بسم الله الرحمن الرحیم اعلان تغییر ولی ولایت دی خان همانطور که مشخص است امروز در تاریخ 12 جولائی ، سازمان جهادی برادر تحریک جهاد پاکستان با وساطت پنج شهید عملیات استشهادی موفقی را بر روی کنت نظامی استان ژوب انجام داد که مسئولیت آن نیز پذیرفته شد. توسط سازمان…

بسم الله الرحمن الرحیم اعلان تغییر ولی ولایت دی خان همانطور که مشخص است امروز در تاریخ 12 جولائی ، سازمان جهادی برادر تحریک جهاد پاکستان با وساطت پنج شهید عملیات استشهادی موفقی را بر روی کنت نظامی استان ژوب انجام داد که مسئولیت آن نیز پذیرفته شد. توسط سازمان…

بسم الله الرحمن الرحیم

اعلان تغییر ولی ولایت دی خان

همانطور که مشخص است امروز در تاریخ 12 جولائی ، سازمان جهادی برادر تحریک جهاد پاکستان با وساطت پنج شهید عملیات استشهادی موفقی را بر روی کنت نظامی استان ژوب انجام داد که مسئولیت آن نیز پذیرفته شد. توسط سازمان جهادی برادر مذکور.

اما مسؤلیت این اقدام توسط اسد افریدی والی استان دی‌خان پاکستان از طریق حساب توییتری خود پذیرفته شد که در آن رهبری جهاد پاکستان از رهبری تحریک طالبان پاکستان درخواست کرده است. از طریق اعلامیه . .

تحریک طالبان پاکستان جلسه شورای رهبری را به صورت اضطراری تشکیل داد که در آن تصمیم زیر به اتفاق اتخاذ شد.

الف) تحریک طالبان پاکستان هیچ ارتباطی با عملیات استشهادی ژوب ندارد.

(ب) محترم اسد افریدی صاحب به دلیل ارائه نادرست فعالیت های سازمان جهادی اخوان به تحریک طالبان پاکستان از ولایت دی خان برکنار شد.

ج) جناب ابو یاسر صاحب، معاون والی ولایت دی‌خان، به عنوان جانشین وی منصوب می‌شود.
رہبری شوریٰ تحریک طالبان پاکستان

24/ذی الحجہ/1444ھـ ق
12/ جولائی/2023ء

#ٹی_ٹی_پی
#عمر_میڈیا

#TTP
#Umar_Media

ہماری ویب سائٹ:
https://www.umarmedia.bz

هر چه مسافت بیشتر باشد مقصد زیباتر است آیا مقاصد واقعی در دنیا پیدا می شود؟ نه!!!مقصدهای واقعی مقصدهای آخرت هستند آیا مقصدی زیباتر از رضایت از خود وجود دارد؟ رفتن به سوی پروردگار با قلبی خالی از تمام آرزوهای دنیا که در دل آن آرزوی دیدن وجه الله و هدف زندگی او و محور اصلی دین خداست. بلندی سر دین.اما مقام های آخرت جاودانه است اما راه منتهی به آنها طولانی و بی نهایت طولانی است!الله مارا مسافر مقاصد واقعی قرار دهد و در سختی های این راه ها پایداری ببخشد. آمین ثم آمین یا رب العالمین...!!!

#_برادر بپاخیز میدان برو

?فرا رسيدن عيد سعید اضحٰی را، به خدمت تمام مسلمانان جهان، و خصوصا مجاهدين قهرمان امارت اسلامي، و همه مجاهدان جان برکف امت اسلامی و به خانواده هاي محترم شهداء و مجروحين، و اسراء در بند ظالمان مبارك باد ميگويم.
?و از الله متعال مسٔلت میناییم که تمام طاعات و عبادات من و شما را به بار گاه اقدس خود به پذیرد
▫️ و همچنین فتوحات و غزوات اخیر مجاهدین در شرق و غرب افریقا و همچنین در پاکستان ویمن را برای همه مبارک باد میگویم الله متعال شهادت شهداء اسلام را قبول فرماید اسیران مسلمانان را سالم به خانه های شان بر گرداند مریضان مسلمانان را شفا عاجل نصیب کند.
▪️الله متعال نظام امارت اسلامی را استحکام بخشد و امیران و مجاهدان مبارکش را ثابت قدم بر دین نگهدارد.

عید مبارک
حذیفه الأفغانی

السلام علیکم و رحمةالله وبرکاته
عیدمبارک بر همه جهان اسلام،
و به ویژه مجاهدان اسلام تحریک طالبان پاکستان که خانه و کاشانه خود را ترک کردند،
جان فشانی خود را فدا کردند، سختی ها را تحمل کردند و امروز از خود جدا شدند،

مبارک باد. برای اقامه دین الهی در بعضی از کوهها در بعضی از زندانهای طاغوت عید می گذرانند

. عید سعید قربان بر همگان مبارک باد، پروردگار عالم به ما کمک کند، خداوند این عید را به خیر بگذراند و مایه سعادت ما باشد.

به مناسبت عیدالااضحی مراقب فرزندان مستمندان، یتیمان بی پناه، شهدا و مجاهدان در جوار خود باشید
برادرت اسامه (از طرف کانال ندایی از جهاد)

?بادبادک رنگیِ دخترِ شهید

امروز در محفل عید خواهران حضور داشتم. کودکان زیادی آن‌جا مشغول بازی و شادی بودند.
بچه‌ها را خیلی دوست دارم. هر جا باشند پاهایم مرا بی‌اجازه سوی آن‌ها می‌کشد.
در آن شور و شعف کودکانه، کفش و لباس‌های بچه‌ها برقی خاص از نو بودن می‌زد؛ خوب است که گفتم عید است!

در آن میدان وسیع چشم چرخاندم؛ نگاهم به بادبادک رنگیِ دختری که به هوا بلند کرده بود افتاد و لبخندی روی لب‌هایم نشست. کودکان دیگر به تقلید از او بادبادک‌های خود را هم به هوا فرستادند.

در همان نزدیکی زیر درختی دختری با چادری به رنگ آسمان، با چشم‌های اشکبار، حسرت‌بار به آن بادبادک‌های رنگین که در هوا می‌رقصیدند نگاه می‌کرد و زانوی غم به بغل گرفته بود. چشم‌های خیسش از داغِ قلبش خبر می‌داد که آرزوی داشتن آن بادبادک‌ها را دارد.

کنارش رسیدم. دستی به سرش کشیدم:
_ «اسمت چیه فرشته کوچولو؟»
_ «فرشته.»
_ «سبحان الله! فرشته‌ی ما خودش فرشته‌ ست!»
به ظاهرش دقیق شدم؛ لباسش کهنه و مُندرس و کفش‌هایش رنگ‌ورو رفته!

_ «بادبادکت کو؟ بلندش نمی‌کنی؟»
چشم‌هایش پر آب شد. با صدای گرفته کودکانه جواب داد:
«پدرم شهید شده! دیگه پول نداریم... مادرم کمی پول داشت داد به برادرم... اونم خرج کرد دیگه هیچی نداریم...»
سخت گریه کرد. راه گلویم بسته شد؛ بغض نگذاشت حرف بزنم و سکوت کردم.
دستش را گرفتم و بلندش کردم. رفتیم سمت مغازه و برایش بادبادکی خریدم. با همان خرید که برای من ناچیز بود، برای کودک به دنیایی می‌ارزید؛ وقتی چشم‌هایش رنگ شادی گرفت، لب‌هایش به لبخندی باز شد، صورتش برقی زد، گویا تمام دنیا را به من داده‌اند. همان خوشی کوچک مرهم قلب مجروحش شد و غمش را فراموش کرد.

کاش همیشه با کارهای خیر و دست‌گرفتن‌های گاه و بی‌گاه بتوانیم زخم‌های کوچک قلب خانواده‌های شهدا را بهبود ببخشیم.
چه ناسپاس شده‌ایم که چنین خانواده‌هایی را از یاد برده‌ایم. حال آن که استقلال سرزمین ما به برکت همین شهدا و خون‌های جاری‌شان است.

فراموش نکنیم درختی که زیر سایه‌اش استراحت می‌کنیم و به آرامش رسیده‌ایم، از خون دل‌خوردن‌های شهدا و خانواده‌هایشان است. این بوی خوش که به دل و دماغ ما می‌رسد و امارت اسلامی را معطر کرده از بوی خون شهداست.

کاش آن‌ها را فراموش نکنیم و رنگ شادی را به روی آن داغ‌دیده‌ها بپاشیم، تا رنگ زندگی آن‌ها عوض شده و دنیا و آخرت ما هم آباد شود.

✍مجاهده فاریابی

• خواب مبارک شیخ اسامه :* صبح سال 1966 یک کودک عرب قبل از فجر پدرش را از خواب بیدار می کند و می گوید: "می خواهم خوابی را برای شماپدرجان تعریف کنم." پدر فکر کرد که ممکن است کودک خواب بدی دیده باشد. وضو گرفت و بچه را گرفت و به طرف مسجد راه افتاد. بچه در راه گفت که در خواب خود را در میدان وسیعی دیدم. لشکری ​​از اسب های سفید را دیدم که به سمت من رشد می کردند. سواری از این لشکر که چشمانش می درخشید، جلوی من ایستاد و گفت: تو اسامه بن لادن هستی؟ من جواب دادم بله. وی سپس این سوال را مطرح کرد که آیا شما اسامه بن لادن هستید؟ من جواب دادم بله. او برای سومین بار پرسید: آیا تو اسامه بن لادن هستی؟ سپس به او گفتم به خدا سوگند من اسامه بن محمد بن لادن هستم. پرچمی به سمت من بلند کرد و گفت این پرچم را در دروازه قدس به امام مهدی (محمد بن عبد الله) بدهید،من آن پرچم را برداشتم و دیدم که لشکر شروع به تعقیب من کرد. پدر از این خواب بسیار تعجب کرد، اما به دلیل مشغله کاری، خواب را فراموش کرد. پس از بیدار شدن صبح روز بعد قبل از نماز صبح، کودک همان خواب را تعریف کرد. روز سوم صبح نیز همین اتفاق افتاد، والدین نگران فرزندشان بودند، پس او را نزد عالمی بردند که تعبیر خواب را می دانست. پس از شنیدن خواب با دقت به کودک نگاه کرد و پرسید که آیا کودک خواب دیده است؟پدر گفت بله. از بچه پرسیدند پسر، پرچمی را که این اسب سوار به تو داد، یادت هست؟اسامه گفت:بله یادم هست آن عالم شروع کرد به گفتن: به من بگو، او چه شکلی بود؟ گفت همانند پرچم عربستان است اما رنگ آن سبز نیست بلکه سیاه است و با رنگ سفید نوشته شده است. عالم از اسامه پرسید آیا تا به حال خودت را در حال جنگ کردن دیده ای؟اسامه گفت: من اغلب این گونه خواب ها را می بینم. سپس از اسامه خواست که بیرون برود و تلاوت کندسپس رو به پدر کرد و از او پرسید: اهل کجایی؟ انها گفتند : منطقه یمن شروع به گفتن از قبیله آنها کرد . گفتند ما از قبیله شانوا هستیم که قبیله قحطانی یمن است.عالم به صدای بلندتکبیر را بلندکرد بعد اسامه را خواند و با بوسه گریان گفت نشانه های قیامت نزدیک است ای محمد بن لادن پسرت برای امام مهدی لشکری ​​آماده می کند و برای حفظ دینت خط به سوی خراسان هجرت می کند. ای اسامه، خوشا به حال کسی که همراه تو جهاد کند، ناکام است کسی که تو را تنها ترک کند و بر خلاف تو بجنگد. !!!( به حواله کتاب : شهید اسامه از صحرا تا دریا زبان اردو)