ای شاه دخت قصه ی مردی فقیر تر
من دور می شوم ز شما یا اسیر تر ؟

مانده است چند لحظه  به پایان من، بیا
دیر است و حسرت است از این بیش ، دیر تر

پیر مغان و میکده ی حافظم ولی
در سر ، نشانی از تو سفید است پیر تر

«من دارمت تورا ؟ نه ! ولی دوست دارمت»
دارم مگر رسالتی از این خطیر تر؟

میشد تورا رها کنم آری اگر نبود
چشمت به قدر معجزه ها بی نظیر تر

#متین_خاکسار

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

وای بر صیدی ک در دام شد و صیاد رفت
وای از آن دردی که با دردی دیگر از یاد رفت
حکم اعدام مرا عشق تو صادر کرد ولی..
حال من را که چو دید جلاد ، رفت...
شاید هم روزی با اَشک بر مَزارم گفتند
شاعری بود که سکوتش آنسوی فریاد رفت
گر تیشه بر ریشه می زدی دردی نبود..
نامسلمان، آرزوهایم، اُمیدم، بر باد رفت..
در و دیوار وجودم همه اخبار تو بود
تیتر اول روزنامه هاست"کِه یٰار رَفت.."
اما تو آنقدر ک می روی، نیامده ایی!
آن که کم آمده بود.. بسیار رفت...

#علیرضا_خوش_روی

@Morphine_House

با توجه به نرسیدن تعداد به حد نصاب نشست ملغی شد .
ضمن تشکر از همه ی عزیزان همراه و دوستانی که امشب تشریف اوردند ادامه ی جلسات از نیمسال دوم تحصیلی پیگیری خواهد شد.
مشتاق دیدار همه ی دوستان خوبمان هستیم

و من الله توفیق

?محل برگزاری نشست ادبی کانون ادبیات دانشگاه علوم پزشکی مشهد ?

درود و احترام خدمت همه همراهان عزیز؛
صبح زیباتون به خیر??

امروز چهار شنبه مورخ ۲۳ آبان، نشست ادبی و شب شعر در خانه فرهنگ کوی پردیس، برگزار میشود.?

" ساعت ۱۸ تا ۲۰ "

منتظر حضور گرم شما هستیم??

در صورت داشتن سوال، هماهنگی و ... به ایدی زیر مراجعه کنید
@Mmsh_220

روابط عمومی کانون ?

بی چاره شکاری که دلش دام کسی شد
گرگی که ندانسته خودش رام کسی شد..
بی چاره نهنگی که وابسته ی دریاست
آن زَهرِ کُشنده، که خودش جان کسی شد
بی چاره پلنگی که در جست و جوی ماه
پَرید و زمین خورد و تَنش شام کسی شد
بی چاره مُریدی که از خَلق شنیده است
که مرشد واعظ خودش خام کسی شد
بی چاره کسی که به تو دلباخت و ندانست
مرا ناکام گذاشت و خودش کامِ کسی شد..

#علیرضا_خوش_روی

@Morphine_House

?نشست در حال برگزاری است?

این لوکیشن دقیق تره دوستان
لطفا تشریف بیارین اینجا

انعکاس ماه نقره، رو تَنِ آب پیچ ماهی..
چند حباب ماتِ تیره، انتهای یک سیاهی

داستان عِبرت حوض، قصه ی تکراری شب
چشم های پر نیازِ، مرداب، قبل از تباهی

خیره بر ماهیه دریا، ماهیه غمگین ولی شاد
ماهیه دل داده به ابر، ماهیه گم گشته در باد

چو چراغی در دل شب، راز عشق در سینه دارد
ثانیه شماری کوچک.. شنبه تا آدینه دارد..

اشک شور چشم ماهی، ریخته است به پای دریا
اقیانوسی کویری، زاده ی شن های صحرا..

صبحدم ماهی، خیالی، خارج از تُنگ آرزو کرد
دست تقدیر، زندگی را، با عشق زیر و رو کرد

ماهی آشفته گویی دیده است معشوق خود را
کودکی در آینه که، دیده است، چهار سوق خود را

ماهی از سنگ حوضش، اندکی هم خیز برداشت
دریا آغوش باز کرد، موج هایی ریز برداشت

بوسه های موج دریا.. بر لب و گونه ی نرمش
خواب های زمستانی، استوا، آغوش گرمش

ماهی در آغوش دریا، دریا در آغوش ماهی
چند حباب ماتِ تیره.. انتهای یک سیاهی..

#علیرضا_خوش_روی

@Morphine_House