?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
~ قطع کمک آمریکا به نهادها و گروههای سیاسی قطعاً رقابت آنان با هم را شدیدتر از قبل خواهد کرد. اینکه رضا پهلوی اعلام کرده است که «رهبری دوران گذار را میپذیرد» و خارج شدن او از لاک «من نمیخواهم شاه باشم» ریشه در همین مناسبات اقتصادی و نزاع گروههای مختلف بر سر جلب نظر آمریکا دارد. اگر چنانچه این سیاست دولت ترامپ ادامه پیدا کند، همه کسانی که به نحوی در گذشته او را «پرزیدنت دلها» میدانستند و سیاستهای او را راه نجات ایران معرفی میکردند به سمت دموکراتها متمایل خواهند شد و «نرمش قهرمانانه» خواهند کرد.
وابستگی اپوزیسیون رسمی به پول و بودجه دولت آمریکا برای گذران زندگی است، برای حیات روزمره و مسکن و پوشاک؛ و نباید فکر کنید که ما با صرف این بودجه برای «براندازی» روبروییم. اپوزیسیون خارج از ایران هم مثل هرکسی در دنیا سوژهای است که منافع شخصیاش، خانه و لباس و ماشین و تفریحش در اولویت است. فکر نکنید او انقلابی است. خیل عظیم کارمندان و فعالان در موسسات و رسانهها یعنی همانهایی که از شجاعت مردم ایران برای براندازی حکومت سخن میگویند، در همین گفتن حقوق ماهیانهشان تأمین میشود. هر رویداد سیاسی در ایران و جلب شدن توجهات جهان به سمت مردم ایران، فعالیت اقتصادی این نوع از اپوزیسیون را رونق میبخشد و افول فضا به نفع تثبیت نظام، توجهات را از آنها دور میکند.
ترامپ به اپوزیسیون نشان میدهد که حد نهایی راستگرایی (آنچیزی که آنها در همه این سالها در طلب آن بودهاند و همه را به ارتجاع سرخ و سیاه حواله دادهاند) به چه ایدهای میانجامد. «فقط آمریکا» ضربه مهم هولناکی به «فقط ایران» زده است؛ نهایت راست جهانی، راست ایرونی را به نان شباش محتاج کرده است؛ و خب این از کمیکترین وقایع دوران ماست.
شباهت گفتمانی اپوزیسیون راست با اصولگرایان و خود ترامپ با اصلاحطلبان در موضوع مذاکره با حکومت ایران بطور ناخواسته خنده بر لبان هر ناظر بیطرفشدهای (از شدت وخامت اوضاع) میآورد.
@AminBozorgiyan
💢
از کجا میفهمیم که دیگران نمیفهمند؟
فضای مجازی از جملات قصار درباره آدمهای احمق و نفهم اشباع شده است:
"نفهمیدن تصمیم قطعی بعضی از آدمهاست"
"هرگز به آنکه نمیخواهد بفهمد نمیتوان چیزی را فهماند"
ولی در مغز این جملات نغز یک مشکل بزرگ وجود دارد و آن اینکه تقریبا همیشه آنهایی که به نفهمیدن متهم میشوند هم ، درباره کسانی که دارند اتهام نفهمی به آنها میزنند،همین نظر را دارند.
چپ ها همان قدر از نفهمی راستها مطمئن هستند که راستها از نفهمی چپها!
آتئیست ها همان قدر دلشان برای نفهمی دینداران میسوزد که دینداران برای خدانفهمی آتئیست ها!
حالا بگذارید چند خط همین جا ترمز کنم و سراغ کتابی از فرانس دوال زیست شناس محبوبم بروم به نام
"آیا آنقدر هوشمند هستیم که هوشمندی جانوران را درک کنیم؟"
حرف اصلی فرانس دوال در این کتاب این است که اگر جانوران مثل ما حرف نمیزنند یا شمردن بلد نیستند و کتاب نمیخوانند و مغزشان کوچکتر از ماست( البته به جز دلفین و فیل و نهنگ) به این دلیل نیست که طفلکی ها خنگ و احمقند بلکه به این علتست که بر خلاف ما برای بقا و زندگی در طبیعت به چنین قرتی بازیهای مغزی یی نیاز ندارند.
درواقع اگر به موفقیت گونه ها با دیدی تکاملی نگاه کنیم یعنی مثلا اگر میزان موفقیت یک گونه به جای توانایی ساخت موشک و برج های صد طبقه و سفر به کهکشان بر مبنای وزن و سهمی که آن گونه در زمین اشغال کرده ارزیابی شود(وزن کل مورچه های عالم از وزن کل آدمها بیشترست) آنوقت شاید حتی بتوان گفت مورچه ها از آدمها گونه موفقتری هم هستند.
فرانس دوال میگوید هر ارگانیسم، محیط را به شیوه ای درک میکند و یاد میگیرد که به بقایش کمک کند.
کنه ها میلیونهاسال پیش از گونه ما در زمین سابقه زندگی دارند و بدون اینکه در این چند میلیون سال چشمشان به جمال زمین روشن شده باشد(کنه ها کورند) فقط با توانایی تشخیص بوی اسید بوتیریک بدن پستانداران میتوانند ۱۸ سال بدون آب و غذا منتظر آن بدن بمانند تا پستانداری از کنارشان رد شود و بعد از مکیدن خونش تخم بگذارند و بمیرند ولی چه کسی میتواند بگوید کنه موجود کورِ احمقیست؟
سنجابها در برف جای تک تک دانه های بلوطی را که در زیر خاک مخفی کرده اند را به خاطر دارند بدون اینکه مثل ما نیازی به یادگیری شمردن داشته باشند.
هیچ خرگوشی هرچقدر هم که هویج به او جایزه دهید یاد نمیگیرد توپی را که برای او میاندازید به شما برگرداند زیرامغزش برخلاف مغز سگ نه برای دنبال کردن شکار بلکه برای فرار از شکار شدن تکامل پیدا کرده است.
درواقع هرموجودی فقط ظرفیت های یادگیری ای را در خودش پرورش میدهد که برای بقا به آنها نیاز دارد.
پرندگان نر توانایی مکان یابی بهتری از ماده ها دارند(ظاهرا دلیل آدرس نپرسیدن آقایان هم همین است) چون برای زدن مخ پرندگان ماده و پیدا کردن جفت مجبورند به مکانهای دورتری سفر کنند.
در واقع ما آدمها هیچ راهی به درک حیات سوبژکتیو سایر گونه ها نداریم و به قول ویتگنشتاین ما حتی اگر میتوانستیم باشیرها صحبت کنیم هم باز نمیتوانستیم بفهمیم سلطان جنگل بودن چه فهمی از دنیا دارد و شاید درباره فهم آدمها از آدمها هم کمابیش همین قضیه صدق کند.
اگر اعتراض میکنید که چطور از تفاوت درک ما باحیوانات به تفاوت درک بین آدمها رسیدم بگذارید دوباره به حرفهای فرانس دوال در کتاب برگردم.
دوال میگوید ما میتوانیم هر چیزی که در زیست شناسی و رفتار گونه های دیگر میبینیم را به انسانها تعمیم دهیم چون سیر تکامل همه ما یکیست.
طبیعت هرگز هیچ قابلیتی را از صفر برای یک گونه اختراع نمیکند بلکه هرجا که لازم باشد آن را شکوفا میکند.
تعداد استخوانهای دست ما و بال خفاش یکیست، ژن foxp2 که در آدمها به زبان باز کردن ما کمک کرده در پرنده های آوازخوانی که میلیونها سال قبل از ما در زمین تکامل پیدا کرده اند هم وجود دارد درحالی که در شامپانزه هایی که در ۹۹درصد ژنها با ما برابرند غایبست نه چون آنها شانس زبان باز کردن نداشته اند بلکه چون شامپانزه ها نیازی به حرف زدن نداشته اند.
پس شاید آدمهای مختلف هم دنیا را فقط آنطور میفهمند که برای زندگی در دنیای خودشان به آن نیاز دارند، زندگی یی که جز خودشان کسی تجربه اش نکرده است و فهمی از آن ندارد.
حالا با این نگاه تکاملی بار دیگر به آدمهای اطرافتان نگاه کنید!
آیا اروپایی های مدرن کم فرزند فهمیده ترند یا آفریقاهایی که به آب میزنند و خود رابه اروپا میرسانند و هرکدام شش هفت بچه در اروپا به دنیا می آورند؟
آیا بچه درسخوانی که با زحمت،پزشکی قبول میشود بیشتر میفهمد یا بچه کاسبی که از هجده سالگی میفهمد در ایران چطور میشود دلالی کرد؟
شاید ماآدمها فقط قادر به فهمیدن دنیای خودمان باشیم نه دیگران؟
شاید اگر عقل کل هم باشیم نتوانیم ادعا کنیم که مامیفهمیم و دیگران نمیفهمند همانطور که هرگز تا ابد هیچ آدمی نخواهید فهمید"خفاش بودن"چگونه بودنیست؟
💢
مطالعات میانرشتهای | 2025 تا 2035
تاریخ پایان همه نظمها و انقضای همه پیمانها
بازنشر از یوتیوب
💢
◇ تجربهی رنج روزمره و افق تغییر
✍ علی مسعوری
یک
رنج کشیدن در زندگی روزمره عادی است، آنقدر عادی که گاهی آن را مترادف زندگی میدانند. با این حال، برای هر یک از ما رنج ماهیتی شخصی و بیتکرار دارد.
ما در مقام فرد رنج را خصوصی تجربه میکنیم، بهاین معنا رنج همواره در تنهایی رخ میدهد و کسی در تجربهی آن با ما شریک نیست. از سوی دیگر، رنج با تکرار شدن تغییری نمیکند، در این تکرار ما هر بار دوباره رنج را تماما تجربه میکنیم، این رنج درون ما جریان دارد و دوباره بر ما اثر میگذارد. در ما زندگی میکند.
دو
آدم که به سن من میرسد، یعنی جایی در میانهی مسیر عمر، با خود فکر میکند این رنجها دیگر بهسختی میتواند غافلگیرش کند، میدانی که رنج هست اما گویی آموختهای که چطور با این هجومِ مدام سر کنی، چطور دوام بیاوری و لابد ادامه دهی. گاه مغرور میشوی که رنج را یاد گرفتهای. با این حال، درسِ بزرگتر همیشه خیلی زود از راه میرسد و خیلی راحت یادآوری میکند که اشتباه میکنی.
سه
مثلا من امروز رنجی کهنه را در هیبتی نو تجربه کردم، رنجی که قبلا با این کیفیت و چنین یگانه برایم تجربه نشده بود، میروی قصابی گوشت بخری و بعید است که در این وضع دردی را تجربه نکنی، چیز تازهای هم نیست و گویی همیشه بوده اما شکل تثبیتشده و حجم وسیع آن حالا دیگر به بخشی ثابت از وضعیت تبدیل شده و اینجاست که توانسته خود را بهصورت رنجی عمیق تحمیل کند: رنج قصابی رفتن.
این رنج برای من عموما از جنس شرم است.مواجهه با این رنج هوای زندگیام را مسموم میکند، حالم بد میشود از تجربهای که هموطن و همشهریام از سر میگذراند، از درک این منطق ویرانکنندهای که خیلی از کسانی که کنارشان زندگی میکنیم برای بهدست آوردن حداقلهایی از زندگی دچار شرم میشوند. این شرم چیزی است که از اساس در فهم استاندارد از اوضاع نادیده گرفته میشود.
گویی فرض گرفتهایم چون فقر عادی است پس تجربهای هم که آدمهای فقیر از سر میگذرانند عادی است و خب پس تحملاش اهمیتی ندارد. فراموش کردهایم که رنج در تجربهی مجدد هنوز رنج است، رنج هر بار از نو دوباره درک میشود و ما را متأثر میکند.
فراموش کردهایم که بیپولی تنها دردی جسمانی وارد نمیکند، بلکه بر تمام هستی آدمی اثر میگذارد، فراموش کردهایم آدمِ فقیر هر بار از نو معذب میشود و در هر مواجهه حقارت را دوباره تجربه میکند.
این تجربهی حقارت، انسان ناظری را هم که هنوز اندکی شفقت داشته باشد بهشرم دچار میکند.
خوب که نگاه کنیم میبینیم که این شرمی عمومی است و همهی ما را تحقیر میکند. واقعیت این است که آدم اینجا زود و راحت خوار میشود. این خواری بههزاران شیوه ما را پایین میکشد و دستِ آخر از ما مردمانی میسازد که نه عاملیتی دارند و نه کرامتی.
