیگه همفکری میکردند. اما اکثر اوقات جانسون این مسائل رو بدون اینکه پیتر بدونه با دوستای دیگهاش در میان میگذاشت.
سالها گذشت و پیتر ازدواج کرد. یه روز پیتر میخواست برای کار مهمی با خانوادهاش بره به شهر. به خاطر همین اومد و به جانسون گفت من دارم میرم به طرف شهر، اما اگه امکان داره این کیسه پول رو توی خونت نگهدار تا من از شهر برگردم.
جانسون هم پول رو گرفت و رفیقش رو تا دروازه خروجی بدرقه کرد. وقتی داشت به خونه برمیگشت، سر راه رفت پاتوق خودش و شروع کرد با دوستاش تفریح کردن. وقتی جانسون با دوستاش میخواست خداحافظی کنه دوستاش گفتن هنوز که زوده چرا مثل هر شب نمیری؟ اونم گفت که پولهای پیتر توی خونست و باید زودتر بره خونه و از پولها مراقبت کنه. خلاصه خداحافظی کرد و رفت.
چند نفر شبونه ریختن توی خونه و پولها رو با خودشون بردند! غروب پیتر اومده تا پولها رو با خودش ببره. وقتی جانسون ماجرا رو براش تعریف کرد، پیتر شروع کرد به خندیدن و گفت من فکرشو میکردم که این اتفاق بیافته چند تا سکه از آهن درست کردم و توی اون کیسه ریختم و اصل سکهها رو توی خونه خودم نگه داشتم.
🔹این درسی برات میشه که همیشه مسائلی رو که دیگران با تو در میون میگذارند توی قلبت محفوظ نگه داری و به شخص ناشناسی راز دلت رو بازگو نكنی ...
شبتون بخیر همشهریان گرامی 🌱👨👩👧👦🌜
˹@TAYBADMAG | مجله اینترنتی تایباد˼
🕋 #آیه
وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ﴿۱۶۳﴾
و معبود شما معبود يگانه اى است كه جز او هيچ معبودى نيست [و اوست] بخشايشگر مهربان (۱۶۳)
| @TAYBADMAG 🕊|
?هر شب یک حکایت
?یکی از صبحهای سرد ماه ژانویه در سال ۲۰۰۷، مردی در متروی واشنگتن، ویولن می نواخت.
او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان میرفتند.
۵ دقیقه بعد: مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.
۱۰ دقیقه بعد: پسربچه سهسالهای که در حالی که مادرش با عجله دستش را میکشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور میشد، به عقب نگاه میکرد و ویولنیست را میدید.
چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچهها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.
۴۵ دقیقه بعد: نوازنده بیتوقف مینواخت.
تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند.
بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند.
ویولینست، در مجموع ۳۲ دلار کاسب شد.
یک ساعت بعد: مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد و هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد.
بله. هیچ کس این نوازنده را نمیشناخت و نمیدانست که او «جاشوآ بل» است، یکی از بزرگترین موسیقیدانهای دنیا.
او یکی از بهترین و پیچیدهترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولناش که ۳٫۵ میلیون دلار میارزید، نواخته بود.
تنها دو روز قبل، جاشوآ بل در بوستون کنسرتی داشت که قیمت هر بلیط ورودیاش به طور متوسط ۱۰۰ دلار بود.
شبتون بخیر همشهریان گرامی ??????
˹@TAYBADMAG | مجله اینترنتی تایباد˼
? #آیه
صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ ﴿۱۳۸﴾
اين است نگارگرى الهى و كيست خوشنگارتر از خدا و ما او را پرستندگانيم (۱۳۸)
| @TAYBADMAG ?|
?هر شب یک حکایت
?روزی فيلسوف بزرگی که از آشنايان سقراط بود، با هيجان نزد او آمد و گفت: سقراط میدانی راجع به يکی از شاگردانت چه شنيدهام؟
سقراط پاسخ داد: " لحظهای صبر کن. قبل از اينکه به من چيزی بگویی از تو میخواهم آزمون کوچکی را که نامش ”سه پرسش” است پاسخ دهی." مرد پرسيد : سه پرسش؟ سقراط گفت : بله درست است. قبل از اينکه راجع به شاگردم با من صحبت کنی، لحظه ای آنچه را که قصد گفتنش را داری امتحان کنيم.
اولين پرسش حقيقت است. کاملا مطمئنی که آنچه را که میخواهی به من بگویی حقيقت دارد؟ مرد جواب داد : "نه، فقط در موردش شنيده ام." سقراط گفت : "بسيار خوب، پس واقعا نمیدانی که خبر درست است يا نادرست.”
حالا بيا پرسش دوم را بگويم، " پرسش خوبی" آنچه را که در مورد شاگردم میخواهی به من بگویی خبر خوبی است؟ مرد پاسخ داد : " نه، برعکس…" سقراط ادامه داد : "پس میخواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی در مورد آن مطمئن هم نيستی بگویی؟" مرد کمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.
سقراط ادامه داد : "و اما پرسش سوم سودمند بودن است. آن چه را که میخواهی در مورد شاگردم به من بگویی برايم سودمند است؟" مرد پاسخ داد : " نه ، واقعا…" سقراط نتيجهگيری کرد : "اگر میخواهی به من چيزی را بگویی که نه حقيقت دارد و نه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن را به من میگویی؟!!
مراقب نقل قولهایمان باشیم....
شبتون بخیر همشهریان گرامی ??????
˹@TAYBADMAG | مجله اینترنتی تایباد˼
?هر شب یک حکایت
?جای خالی تو
طوبی خانم که فوت کرد «همه» گفتند چهلم نشده حسین آقا می رود یک زن دیگر می گیرد. سه ماه گذشت و حسین آقا به جای اینکه برود یک زن دیگر بگیرد، هر پنجشنبه می رفت سر خاک.
ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا که داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگی خودشان هستند، خیلی نمی رسند که به او برسند. طلعت خانم را نشان کرد و توی یک مهمانی نشان حسین آقا داد. حسین آقا که برآشفت «همه» گفتند یکی دیگر که بیاید جای خالی زنش پُر می شود. حسین آقا داد زد جای خالی زنم را هیچ زنی نمی تواند پر کند. توی اتاقش رفت و در را به هم کوبید. «همه» گفتند یک مدتی تنها باشد مجبور می شود جای خالی زنش را پر کند. مرد زن می خواهد. حسین آقا ولی هر پنجشنبه می رفت سر خاک.
سال زنش هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. «همه» گفتند امسال دیگر حسین آقا زن می گیرد. سال دوم و سوم هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. هر وقت یکی پیشنهاد می داد حسین آقا زن بگیرد، حسین آقا می گفت آن موقع که بچه ها احتیاج داشتند اینکار را نکردم، حالا دیگر از آب و گل درآمدند. حرفی از احتیاج خودش نمی زد، دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن، اما وعده ی پنجشنبه ها سر جایش بود.
«همه» گفتند دیگر کسی توی خانه نمانده، بچه ها هم رفته اند، دیگر وقتش است، امسال جای خالی طوبی خانم را پر می کند. حسین آقا ولی سمعک لازم شده بود، دیگر گوش هایش حرف های «همه» را نمی شنید..
دیروز حسین آقا مُرد. توی وسایلش دنبال چیزی می گشتند چشمشان افتاد به کتاب خطی قدیمی روی طاقچه، دخترش گفت خط باباست، اول صفحه نوشته بود:
هر چیز که مال تو باشد خوب است، حتی اگر جای خالی «تو» باشد، آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی دیوار نیست که با یک مُشت کاهگل پر شود. هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر هیچوقت دل نمی شود.
شبتون بخیر همشهریان گرامی ??????
˹@TAYBADMAG | مجله اینترنتی تایباد˼
✨??✨صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شد
لاله زلف سرکشش را شانه کرد و ناز شد
شبنم از خورشید عالم تاب ، جانی تازه یافت
رفت بالاتر زجو با ابرها دمساز شد
شاپرک آهسته نبض نرگس رعنا گرفت
ارغوان جامی به چنگ آورد و بس طنّاز شد
صخره با امواج دریا صورتش را خوب شست
کار رستوران دریا با سحر آغاز شد
اردکی از زیر پرها سر درآورد و نشست
چلچله پرپرزنان هم سفره ی صد غاز شد
بوی صبح و زندگی شوری چنیین برپا نمود
گفت عارف یارب و با بلبلان هم ساز شد
❗️پیج اینستاگرام ما را نیز دنبال کنید ?
https://www.instagram.com/taybadmag/
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✔️مجله اینترنتی تایباد
? @taybadmag
➕#تایباد_پلاس
@Taybadplus
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago