مولاداد رستمی

Description
دریچه‌ی دل‌نوشته‌های من
https://t.me/ml_rustami
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated hace 4 meses, 3 semanas

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated hace 7 meses, 1 semana

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated hace 3 meses, 1 semana

2 months, 2 weeks ago

در ادامه‌ی سفرم به ایران، به شهر اهواز آمدم. شهری با مردمان عمدتا عرب. فضای شهر خیلی شبیه به شهرهای عراق است، به ویژه شهر موصل ( البته نسبت به تصاویری که من از فضای مجازی از این شهر دیدم). داخل بیشتر خانه‌های این شهر نخلی کاشته است. هوایش گرم و شرجی. اکنون که زمستان است، شبیه به گرمای برج ثور/ اردیبهشت هرات است، تابستانش هم قس علی هذا. چیز جالبی که نظرم را جلب کرد هم‌سان بودن یک رسم در بین عرب‌های اهواز با فرهنگ هرات است. این رسم را « گرگیعان» می‌نامند. با داشته‌های ذهنی‌ای که من از لهجه‌ی عرب‌های اهواز داشتم، با شنیدن این واژه حدس زدم خوانش درست این واژه باید قرقیعان باشد( زیرا عرب‌های اهواز، عراق و حوزه‌ی خلیج حرف ق را گ تلفظ می‌کنند). این رسم در شب پانزده رمضان هر سال برگزار می‌شود. کودکان در این شب کیسه‌هایی را به گردن می‌آویزند و دم خانه‌ها می‌روند، سرود می‌خوانند و هدیه جمع می‌کنند.
« ماجینه یا ماجینه، حل الکیس و انطینه ... ما آمدیم، های ما آمدیم، کیسه را باز کن، هدیه بگذار...
هم‌سان با آن‌چه ما در هرات رسم رمضانی رفتن داریم.
@ml_rustami

2 months, 2 weeks ago

نخستین سال‌گرد رحلت جان‌گداز استاد محمد ناصر ره‌یاب را گرامی می‌داریم. روح آن مشعل‌دار دانش و ادب شاد!
@ml_rustami

3 months, 1 week ago

📚 چه بخوانیم!

✍️ عبدالرحمن عزام

🏷️ در پیوند به یادداشت‌های پیشین و مبنی بر خواست هم‌راهان، در یادداشت امروز، ضمن معرفی چند زمینه در راستای کتاب‌خوانی، برنامه‌ای به عنوان نمونه برای مطالعۀ یک سالِ علاقمندان نیز تقدیم می‌داریم.

در زمینۀ مطالعه، بهتر همان است که علاوه بر تمرکز روی یک حوزۀ خاص به عنوان تخصص، هم‌زمان در چند عرصۀ دیگر نیز مطالعه داشته باشیم. این عرصه‌ها بنا به خواست و برنامۀ هر کسی تنظیم می‌شود که ما به عنوان پیش‌نیاز هر کتاب‌خوان، چهار عرصۀ «دعوت، تربیت و اندیشۀ اسلامی»، «تاریخ، سیرت و زندگی‌نامه»، «مهارت و آیین زندگی» و «ادبیات» را پیشنهاد کرده و به فراخور آن، به ترتیب هر عرصه کتاب‌هایی نیز به معرفی می‌گیریم؛ طوری‌که کتاب‌خوان گرامی با مطالعۀ یک کتاب در هر یک از این عرصه‌ها در خلال یک ماه، به آسانی می‌تواند در هفته یک کتاب و در ماه چهار و در سال قریب به پنجاه کتاب بخواند.

البته کتاب‌هایی که این‌جا به عنوان نمونه ذکر رفته‌اند، گزینشِ ما از بهترین کتاب‌هایی است که در این عرصه خوانده‌ایم و این امر به معنای رد بقیه کتاب‌ها و نادیده گرفتنِ ارزش و اهمیت‌شان نیست؛ و هر کس می‌تواند بنا به خواست و شناخت خویش، در هر یک از این زمینه‌ها کتابی دیگر جای‌گزین کرده و برنامۀ خویش را به موفقیت و علاقه به پیش ببرد.

*🌙 ماه اول:*

📖 کتاب اول: آن‌چه هر جوان باید بداند؛ عبدالله ناصح علوان؛
📖 کتاب دوم: نبی رحمت؛ امام ابوالحسن ندوی؛
📖 کتاب سوم: از زندگی لذت ببر؛ دکتور محمد العریفی؛
📖 کتاب چهارم: داستان مجاهد؛ نسیم حجازی.

*🌙ماه دوم:*

📖 کتاب اول: بیداری اسلامی و فرهنگ اختلاف؛ دکتور یوسف قرضاوی؛
📖 کتاب دوم: خورشید نبوت؛ صفی‌الرحمن مبارک‌پوری؛
📖 کتاب سوم: مدیریت زمان؛ عبداللطیف ناروئی؛
📖 کتاب چهارم: سپهسالار (محمد بن قاسم)؛ نسیم حجازی.

*🌙ماه سوم:*

📖 کتاب اول: سران غرب می‌گویند؛ عبدالودود یوسف؛
📖 کتاب دوم: خط مشی سیاسی در سیرۀ نبوی؛ منیر محمد غضبان؛
📖 کتاب سوم: از شنبه؛ محمدپیام بهرام‌پور؛
📖 کتاب چهارم: یوسف بن تاشفین؛ نسیم حجازی.

*🌙ماه چهارم:*

📖 کتاب اول: جنگ فکری؛ یحیی محمد الیاس؛
📖 کتاب دوم: پیام‌آور رحمت؛ دکتور راغب سرجانی حنفی؛
📖 کتاب سوم: رازهای موفقیت مردان بزرگ؛ عبداللطیف ناروئی؛
📖 کتاب چهارم: وا اسلاماه؛ علی‌احمد باکثیر.

*🌙ماه پنجم:*

📖 کتاب اول: دستاوردهای تمدن اسلامی و نقش آن در رنسانس؛ عبدالله ناصح علوان؛
📖 کتاب دوم: در سایۀ سیرت پیامبر؛ دکتور عمرو خالد؛
📖 کتاب سوم: سازندگان زندگی؛ دکتور عمرو خالد؛
📖 کتاب چهارم: قدس در فراق فاروق؛ نجیب گیلانی.

*🌙ماه ششم:*

📖 کتاب اول: پژوهشی در باب مقاصد شریعت؛ دکتور یوسف قرضاوی؛
📖 کتاب دوم: جلوه‌هایی از اخلاق پیامبر؛ محمد الحوفی؛
📖 کتاب سوم: صد راز شادزیستن؛ ایوب گنجی؛
📖 کتاب چهارم: ندای ایمان؛ بنت‌الهدی صدر.

*🌙ماه هفتم:*

📖 کتاب اول: آسیب‌شناسی دین‌داری و دعوت‌گری؛ دکتور محمد نوح؛
📖 کتاب دوم: تاریخ گسترش اسلام در جهان؛ فریدون اسلام‌نیا؛
📖 کتاب سوم: راهی به سوی دل‌ها؛ عباس سیسی؛
📖 کتاب چهارم: در جستجوی آزادی؛ نجیب گیلانی.

*🌙ماه هشتم:*

📖 کتاب اول: فهم صحیح از اسلام؛ دکتور یوسف قرضاوی؛
📖 کتاب دوم: سلسلۀ تاریخ دعوت و اصلاح؛ امام ابوالحسن ندوی؛
📖 کتاب سوم: صنعت زندگی؛ محمد احمد راشد؛
📖 کتاب چهارم: ملت عشق؛ الیف شافاک.

*🌙ماه نهم:*

📖 کتاب اول: ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین؛ استاد ابوالحسن ندوی؛
📖 کتاب دوم: ستارگان قرن دوم؛ عبدالرحمن رأفت پاشا؛
📖 کتاب سوم: تختخوابت را مرتب کن؛ ویلیام اچ مک ریون؛
📖 کتاب چهارم: گرگ‌های دوندر؛ سیامک هروی.

*🌙ماه دهم:*

📖 کتاب اول: بایدها و نبایدهای دین و سیاست؛ دکتور یوسف قرضاوی؛
📖 کتاب دوم: به سوی هم‌زیستی؛ عمرو خالد؛
📖 کتاب سوم: سی درس از سی سال زندگی؛ استاد حیدر حمید؛
📖 کتاب چهارم: تنگسیر؛ صادق چوبک.

*🌙ماه یازدهم:*

📖 کتاب اول: نقش اعمال در زندگی دنیا و آخرت؛ مولانا اشرف‌علی تهانوی؛
📖 کتاب دوم: رادمردان زبدۀ تاریخ؛ شیخ علی طنطاوی؛
📖 کتاب سوم: آیین دوست‌یابی؛ دیل کارنگی؛
📖 کتاب چهارم: تبسمِ نور؛ صدیق قطبی.

*🌙ماه دوازدهم:*

📖 کتاب اول: اصلاح قلب‌ها؛ دکتور عمرو خالد؛
📖 کتاب دوم: جمعی از بزرگان اسلام؛ محمد سعید مرسی؛
📖 کتاب سوم: غم مخور؛ عائض القرنی؛
📖 کتاب چهارم: قصه‌های مجید؛ هوشنگ مرادی کرمانی.

🚨 آن‌چه در سطور بالا بیان شد، برنامه‌ای رهنمودی است و برای همه راه‌گشا خواهد بود تا در آینده در عرصه‌های گزینشی خویش، خود با کتاب‌های بهتر و بیشتری آشنا شده و مسیر مطالعه را برای همیشه ادامه دهند.
بمنه و کرمه

👤 آیدی ارتباط 👇
@Azzam_timori

#روزنوشت
#داستان_من
#یادداشت_های_آزاد
@Dasetane_man

4 months, 3 weeks ago

این کتاب دیوان شعر پارسی سلطان سلیم یکم عثمانی است. او بین سال ۹۱۸ هجری مهتابی تا ۹۲۶ بر سرزمین‌های زیر دست عثمانی، فرمان راند.
@ml_rustami

4 months, 3 weeks ago
5 months, 1 week ago

گر چه رخنه نیست عالم را پدید
خیره یوسف‌وار می‌باید دوید
طبیعت قانون خودش را دارد، زندگی هم چارچوب تعریف شده‌اش را. سیل خانه‌خراب‌کن است، فرقی بین دوست و دشمن نمی‌گذارد، زلزله، طوفان، سردی و گرمی و... نیز چنین‌اند. زندگی چالش‌زاست برای همه، اما گاه اتفاقی می‌افتد که قانون طبیعت و چارچوب زندگی را زیر پرسش می‌برد، کارد که باید ببرد گاه نمی‌برد، آتش نمی‌سوزاند، دریا غرق نمی‌کند، قفل بدون کلید باز می‌شود و چشم دیدبانان دشمن کور. این‌جاست که زمانی باید دو دو تا چهار تا را کنار نهاد، پا روی چاچوب‌ها گذاشت و خیره یوسف‌وار سوی درهای قفل‌زده دوید.
#سر_دلبران
#مثنوی_مولانا
#مولاداد_رستمی
@ml_rustami

5 months, 1 week ago

دل پای جهان خُرد نمودیم - به خروار
یک دل‌خوشی ساده به ما نیست بدهکار؟

دیگر «دل بی‌درد» نمانده‌ست، ببخشید
«دردِ دل» ما هست، ولی نیست خریدار

چون موج، سراسیمه دویدیم، چه دیدیم؟
جز زخم نمک‌خورده و سرگیجه‌ی بسیار

تلخ است که با گریه‌ی تو، اوج بگیرد
خوشحالی همسایه‌ی دیوار به دیوار

نگذار نمایان شود این غصه‌ی پنهان
ای چشم! تو هم مثل زبان دست نگه‌دار

دیری‌ست دل از دادزدن دست کشیده‌ست
چون طفل فلسطینی جامانده در آوار

«شعیب امیری»
@ml_rustami

5 months, 1 week ago

_ ایشته خدا داغ دیگه‌ای به دل مه گذشت ننه!
_ ایشته عمه‌ی پنک سیاهی دشتی ننه!
عمه به ایران رفت، شد همه‌ی کس دختر و نوه‌های خرد و ریزش، رامین، طارق، پروانه، بهار.
پارسال برگشت، چندی پیش گوشی هوشمندی پیدا کرده بود، با نوه‌هایش تصویری گپ می‌زد:
_ کو ننه همی شماره پروان‌ر بگیر
_ انی هی بوق می‌خوره عمه! لب تخت بستکین خوب آنتن میده
آخرین پنج‌شنبه، مستند جهاد هرات را با محمد اویس نگاه می‌کرد:
_ ای دورون انقلابیا بوده ننه جان! ما همیته از دست طیاره‌ها می‌جستیم، اینا چریکاین، به کله تانگا تفنگ می‌زنن
پدر بیرون شد که به گوسفندها سر بزند، من هم کودک درونم از قنداق باز شد، با محمد اویس و عتیق الله شروع به شوخی و سر و صدا کردیم:
_ هوش کو ننه جان حالک می‌خوره بالشت به گرده‌یی
و این آخرین کلمه‌هایی بود که از عمه شنیدم.

ادامه دارد...

#مولاداد_رستمی
@ml_rustami

5 months, 1 week ago

پنجره‌ای رو به گذشته
هفت
" عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ. عَنِ النَّبَإ العَظِیمِ..."
وقتی بچه بودم و در مسجد سی‌پاره می‌خواندم، مادر می‌گفت هر وقت که سوره‌ی عَمَّ را سبق گرفتی باید به دیدن عمه‌ات بروی، برایش شیرینی ببری، دست‌اش را ببوسی و از او دعای خیر بگیری. از همان کودکی عمه در ذهن من نمادی از مهربانی شد و نماد ماند.
عمه نمادی از زنان پس از جنگ بود، مثل خیلی از زن‌های این سرزمین. آنان که بیوه‌گی دیدند و نامردی؛ آنان که بین دو گزینه مثل دو دندانه‌ی یک منگنه قرار گرفتند؛ یا می‌مانی، می‌سوزی، می‌سازی و بچه‌هایت را بزرگ می‌کنی؛ یا شوهر می‌گیری و یک عمر حسرت دیدن بچه‌هایت را به دل می‌کشی. حسرت بوسیدن‌شان، غم این که سیراند؟ گشنه‌اند؟ کفش دارند؟ ندارند؟ زن کاکا به‌شان توجه دارد یا ندارد؟ عید وقتی به دختر و پسر خودش لباس نو می‌خرد یک گز پارچه‌ی لیلامی برای آن‌ها هم می‌خرد یا نه؟ زمستان بچه‌هایش را پای کرسی گرم می‌خوباند، بچه‌های تو را در اتاقی سرد. لحاف کهنه‌ی موش‌خورده‌ای روی‌شان. اگر کار اشتباهی ازشان سر بزند، زن کاکا سیخ گوگرد داغ می‌کرد و به پشت دست‌شان می‌چسباند. از همه بدتر زخم‌ زبان‌های زن کاکاست:
_ جوجه چلپاسه‌های بی‌اصل و نسب
_ مُدر شَما ته لنگا شو خو شیشته‌یه پیسی شَما ته سر منه
_ و...
عمه اما گزینه‌ی اول را برگزید. دو دختر یتیم‌اش را به دندان گرفت و بزرگ کرد. شوهرش چریک بود. از مرز می‌گذشت که از ایران سلاح وارد کند. او را گرفتند البته نه به عنوان مجاهد، جلبی. به شهر که آوردند اقوام‌اش او را شناختند به دست خاد دادند:
_ ای مرتکه به ته زنده‌جون سر کمیته‌یه شما مایین اور جلبی ببرین، خب رقمیه، آخه ای بَیدُالله خاگانیه
به خاد رفت و دیگر برنگشت، نه زنده نه مرده.
عمه می‌گفت من برای دیدنی‌هایم زنده ماندم، وقتی به دنیا آمدم یک روز برفی و سرد بود، به جواب اولین صدایی که از من شنیده شد بی‌بی خدیجه گفت: خاک! مرگ! داغ‌پوش پسرهایم تو شدی. آخر پیش از عمه، بی‌بی حیات دو پسر آورده بود که نماندند.
عمه زن بی‌ریایی بود، مهربان بود، بی‌آلایش بود. لاس پاک می‌کرد، می‌رشت و جلک تاب می‌داد. قزین‌هایش را در خریطه‌ای می‌گذاشت، چادرشب سر می‌کرد و با من به سر ریگ‌زار می‌برد. می‌فروخت، برای طبیه پارچه می‌خرید و به ایران می‌فرستاد. هر وقت خبر می‌شد که قرار است کسی از محله به ایران برود حتما باید چیزی برای طیبه می‌خرید. هم‌سایه‌ها عمه را مادر طیبه صدا می‌کردند، طیبه که مرد، شد مادر سعیده.
تا یک سال و نیم، از مرگ طیبه خبر نداشت، هنوز هم پارچه‌ای، پیراهنی، روسری‌ای می‌خرید و به دست کسانی که به ایران می‌رفتند، می‌داد. آن‌ها هم می‌گرفتند و به روی خودشان نمی‌آوردند که طیبه زیر خروارها خاک است. بعضی‌هاشان بغض می‌کردند، وقتی ذوق عمه را برای فرستادن هدیه‌اش می‌دیدند، اما پیش عمه خودشان را از دست نمی‌داند. پارچه‌ها، پیراهن‌ها و روسری‌ها را بعدا به بی‌بی‌ حیات می‌دادند و بی‌بی قایم‌شان می‌کرد.
یک بار کسی به اشتباه پیش عمه از مرگ طیبه گفته بود، اما خیلی زود زبانش را پس کشیده بود، عمه مثل مرغ سرکنده به خانه آمد، مادر آرام‌اش کرد:
_ دروغ گفته، البت دگه طیبه‌ای بوده، اخه او هفته مُدر حاجی احمد از ایران آماد، می‌گفت به عروسی به جنت‌آباد بودم، طیبه تیار و خوشال بود، تا سر کوه‌ها سلام می‌گفت
مدتی دیگر هم گذشت، بی‌بی حیات دیگر تاب نیاورد، با لحن شوک‌کننده‌ای به عمه گفت. هفته‌ها خرج و خوراک عمه گریه بود. حالا تنها دل‌خوشی عمه ما بودیم و دخترش سعیده. با رفتن بی‌بی حیات داغ دیگری به دلش نشست. اما هم‌چنان ایستاده بود، زندگی می‌کرد و با زبان حال به ما درس استوار بودن می‌داد. از همه بیش‌تر من با عمه نزدیک بودم، پدر که عصبانی می‌شد و تشرم می‌زد، آغوش عمه پناه‌گاه امن بود. وقتی دانشگاه را شروع کردم، عمه هر از گاهی مقدار پولی ذخیره می‌کرد و به من می‌داد که خرج اتاق کنم. پنج‌شنبه‌ها که به خانه می‌رفتم با همه اعضای خانواده دست می‌دادم، اما عمه تا مرا بغل نمی‌کرد و نمی‌بوسید آرام نمی‌گرفت:
_ ننه! بچه‌ی درس خونه مه! بچه‌ی کتاب خونه مه! مُلّای مه ننه
_ کو سی کو به گوشی مه کی زنگ زده
_ هزار ساله شی ننه
عمه کم‌کم داشت با داغ طیبه کنار می‌آمد، مثل داغ بیوه شدن، عبدالحمید دامادش به سرش زد که زن و بچه‌هایش را به ایران ببرد. باز چند روز اشک عمه بند نمی‌آمد، اما ته دلش خوش‌حال بود که کاش تنها دخترش زندگی‌ای بهتر از او داشته باشد.
خبر آوردند که فرقون آجر از بالابر خطا خورده و روی کمر عبدالحمید فرود آمده، عبدالحمید به کما رفت، مرد. به خانه رفتم عمه همین که در را باز کرد مرا به آغوش کشید:

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated hace 4 meses, 3 semanas

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated hace 7 meses, 1 semana

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated hace 3 meses, 1 semana