بذارین منم یه خاطره‌ تعریف کنم واستون

سال اخر دبیرستان بودیم
یه روز یکی دوتا از همکلاسیام که دیوث دوعالمن
رفته بودن اتاق پژوهش(پروژکتور و کامپیوتر هس اونجا)
تو فایل زیست دهم رو کامپیوتر فیلم +18 ریخته بودن🤦‍♂
دبیر زیست بعضی اوقات با pdf اینا تدریس میکرد
خلاصه که با دهما رفته بود اونجا، فایلو باز کرده بود و...😂💔

بعدش معلم رفته بود با مدیر حرف زده بود و مدیرم شاکی بود، اومد بچه‌هارو نصحیت کرد
ولی آخرشم نفهمیدن کار کی بوده🤷‍♂

خلاصه خواستم بگم بعضی از دانش‌آموزا هستن، واقعاً دهنشون سرویس 😐😂

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ اقا یه خاطره دارم از سالای راهنمایی اونموقه یه معلم دینی داشتیم که وقتایی اذان میفتاد وسط ساعتایی که باهاش داشتیم،بچارو صف میکرد میبرد مسجد نزدیک مدرسه برا نماز.یه همکلاسی داشتم جسش ریزه میزه بود…

پایان چالش❗️

مرسی که شرکت کردین❤️**

تو آینده بازم چالش با موضاعات متفاوت برگزار خواهیم کرد*🤌*

درس خوندن برام شده بود عین کوه کندن از بس روش های درس خوندن سخت و تکراری شده بود تا وقتی با این چنل آشنا شدم که روش درس خوندن با انیمیشن بود و علاوه بر اینکه درس رو یاد میگیرم از دیدن انیمیشن ها لذت میبرم😍:@Animation

تاحالا شده با انیمه درس یاد بگیری؟🐈
اینجا با انیمه بهت درس یاد میده👇
@AnimeDarsi

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
این داستان واسه پارساله کلاس ما کنار دفتر مدیر بود چون خیلی اذیت میکردیم اورده بودنمون جلو چشم خودشون بعد ما هر روز گوشی داشتیم شانسمون رقصیدیم و فیلم گرفتیم جدا از اون که فیلم رقصمون و گوه کاری هامون دستش رسید و موقع فرار کردن از پنجره مچمون رو گرفت ورقه امتحانی تو راهرو اتیش زدیم کل راهرو مدرسه بو دود گرفته بود مگه میرفتتت (بعد فکر میکردن کسی سعی داشته بچه هارو مسموم کنه🗿)و‌...
اما بدتر از اینا این بود که دوستم کا.ندوم اورده بود تحلیلش میکرد فیلم گرفتیم که اونم به دستش رسید و همه این فیلم هارو تو سیستم دفتر سیو کرده 💀
اخه زنیکههههه این فیلم ها چه دردت میخوره که هنوز داریشونننننننننن

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام.چند سال پیش پسرعموم بعدازظهری اومد خونمون .منو داداشم تنها خونه بودیم.کمی کنار مهمون نشستمو دیدم نماز داره قضا میره پاشدم رفتم تو اتاق نمازمو خوندمو اومدم بیرون.مثل قبل کنار مهمون نشستم،ولی نگاه پسرعموم فرق میکرد هی چشاش ریزو درشت میشد 😑😐.باخودم تعجب کردم که چیشده چرا یجوری نگام میکنه.همزمان دیدم داداشمم داره نیشخند بم میزنه دیگه خیلی تو فکر فرو رفتمو رفتم آشپزخونه.نشستم جلوی گاز.(گازمون از اوناست که فرش آینه داره).اول همه چی برام عادی بود تا یهو متوجه شدم حاجی روسریتم با چادر کندیو ،دم اسبی جلو مهمون نشستی طرف پشماش ریخته😑 نمیتونستمم پاشم سرپا چون از بالای اوپن سرم مشخص بود،دیگه چار دستو پا از پشت مبلا سوسکی رفتم توی اتاق روسریو پوشیدم درومدم😑

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام.کلاس دومی توی مسیر برگشت به خونه که بودم یه دختریو دیدم که اونم با لباس فرم مدرسه بود.توی دلم با خودم گفتم :یاخدا این قیافش چقدر شبیهه گربست،خدایی رنگش چشماش پوستش و پشمالوییو حالت بینیو ... . تو همین فکر بودم که مسیرمون خواست از هم جدا بشه و من برم طرف دیگه ی خیابونو برم تو کوچمون که بهم گفتم دختر تو خیلی شبیه گربه ای 😐اصن پشمام ریخت که خدایا من تا الان تو دلم به این میگفتم شبیه گربست الان دقیقن همین حرفو به خودم زد‌.😑بعد من اگر شباهتی باگربه داشتم میگفتم حقه ولی نه اینکه هیچیم به گربه نرفته😑براچن نفر تعریف کردم میگفتن یارو جن بوده فکرتو خونده .دیگ هیچ وقتم دختررو ندیدم.

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
#اعتراف

سلام
این خاطره واسه دوران مدرسه هست سال دهم یه معلم فارسی داشتیم خیلی سگ بود پاچه همه رو میگرفت بد اخلاق درس دادنشم افتضاح ، اینا به کنار یه روز اومد سر کلاس از همون اول دعوا داشت همشم غر میزد تا اینکه زنگ خورد رفت بیرون دوستم شروع کرد فحش دادن به این زنکیه خراب  اشغال تریاک میزنه حالش خوش نیست کلی فحش خار مادر داد من اومدم برم بیرون دیدم کنار در وایساده بود داشت آرایش میکرد
و اینگونه شد که زنگ بعد رفتیم تعهد دادیم که دیگه به هیچکس توهین نمیکنیم😂😂