چهار
در چنین زیستی بسیاری از آدمها بهاین باور میرسند گرچه تحمل حقارت دشوار است اما خب سابقهای طولانی دارد پس بدیهی و معمولی است، نوعی درماندگی آموختهشده.
در این جامعه البته تکرار هر روزینهی شرارت و فلاکت چیزی از سختی زندگی کم نمیکند، اما میل به بقاء نتایجی ناخواسته بههمراه میآورد، از جمله دو واکنش رایج: ۱. بیتفاوتی، انفعال و خودپرستی افراطی ۲. اختراع مکانیسمهای تازهای برای فراموشی، راههایی برای فرار، ندیدن، نشنیدن.
**گذشته از بیتفاوتی که به گریزگاهی عمومی تبدیل شده است، بهکار افتادن و غلبهی مکانیسمهای فراموشیساز کشوری میسازند که در آن هر رنجِ روزمرهای عادی پنداشته میشود، جایی که هیچ خیالی برای آیندهای متفاوت ساخته نمیشود، جایی که منطق زندگی سوختن و ساختن است و کمکم فراموشی جای راهحل را میگیرد.
آنجا که فراموشی به هدف تبدیل شود کنش اجتماعی به تودهگرایی میل میکند و وضعی میسازد که خروجی آن دائما میان الاکلنگ بد و بدتر در نوسان خواهد بود. الاکلنگی که استفاده از آن لزوما بد نیست اما همیشه هم درست کار نمیکند و بدتر اینکه ممکن است جامعه را به این تقدیرگرایی شوم سوق دهد که زندگی در محدودهی همین الاکلنگ مقدر شده و امکانی برای تغییر وجود ندارد.گیر افتادن در این اوضاع جامعهای میسازد از نظر اخلاقی بحرانزده و پریشان، جامعهای که منطق ذهنی و فرهنگی آن مستعد دچار شدن به اعوجاجها و مغالطههایی مبتذل است. مغالطههایی که باعث میشوند ضدارزش تقدیس شود و مثلا چنین جا بیفتد که وسوسه شدن و مجبور شدن یک چیزند. (آرنت)
این وضعی است خطرناک و اگر در برابرش مقاومت نشود جامعه فرو خواهد پاشید. میدانیم که تغییر دشوار است اما شاید بد نباشد برای شروع فریبهای ذهنی را بشناسیم و مثلا با خود مرور کنیم که:
حتی «اگر کسی تفنگ بهسویتان بگیرد و «بگوید دوستت را بکش، وگرنه میکشمت» فقط دارد شما را وسوسه میکند» و نه مجبور. آری این وسوسهای است شدید، اما در نهایت شما مجبور نیستید!**
?
*✔️چرا تاریخ فراموش میشود؟
✍️سهند ایرانمهر*
?ملتها و دولتها برای رسیدن به دریافت و راهکاری عمیق که آنها را به ثبات، رفاه و صلح برساند، فراز و فرودهای زیادی را پشت سر میگذارند. جنگها یکی از فرصتهایی است که وقتی پایان میگیرند، میشود بررسی و تحلیلشان کرد و مثل باربارا تاکمن در کتاب «سیر نابخردی» یا «توپهای ماه اوت» اشتباهات منجر به فجایع را ردیف و مشخص کرد که برای عدم تکرارشان در آینده چه باید کرد و چه نباید کرد؟
اریک هوفر در کتاب «The True Believer» توضیح میدهد که قدرت گرفتن جنبشهای تودهوار چطور جامعه را به دنبال هویت کاذب و پروبال دادن به رهبرانی سوق میدهد که فراموشی را چاشنی امیدهای واهی میکنند.
بنابراین تضمینی برای زندهنگاهداشتن درسهای تلخ یک جامعه از یک فاجعه نیست و از آن بدتر اینکه فجایع به جز فراموشی درسهایش در معرض تحریف نیز هستند.
?مارک لیدرمن در کتاب «پوپولیسم و تکرار تاریخ» توضیح میدهد که تحریف تاریخ توسط رهبران پوپولیست از فراموشی آن هم خطرناکتر است. رهبرانی اینچنینی برآمده از جامعهای فراموشکارند. جامعهای که به تعبیر «زیگموند باومن» جامعهشناس لهستانی، در کتاب «جامعه فراموشکار»گرفتار «فراموشکاری نظاممند» شدهاند.
?چنین جامعهای «روزمره» فکر میکند و دچار تنبلی ذهنی است. در همهحال فقط میخواهد مصرفکننده باشد و به دمدستیترین پاسخها، قانع است. تکنولوژی و فضای مجازی صرفنظر از اینکه «چگونه یا توسط که؟» برای او کافی است. اهمیتی به باورها و تجربیات جمعی نمیدهد و در نتیجه انسجام اجتماعی و حافظه جمعی را از دست داده است. توانایی گفتگو و تحمل دیگری را ندارد و به قول «باومن»، در «مدرنیته مایع» غرق شده است. مدرنیته مایع یعنی جهانی پر از تغییر با تکنولوژی به روز و شتاب و عجله که آدمها را منفعل و بازیچه اطلاعات سطحی و دمدستی میکند. تاریخ اینگونه فراموش میشود و رهبران پوپولیست وعلاقمند به تحریف تاریخ اینگونه اقبال مییابند و جهان اینگونه اشتباهات را تکرار و تکرار میکند.
برای مطالعه بیشتر:
هوفر، اریک. (1951). The True Believer: Thoughts on the Nature of Mass Movements. Harper & Row.
لیدرمن، مارک. (2020). Populism and the Cycle of History. Palgrave Macmillan.
باومن، زیگمونت. (2005). Amnesia Society: Modernity and Forgetfulness. Routledge.
@sahandiranmehr
?
مجازات عقرب (قسمت اول)
قتل وحشیانه یک متخصص قلب در یاسوج باعث شده بسیاری از دوستان پزشکم را عصبانی تر و ناامیدتر و مصمم تر از پیش برای رها کردن و رفتن ببینم.
من دوران طرحم را نه در یاسوج بلکه در یکی از شهرهایی گذراندم که یاسوج علاوه برآنکه مرکز استانش بود دربرابرش بهشت محسوب میشد.
اولین باری که اسم شهری که قرار بود طرحم را در آن بگذرانم گوگل کردم،فیلم یک عروسی در آن بالای صفحه ظاهر شد که درآن داماد حین عقد بخاطر گاز گرفتن انگشت عسل زده اش توسط عروس،سیلی محکمی به صورت عروس میزد.
من در آن دوسال طبابت تقریبا هیچ خاطره خوبی ازآن شهر ندارم.آن شهر شهری بود که مسئولان بیمارستانش همان حق الزحمه ناچیزم را هر ماه بالا میکشیدند و به ما پزشکان طرحی به عنوان قلک بیمارستان نگاه میکردند. هیچ یک از صاحب خانه های من در آن دوسال لعنتی پول پیشی که برای اجاره مطب نزدشان امانت بود را پس ندادند بدون اینکه جرات شکایت داشته باشم، حتی منشی مطبم که نان و نمکم را خورده بود و از قضا نگهبان رسمی بیمارستان بود بعد از خداحافظی روز آخر،نمکدان شکست و با دزدیدن شبانه کولرگازی های مطب و فرار به روستایش، برگ زرین دیگری به افتخارات مردمش افزود مردمی که بیشتر اختلافاتشان را با سنگ حل که نه له میکردند و اقلا ربع افرادی که در روز به مطب من متخصص مغز و اعصاب مراجعه میکردند سرشان با سنگ شکسته بود سنگی که گاهی بی هوا از آسمان شهرشان به جای باران رحمت میبارید و البته این اوضاع باعث میشد تقریبا هیچ پزشکی بیش از همان چند سال طرحی که مجبور به ماندن بود در آنجا ماندگار نشود و من هم در اولین فرصت دمم را روی کولم گذاشتم و از آنجا فرار کردم و امروز دیگر حتی حاضر نیستم برای سفری کوتاهی دوباره به آنجا سری بزنم.
تا مدتها بعد از رفتن از آن شهرهر روز با وسواس فکری عجیبی با فکر مجازات صاحبخانه نامرد و منشی دزدشهری که آزارم داده بود به خواب میرفتم ولی امروز بعد از خوابیدن غبار دلخوری ها فهمیده ام که آن مردم با بدکاری هایشان و فراری دادن همه آدمهایی که میتوانستند به بهترشدن وضعشان کمک کنند درواقع برای سالها خودشان در حال مجازات شهرشان بودند.
