پرسفونه

Description
‏«دلیر باش در به‌کارگیری فهم خویش!»
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
ارتباط بامن:
@persephoneh
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

8 months, 2 weeks ago

تغییر پایتخت؛ ضرورت عینی یا نیاز روانی؟

#دیدگاه
#فربد_فدایی | روان‌پزشک

🍀@perseph0neh

9 months ago

🍀@perseph0neh

تهران از آن دست واقعیت‌های زیبا و سترگ ایران است که هیچ مدافعی ندارد؛ از آن داشته‌هاست که کسی قدرش را نمی‌داند. کسانی که در آن نشسته‌اند مشکلاتش را می‌بینند و کسانی هم که بیرون آنند به آن به منزله‌ی دیگی می‌نگرند که برایشان نمی‌جوشد ــ اما دیگ تهران هم برای کل ایران می‌جوشد و هم برای کل خاورمیانه در جوش است و هر آشی در آن پخته شود اول همه‌ی ایران و بعد کل خاورمیانه به سهم خود باید از آن بخورد.

تهران برلین و پاریس نیست، لندن و توکیو نیست که قدمت و هویت مستقلی داشته باشد. تهران تا همین اواخر قاجار یک روستای بزرگ بود و اتفاقاً به همین دلیل به «شیرازه‌ی ایران جدید» بدل شد. کسی که در روستاهای خوزستان و خراسان شمالی، آذربایجان غربی و سیستان نشسته است، بدون این‌که بداند متأثر از اتفاقاتی است که در دیگِ اجتماعی تهران رقم می‌خورد؛ به عنوان کانون مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون اجتماعی در ایران و در خاورمیانه.

... روزی از دوستی پرسیدم: «شما تهرانی هستید؟» پاسخ داد: «نه! ما از همه‌جا هستیم جز تهران» و بعد توضیح داد که خانواده‌ی پدر و مادرش یکی اهل یاسوج و مشهد، دیگری هم اهل ارومیه و قم بوده است. به او گفتم «شما اتفاقاً دقیقاً تهرانی هستید»؛ زیرا تهران دقیقاً همین درهم‌شدگی است. ارزش و اهمیت تهران در همین هویت آمیزشی آن است. تهران بی‌هویت نیست، بلکه هویت آن «آمیزش» است؛ تهران جایی است که غلیظ‌ترین، متنوع‌ترین و پیچیده‌ترین آمیزش مردمیِ ایران در آن صورت گرفته است و تهرانی کسی است که متعلق به این «آمیزه» است.

... تهران به کوره‌ای برای «شهروندسازی» تبدیل شده است؛ جایی که فرد از عضوی از طایفه، قوم و شهر، تبدیل می‌شود به شهروند یک کشور؛ عناصر بومی و محلی میان هویت فردی و هویت ملی در تهران از میان رفته است. البته منظور این نیست که شهروندسازی در جای دیگری رخ نمی‌دهد، بلکه یعنی هویت فرد بیش از هر چیز متأثر از شهروند بودنش است، نه تعلقات دیگر.

مدرنیزاسیون در دوران پهلوی اول و بعد به‌ویژه در پهلوی دوم از دهۀ ۱۳۳۰ به بعد به تهران امکان داد به کانون اصلی مهاجرپذیری ایران بدل شود. ... در تهران، مردمی که زادگاهشان یک تا دو هزار کیلومتر از هم فاصله داشت، همسایه‌ی دیواربه‌دیوار شدند. متولد کردستان، همسایه‌ی یزدی داشت، متولد مازندران همسایه‌ی شیرازی، متولد آبادان همسایه‌ی مشهدی و همین را ضرب کنید در چندین میلیون. در کدام نقطه‌ی دیگری از ایران چنین آمیزه‌ی زیبا، بزرگ و ایرانسازی می‌توانید پیدا کنید؟ ... همین آمیزه باعث شده است تهران و شهروند آن خود را مستقیماً مدافع ایران ببیند؛ چون او خودآگاه‌ـ‌ناخودآگاه عمیق‌ترین پیوندِ وجودی و هویتی را با ایران دارد.

... «دیگری‌پذیری» در تهران بیش از هر جای دیگری بر «دیگری‌ستیزی» می‌چربد، زیرا هر کس خود کمتر یا بیشتر «یک دیگریِ ذوب‌شده در کل» است. امور مدرن همه‌جای ایران می‌تواند پدید آید و وجود داشته باشد، اما نقطه‌ای که امور مدرن پشتوانه‌ی اجتماعی نیرومند دارد و می‌تواند پا بگیرد، تهران است، و در نتیجه تهران به صادرکننده‌ی مدرنیته به دورترین نقاط ایران بدل می‌شود.

... دفاع از تهران، دفاع از یک شهر نیست. تهران قومیت و عشیره ندارد، تبار و نژاد ندارد، بلکه دفاع از تهران دفاع از هویت مدرن ایرانی و آینده‌ای مدرن‌تر و آزادی‌خواهانه‌تر از امروز است. تخریب جایگاه تهران، آسیب زدن به همه‌ی این ویژگی‌های حیاتی و آینده‌ساز است. در دهه‌های چهل و پنجاه و شصت که نوستالژی روستا هنوز در دل تهرانی‌ها زنده بود، تهران در هنر و ادبیات مکانی سرد و بی‌صفا قلمداد می‌شد و قطعاً بخشی از انقلاب ۵۷ نیز نتیجۀ همین مدرنیته‌ستیزی کلانشهری بود. در واقع این هویت آمیزشی در میانۀ قرن علیه خود قیام کرد؛ مدرنیته‌ستیزی که در اسب تروا به تهران آمده بود، در قامت مارکسیسم و سنت‌گرایی علیه تهران شورید.

اگر تهران به دلیل اضافه‌بار دچار معضلات حل‌ناشدنی شده است، راه‌حلش گشایش اقتصادی است، نه جابجایی دفتر و دستک دولت! با گشایش اقتصادی، مراکز صنعتی و تجاری نیرومند دیگری در ایران شکل می‌گیرد و به نقاط جاذبه تبدیل می‌شود. چیزی که تهران را به مقصد جذابی برای مهاجرت و زندگی ایرانیان تبدیل کرده است، فرصت‌‍‌های کاری و زیستی آن است. راه‌حل تهران و ایران روشن است: «متروپولیزاسیون»؛ کلانشهرسازی. ... درمان وضع تهران با درمان وضع سایر نقاط ایران یکسان است. سیاست باید خنجرش را از پهلوی اقتصاد درآورد. کشوری که چند دهه در جنگ و تحریم و انواع نزاع‌های سرمایه‌سوز به سر برده است، از فرایند متروپولیزاسیون بازمی‌ماند. در نتیجه‌ی این راه سنگلاخی، فقط چند مرکز صنعتی و تجاری جذاب ــ مانند تهران ــ باقی می‌ماند و طبیعی است اضافه‌بار آزاردهنده‌ای پیدا می‌کند.

#دیدگاه
#خلاصه
#ویراسته
#مهدی_تدینی (تاریخ‌اندیشی)

🍀@perseph0neh

9 months, 3 weeks ago
پرسفونه
9 months, 3 weeks ago
9 months, 4 weeks ago

?@perseph0neh

در سال دوهزار و نوزده، ژورنال Metrics که مطالبش درباره‌ی درمان‌های بیمارستانی و بالینی است، مقاله‌ای منتشر کرد که خیلی زود در پاب‌مد رفرنس شد:
https://doi.org/10.12788/jhm.3205
عنوان مقاله این است: «نیروی شفابخش خنده» که برعکس روتین مقالات علمی با جمله‌ای معروف از فیلم «پچ آدامز» (با هنرمندی رابین ویلیامز) شروع شده:
رادیکالترین کنشی که هر فرد می‌تواند داشته باشد، شاد بودن است.

این مقاله توضیح می‌دهد که چگونه کودکان خردسال ناخوداگاه از مکانیزم خنده برای تقویت نیروی ایمنی خود استفاده می‌کنند، هر کودک به‌طور متوسط روزانه چهارصد بار می‌خندد. این عدد به‌شکل چشمگیری در طول سال‌های رشد کم می‌شود، به‌طوری‌ که یک بزرگسال در شرایط ایده‌آل زندگی، حداکثر روزی پانزده بار می‌خندد.

آمار نشان می‌دهد هرچه فرد، شغل کلیدی‌تری داشته باشد چهره و حالت نگاه‌اش ناخواسته جدی‌تر است و این چنان پذیرفته و پیش‌فرض است که به یک فرد شوخ‌طبع معمولن شغل‌های مهم ریاست و مدیریت پیشنهاد نمی‌شود.

خنده دقیقن مانند خمیازه در طبیعت انسان مسری است (به‌دلیل کارکرد عصب‌های آینه‌ای که موجب می‌شوند یک فرد ناخوداگاه فعل فرد دیگری را تکرار کند. مثلا شما به کودک نوپایی لبخند بزنید و او ناخودآگاه با لبخند پاسخ دهد. این اعصاب در تکامل رفتار فردی نقش مهمی دارند، نقطه‌ی مقابل‌اش در بزرگسالی است. این‌که شما به یک آدم عصبانی لبخند بزنید و او علیرغم غریزه‌اش نه تنها جلوی لبخندش را بگیرد بلکه حتی عصبانی‌تر شود).

در این مقاله راهکارهایی برای حفظ قابلیت شوخی و لبخند ارائه شده که موضوع بحث من نیستند. آن‌چه مرا به فکر واداشته، این سوال است که واقعن چه بر سر آدمی می‌رود؟ چه اتفاقی می‌افتاد که یک کودک زباله‌گرد یا کودکی ‌که ساکن سرزمینی جنگ‌زده یا وارث هزاران نبرد تاریخی است، می‌تواند هنوز چهارصد بار بخندد و همان کودک، طی چند سال بعد آن‌چه به مرور زمان به‌سرش می‌آید لبخندهایش را می‌دزدند.

‌دیالوگ زیبایی هست در فیلم «کوچه‌ی کابوس» (Nightmare Alley) از آخرین ساخته‌های دلتورو.
#کیت_بلانشت که در نقش یک روانشناس فم‌فتال مثل همیشه می‌درخشد، در یک سکانس گریبان‌اش را باز می‌کند و جای عمیق یک زخم سراسری را از زیر گردن تا زیر سینه نشان می‌دهد. استن (بردلی کوپر) روبرویش ایستاده و غافلگیر شده، مبهوت عمق آن زخم در تقابل با زیبایی زن، با نفس بریده می‌پرسد این چیست؟ چه به سر تو آمده؟
بلانشت جواب میدهد: زندگی! زندگی به سر من آمده.

#وبلاگ
#خلاصه
#ویراسته
#نوامبر۲۵
#بیست‌و‌پنج_نوامبر

?@perseph0neh

1 year ago

?@perseph0neh

دیده شدن آدم را تنظیم می‌کند. به قدر کافی دیده شدن آدم را تنظیم می‌کند. به شکل مناسب دیده شدن، آدم را تنظیم می‌‌کند.

#رضا_براهنی شاعر در جایی می‌نویسد: «اگر تو مرا نبینی من کیستم که ببینم؟ من نیستم که ببینم، نمی‌بینمَم.»
این «نمی‌بینمم» خیلی جدی است. یعنی تا دیگری من را نبیند، خودم هم نمی‌توانم خودم را ببینم. اگر آن دیگری به قدر کافی من را ندیده باشد یا نبیند، گُم می‌شوم. هزار جا می‌روم و هزار کار می‌کنم، امّا پیدا نمی‌شوم. اگر آن دیگری مهم من را نبیند من خودم را نمی‌شناسم و برای خودم گنگ باقی می‌مانم.

نمی‌خواهم حرف بیهوده‌ای در اهمیت دیگری بزنم. دارم از نیاز بنیادین به دیده شدن و به رسمیت شناخته شدن حرف می‌زنم. علّتش هرچه هست، این نیاز، عمیق و جایگزین‌ناپذیر است؛ جای خالی‌ای است که با چیزهای دیگر پُر نمی‌شود. تنها دیده‌شدنی واقعی و باورپذیر می‌تواند آن را پُر کند. با این حرف‌ها که خودت باید خودت را ببینی هم مسئله حل نمی‌شود. این‌ها از اهمیتِ بنیادینِ «دیگری» بی‌‌خبرند‌ و می‌خواهند مسئله ای عمیق را سرسری حل کنند.

اغلبِ ما زخمیِ این به قدرِ کافی و به شکل مناسب دیده نشدنیم. اغلبِ ما آنجا که باید و به آنگونه که باید دیده نشده‌ایم، شنیده نشده‌ایم و مهم نبوده‌ایم. جهان هم آنقدر بزرگ است که وقتی چیزی را گم کرده باشیم، بی‌نهایت جا برای گشتن و باز پیدا نکردن وجود داشته باشد. جهان آنقدر بزرگ هست که حتی تا آخر عمر گم‌شده باقی بمانیم. آن‌وقت این دردِ گم‌شدن، پیدا نشدن و در نگاه دیگری مهم نبودن را می‌بریم توی فلسفه، ادبیات، عرفان و خیلی جاهای دیگر و به جای گفتن از آن، از سرشتِ سوگناکِ هستی حرف می‌زنیم.

گاهی فکر می‌کنم اگر نیازِ بنیادین ما آدم‌ها به دیده‌شدن پاسخ بگیرد، خیلی از دردهایمان آرام می‌شوند. این دیگری الزاماً معشوق یا والد ما نیست. این دیگری هر آن کسی است که آن بخش دیده‌نشده و رهاشده ما را ببیند و چشمانمان را به روی آن باز کند.

#دیدگاه
#ویراسته
#محمود_مقدسی

?@perseph0neh

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago