به رنگِ آبیِ بارانی...

❤️
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»

. ایمان داشتم به انگشت‌هات؛ آن پیامبران دیوانه که اگر بخواهند، می‌توانند با کلمات نزدیک‌تر بیایند. اما به جز نگفتن، نبودن و نیامدن به سویم چیزی در بساطت نیست. ناممکنی و تنها ایمان داشتن به انگشت‌هات کافی نبود! و نمی‌توانستم بگویم؛ کافی‌ست مرا ببوسی تا رهایم…

شهید حاج قاسم سلیمانی:
ما هر وقت در سختی‌های جنگ فشارها بر ما حادث می‌شد، وقتی که به صورت بسیار مضطری هیچ کاری ازمون بر نمی‌آمد، پناهگاهی جز زهراء سلام الله علیها نداشتیم.

➖➖➖➖
شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات ?

?کانال انصارالمهدی عج
✅ @aviny_14 8⃣2⃣9⃣

گوشه‌های قدیمی‌ترین دفتر‌ی که دارم، جمله‌های زیادی نوشتم مثلاً ؛ "همه‌ی تنبورها در دست تو می‌رقصند..."
.

.
تهران‌و گشتم، تهرانِ دودی
دنیارو گشتم، اما نبودی...

تو خیلی درستی...

#حسین

. رگِ من؛ آخرین صفحه‌ی دفتر بی‌اینکه نامه‌ای باشد لابه‌لای انگشت‌هات یا جاخوش کرده باشد در جیبِ سمتِ چپِ پیراهنت یا پنهان در کتابی نَمور و مقدس پوسید. غمگین‌ترین کاغذ، بی‌اینکه کلمات را برای تو در آغوش کشیده باشد هم تمام شد... #میم_رحیمی‌ #نامه‌های_نمور…

.
بیا! قَبل از آنکه آغوشم از دَهان بیُفتَد
و اَنگشتانم جَمع شوند به دورِ هم.
بیا! بگذار این حجمِ هوایِ خالی از تو
بین دست‌هایم
خون شود در رَگ‌های مُرده‌ام.
بیا و تمامَم را جمع کُن میانِ دست‌های پاشیده‌ات بر تَنم و بگذار یک‌بار هَم خورشید از شانه‌های مَن طلوع کند.

#میم_رحیمی

.
می‌خواهم این چشم‌های متمایل به زیتون و عسل را تقدیمت کنم، شاید بخواهی دقایقی خودت را با چشم‌های من ببینی. گاهی تلخ و گاهی شیرین! مایوست نمی‌کنم اما دوست داشتن گاهی آزار دهنده‌ می‌شود؛ خودت را اضافه می‌بینی، مثل لعاب برنجی که دو قاشق بیشترش مزه‌ی غذای زیر دندان را تغییر می‌دهد. هر چیزی زیادیش جالب نیست. خواستنی نیست و دَم‌دستی می‌شود. زیاد که باشی اطمینان دارند به حضور مادامَت و لابه‌لای کثرت بودن‌ها گُمت می‌کنند.

#میم_رحیمی