در آن شهر هیچ سرمایه داری حاضر به احداث کارخانه نبود چون کارگرانش نه تنها اهل کار نبودند بلکه وسایل کارخانه را هم به سرقت میبردند،هیچ استاد دانشگاهی بیش از چندسال در دانشگاهش نمیماند زیرا دانشجویانش برای گرفتن نمره،اساتید را تهدید میکردند و هیچ پولداری حاضر به خریدن زمین و آباد کردن آنجا نبود چون فردای خریدن اغلب سر و کله یک نفر با چماق پیدا میشد که ادعا میکرد زمین ارث پدری اش است و همه اینها، چرخ معیوب فقر و فلاکت را در آن شهر هل میداد.
در واقع هم قاتل یاسوجی هم فک و فامیل و هم شهری هایش که زیر پست او قلب فرستادند تنها یک پزشک قلب شهرشان را از دست نداده اند بلکه به تقاص چنین جنایتی که باعث ترساندن پزشکان و کارآفرینان و فرهنگیان ایران از اسم یاسوج شده باید تا سالها مشکلات نبود پزشک و سرمایه گذار و استاد دانشگاه را در شهرشان تحمل کنند.
درست مثل اثری که دیدن آن فیلم عروسی در من گذاشت و نزدیک بود از رفتن به آن شهر منصرف شوم احتمالا تا سالها بعد ازین حادثه هم اگر پزشک متخصص قلبی بخواهد یاسوج را برای طرحش انتخاب کند با گوگل کردن اسم یاسوج یادش می افتد که در این شهر،یک قاتل،متخصص قلبی را با افتخار و بدرقه کف و سوت طرفدارانش سلاخی کرده است.
و البته من اینها را نگفتم که از انتقام و مجازات حرف بزنم بلکه اتفاقا میخواهم به دوستانی که فکر میکنند مجازات سریع قاتل آن متخصص قلب اثری در پیشگیری از اتفاقات بعدی دارد بگویم زهی خیال باطل!
من سالهاست بخاطر تخصصم با بیماران مغزی بسیاری که بعد از یک صدمه ساده تبدیل به آدمهای بد و خطرناکی میشوند سروکار دارم و دوستانی که نوشته هایم را خوانده اند از اینکه نگاه نورولوژیک من به آدمها و زندگی، زیادی جبری و زیست شناسانه ست شاکی هستند و مدتی سعیم براین بود که این نگاه را در خودم کمی تعدیل کنم ولی خواندن کتاب "محتوم"( Determined) ساپولسکی نه تنها مرا ازین تعدیل پشیمان کرد بلکه باعث شد جبری تر هم بیندیشم تا آنجا که فکر میکنم مجازات شدید و غلیظ قاتل یاسوجی نه تنها اثر چندانی در تکرار چنین اتفاقاتی ندارد بلکه شاید خردمندانه هم نباشد.
ساپولسکی در این کتاب ریشه ی اراده آزاد را از بیخ و بن میزند و میگوید ما چیزی نیستیم جز برآیند تصادف های زیست شناسی در تاریخ و محیطی که هیچ (بله دقیقا هیچ) کنترلی رویش نداریم و این یعنی از نظر علمی گناهکار و گناهکاری هم نمیتواند معنا داشته باشد و البته در چنین برداشتی از دنیا معنای مجازات هم کاملا دگرگون خواهد شد او میگوید مجازات آدمها باید بدون قضاوت و درست مانند نگاه به توقیف ماشینی که ترمزش خرابست باشد یا عقربی که اقتضای طبیعتش نیش است.
ادامه دارد
@draboutorab
?
بازگشت ترامپ و آینده ایران
?باز نشر گفتگوی رحمان قهرمانپور و مسعود براتی درباره شرایط ایران بعد از انتخاب ترامپ
?رحمان قهرمانپور: اگر ترامپ اینبار رییس جمهور آمریکا شود، یک ترامپ زخمی است. او اگر بخواهد با ایران معامله کند، سطح فشار را افزایش خواهد داد.
توسعه در شرایط تحریم ممکن نیست. تحریم باعث تضعیف کشور میشود و هزینه تغییر نظام را کاهش میدهد، مثل اتفاقی که برای صدام افتاد.
?مسعود براتی: آمریکا جنس جدید تحریم نمیتواند ایجاد کند و در نتیجه، شوک جدید اقتصادی نخواهیم داشت. بنابراین فرق خاصی بین بایدن و ترامپ وجود ندارد.
الگوهایی که با فرض رفع تحریم برای توسعه گفته میشود، بهکلی از حیز انتفاع ساقطاند. حتی برجام هم تاثیری در توسعه ما نداشت.
فیلم کامل این گفتگو در یوتیوب ازاد
?
? **آینده سیاست خارجی ایران
مناظره مجید شاکری و پویا ناظران**
شروع از 00:10:30
در یوتیوب آزاد ببینید
?
? یادداشت راهبرد: انتصابات و مسئولیتها
✍ یک کرد اهل سنت در کردستان، یک عرب در خوزستان و حالا، یک بلوچ در سیستان و بلوچستان.
✍ علیرغم نقدهای سیاسی که میتوان درباره برخی استانداران منصوب دولت چهاردهم داشت؛ اما از منظری کلان و از زاویه به رسمیت شناختن اقوام مختلف ایرانی، آنچه در تعیین مدیران عالی دولت پزشکیان رقم خورده، گامی به پیش با انتصابهایی بیسابقه است.
✍ طبعا، در این انتصابات نیز انتظاراتی بیشتر و احتمالا پیشنهادهایی بهتر و امیدآفرینتر ممکن بوده است. مثلا در کردستان تا جایی که اطلاع دارم، نیروهای حامی دولت انتظار انتصاب استانداری با گرایش جدیتر به گفتمان اصلاحی را داشتند.
✍ اما بااینحال، رویکردی که دولت اتخاذ کرده؛ با ملاحظه آرایش نیروها و محدودیتهای سیاسی-امنیتی، قابل قبول به نظر میرسد.
✍ اینکه اقوام مختلف ایرانی همچون زنان، خود را بیش از دولتهای پیش خود را در ترکیب دولت سهیم میبینند، نشانه حرکت دولت در مسیری درست است؛ گرچه ایدهآلها و انتظارات قطعا بیش از این است.
✍ بااینحال، اگر "وفاق" را یک راهبرد واقعبینانه و "اصلاحات" را رویکردی گامبهگام بدانیم، شرط انصاف است که مجموعه انتصابات دولت را گامی به پیش تلقی کنیم و به سهم خود در جهت تقویت آن و درعینحال، نقد موارد ضعف و کژرویها بکوشیم.
✍ در این میان، مدیران منصوب دولت نیز فارغ از گرایشهای سیاسی خود، وظیفهای تاریخی-اخلاقی بر دوش دارند. آنان با پایبندی به گفتمان و سیاستهای دولت که متکی بر خواست و رای اکثریت شرکتکنندگان در انتخابات است، هم مسئولیت اخلاقی خود را در جهت تعهدی که به رئیسجمهور و رایدهندگان دارند، بجا خواهند آورد و هم مسئولیت تاریخی کاهش شکاف دولت-ملت از طریق اعتمادسازی را.
✍ در شرایط کنونی ایران، کاستن از این شکاف و حرکت در جهت تبدیل مخالفان ستیزهجو به منتقد و اکثریت ناراضی و ناامید و منفعل به نیرویی مطالبهگر و کنشگر، بار سنگینی است که هرکس #برای_ایران سمتی برعهده گرفته است، مسئول به دوش کشیدن آن را به سهم و توان و اختیارات خود را دارد.
✍ این مسئولیت البته، متوجه مخالفان دولت (چه جریان رقیب انتخاباتی و چه تحریمیها و مخالفان شرکت در انتخابات) نیز هست.
✍ این دو جریان هم، گرچه از دو منظر متفاوت مخالفت دولت کنونی هستند، اما اهالی این سرزمیناند و همچنان که دولت در قبال همه شهروندان (فارغ از رای و موضع آنان در انتخابات اخیر) مسئول است؛ نیروهای مختلف سیاسی-اجتماعی نیز در جهت توفیق دولت و کاهش فشارها بر آن #برای_ایران مسئولیت دارند.
✍ کشتی ایران دیرزمانی است به گل نشسته؛ برای حرکت آن، بهتر است همه پارویی به دست گیریم تا آنکه منافذ آن بیافزاییم.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago