آروا

Description
#میم
آب کم‌ جو؛ تشنگی آور به‌دست!

کپی مطالب بدون ذکر نامِ کانال هم، آزاد!
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago

4 months, 2 weeks ago

ولی بی‌شوخی منظور حافظ از «می» چی بود؟
چی بود که هول روز رستاخیز رو از دلش می‌برد؟ چنان قدرتی داشت که می‌‌تونست زندگی رو در این دنیای بی‌بنیاد، معنادار کنه؟

ما معلم‌های ادبیات رو مسخره می‌کردیم که می رو به عشق الهی تفسیر می‌کردن، ولی واضح بود که حداقل در کیس حافظ، مقصود از می، اصلا الکل نبوده، بلکه چیزی بوده که الکل استعاره‌ی تام و تمامی ازش بوده. سرخوشی‌آور، و سست‌کننده‌ی قاعده‌ها و سخت‌گیری‌های ذهن ما در این دنیا.

یک جا علیه عقل قیام می‌کنه و می‌گه ما را ز منع عقل مترسان و می بیار و عقل رو هیچ‌کاره خطاب می‌کنه. و جای دیگه، انگار عقل هم حالا بزرگ و باتجربه شده باشه، می‌گه مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش.

این می چیه که حتی کسی که از ره تقوا قدم برون ننهاد، به عزم میکده اکنون ره سفر دارد؟ چیه که می‌تونه آدم رو برای چند لحظه هم که شده از وسوسه عقل و نشخوار فکری خلاص کنه؟
معجونی که به قدری قوی و ضروریه که اگر نباشه، نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد.

صمیمانه و صادقانه دوست داشتم بدونم، اما نمی‌دونم و نمی‌فهمم که مراد از می چیه و جز همون دانش حصولی و اصطلاحات کتب نقد ادبی، چیزی برای گفتن ندارم. حدس می‌زنم جز با تجربه، نمی‌شه فهمید ماهیتش چیه، ولی در پشت ابرهای ندانستن، معتقدم چیز پرنوری وجود داره که شاید یک روز بشه کشفش کرد. به هر حال از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم، تا نیست غیبتی نبود لذت حضور.

5 months, 2 weeks ago

از من توی درس‌های مذاکره زیاد شنیدین، اما بازم یادآوری می‌کنم که:

یکی از تعریف‌های اعتماد اینه که "آدم خودش رو در برابر دیگری آسیب‌پذیر کنه."

این رو خیلی‌ها میگن اما یه منبع خوبش مقالهٔ trust & antitrust هست نوشتهٔ آنت بایر (۱۹۸۶).

اعتماد از لحظه‌ای شروع میشه که ما:

یه رازی رو به یه نفر می‌گیم که "ممکنه" یه روز علیه‌مون استفاده کنه

یه پیامی رو برای کسی می‌فرستیم که "ممکنه" یه جا بر ضد منافع ما، به دیگران نشون بده

به یه ضعفی اعتراف می‌کنیم که "ممکنه" دقیقاً از همون نقطه بهمون آسیب بزنه

جلوش گریه‌ می‌کنیم و می‌دونیم "ممکنه" یه روز همون رو توی سرمون بزنه

و ...

میشه تلاش کنیم آسیب‌پذیر نشیم. اما فرصت لذت‌بخش تجربهٔ رابطهٔ مبتنی بر اعتماد رو هم از دست می‌دیم.

و متقابلاً سرمایهٔ واقعی زندگی ما، همهٔ شیشه‌های شکننده‌ایه که دیگران پیش ما به‌امانت گذاشته‌ان و هنوز سالم هستن.

#منبر ؛)

6 months, 1 week ago

It takes considerable knowledge just to realize the extent of your own ignorance.

• Thomas Sowell

6 months, 1 week ago

گاهی به تناسخ فکر می‌کنم. نه به این‌که حقیقت دارد یا نه، بلکه به این‌که چه چیز دل‌گرم‌کننده‌ای‌ست. این که آدم خیال کند فرصت‌های بی‌پایانی برای زندگی‌کردن هست. با خودم می‌گویم اگر صدبار می‌شد زندگی کرد، چه کارها که نمی‌کردم! یک‌بارش را نویسنده می‌شدم و با کلمات…

6 months, 1 week ago

گاهی به تناسخ فکر می‌کنم. نه به این‌که حقیقت دارد یا نه، بلکه به این‌که چه چیز دل‌گرم‌کننده‌ای‌ست. این که آدم خیال کند فرصت‌های بی‌پایانی برای زندگی‌کردن هست. با خودم می‌گویم اگر صدبار می‌شد زندگی کرد، چه کارها که نمی‌کردم! یک‌بارش را نویسنده می‌شدم و با کلمات کشتی می‌گرفتم. یک‌بار در سیاست غرق می‌شدم و شاید خودم را می‌باختم. یک زندگی را حرام بیزنس می‌کردم، صبح تا شب، شب تا صبح، بدون وقفه. یکی دیگر را می‌رفتم سراغ کشاورزی، میان دامنه‌های سرسبز و مه‌گرفته. یا شاید فیزیک‌دان می‌شدم، یا ریاضی‌دان، یا حتی کشتی‌گیری که از پا نمی‌افتد. اما چه فایده؟ با این یک بلیطی که دستمان داده‌اند، بیش‌ترش را باید حسرت بخوریم و نچشیده باقی بگذاریم.

این عطش سیری‌ناپذیر برای چشیدن طعم‌های مختلف، مثل عسل است و زهر. از یک طرف، زندگی را پر از انگیزه و اشتیاق می‌کند؛ از طرف دیگر، هر گوشه‌اش را زخمی می‌گذارد. آدمی که به مدل بودن خودش راضی نیست، مدام در حال دویدن به سمت چیزی است که ندارد. مهندسی که دلش می‌خواهد نقاش باشد، تکه‌ای از وقتش را می‌دهد به نقاشی. بعد سراغ نوشتن می‌رود. بعد به خودش می‌آید و می‌بیند وسط فلسفه‌خوانی است. یک روز شیفته‌ٔ هنر است و روز دیگر خودش را غرق ورزش می‌کند. همه‌جا هست، اما هیچ جا نیست. انگار هر چیزی را لمس می‌کند، اما هیچ چیزی را نمی‌گیرد.

این رفت‌و‌برگشت‌های بی‌پایان بین زندگی‌های رنگارنگ شاید ظاهرش را شبیه یک آدم چندبعدی و پخته کند، اما در واقع مثل این است که روی سطح آب قدم بزنی و هیچ‌وقت شیرجه نزنی. نتیجه؟ نه نقاش می‌شود، نه نویسنده، نه ورزش‌کار، نه هیچ‌چیز دیگر. چه پایانی تلخ‌تر از این‌که کسی به خیال زیستن دوباره، تنها فرصت یگانه‌اش را دود کند و بفرستد هوا؟

ما تا وقتی که خیال زندگی‌های چندباره یا عمرهای هزارساله را رها نکنیم، نمی‌توانیم از این یک‌بار بودن حداکثر استفاده را ببریم. این زندگی، همین یکی، مثل یک قافله‌ی گذراست که فقط یک بار از مقابل‌مان رد می‌شود، آن‌هم با سرعتی دیوانه‌وار. فرصتی برای وقت‌کشی نیست. برای امتحان‌کردن همه‌چیز هم نیست. اگر این را باور نکنیم، هیچ برنامه‌ریزی و هیچ تکنیکی برای مدیریت زمان به کارمان نمی‌آید.

باید به مرگ فکر کنیم. نه از آن فکرهایی که دل آدم را خالی می‌کند، بلکه از آن‌هایی که شبیه یک تلنگر است. یک یادآوری که می‌گوید: «فرصت‌ات محدود است، انتخاب کن. واقعاً کدام را می‌خواهی؟» این مرگ‌اندیشی، هرچند بی‌رحم، اما ناجی ماست. ناجی از هوس‌هایی که زندگی را تکه‌تکه می‌کنند و فرصت‌های طلایی‌اش را از ما می‌گیرند. گاهی تنها راه برای یک زندگی متمرکز و معنادار، همین است: به مرگ فکر کنی و زندگی را، آن‌طور که باید، زندگی کنی.

اگر زندگی بستری باشد برای تجربه‌کردن و چشیدن، مرگ همان لطفِ اجباری است که مسیر را کوتاه می‌کند تا دل‌دل نکنی و فقط به‌ترین‌ها را برداری و با آن‌ها وجودت را غنی کنی.

«ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَيَوٰةَ لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلࣰاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡغَفُورُ.»

#میم

6 months, 2 weeks ago

دردهای مغزی گاهی با نوعی از دردها روبه‌رو می‌شم که من به‌شون می‌گم دردهای مغزی. ریشهٔ این دردها برام مشخص نیست؛ منفعت و ضررشون هم معلوم نیست اما کاملا حس‌شون می‌کنم و علت پنهانی خیلی از کارهاییه که انجام می‌دم. مثلا قبلاها نمی‌تونستم برای خودم عکس پروفایل…

6 months, 2 weeks ago

روث شوارتز کوان،‌ مروخ آمریکایی،‌ در کتاب کار بیش‌تر برای مادر نشان می‌دهد وقتی زنان خانه‌دار برای نخستین‌بار به وسایل «کمک‌کار» مثل ماشین لباس‌شویی و جاروبرقی دست یافتند، اصلا در زمان‌شان صرفه‌جویی نشد؛ چرا که استانداردهای نظافت به‌قدری بالا رفته بودند که زمانِ اضافی صرف برآورده‌سازی آن‌ها می‌شد؛ حالا زنان می‌توانستند پیراهن‌های همسران‌شان را تنها پس از یک بار پوشیده‌شدن دوباره به حالت نو بازگرداند و این‌چنین نشان دهند چقدر عاشق شوهران‌شان‌اند.

• چهار هزار هفته؛ مدیریت زمان برای انسان فانی
• الیور برکمن

پ.ن
کتاب خیلی خوبیه. این‌جا داره در مورد تلهٔ کارایی صحبت می‌کنه.‌ حرفش اینه که ما هرچی به کمک روش‌های مدیریت زمان و ابزارهای سهولت‌آور تلاش می‌کنیم تا کارهای متعددی رو به ثمر برسونیم، وقتی برامون خالی نمی‌شه تا به وظایف مهم‌تر رسیدگی کنیم.

#بریده‌کتاب

6 months, 3 weeks ago

تفاوت شادی و لذت

لزوما با نوع نگاه و دسته‌بندی ایشون موافق نیستم، ولی بیاین یه‌کم به تفاوت خوشی‌هایی که توی زندگی‌مون می‌چشیم و منابع دریافت‌شون متفکرانه‌تر نظر بندازیم.
لازمه حداقل کمی لذت‌هامون رو دسته‌بندی‌ کنیم، از جهت پایداری، ظرفیت، پیامد، هزینه و...

6 months, 3 weeks ago

کمال‌گرایی
نقص‌هراسی

6 months, 3 weeks ago
برای [#ریشه‌](?q=%23%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87%E2%80%8C) دار شدن...***?***

برای #ریشه‌ دار شدن...?

مشاوره رایگان و خرید کتاب: @ad_derakht?

?تا ۱۵٪ تخفیف در همه حال

تلگرام:
@ketab_derakht

ایتا:
https://eitaa.com/ketab_derakht

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago