?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 6 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
لایبنیتس ادامه میدهد که اکنون باید «علل» زیربنایی وجود داشته باشد (La 685)، یعنی برخی واقعیتهای دینامیکی در زیر پدیدههای سینماتیکی.دلالت واضح او، چه در اینجا و چه در جاهای دیگر (L 393)، مبنی بر اینکه دکارت این را تشخیص نداده، اشتباه است. همانطور که قبلا دیدیم، دکارت نه تنها حرکت را به عنوان انتقال مکانی، بلکه حرکت را نیز به عنوان یک نیرو یا علت حرکت می پذیرد. ممکن است لایب نیتس عبارت دکارت را «به طور دقیق از نظر ماهیت خودش» (به بالا نگاه کنید) به این معنا گرفته باشد که حرکت چیزی بیش از یک پدیده ی سینماتیکی نیست. با این حال، او ممکن است فقط درگیر بحثی جدلی باشد، زیرا (برخلاف لایب نیتس) دکارت هیچ استدلال مفصلی ارائه نمی دهد که چرا حرکت نمی تواند فقط انتقال مکانی باشد، و چرا حرکت باید یک علت یا نیروی دینامیکی زیربنایی داشته باشد. دکارت برخلاف لایب نیتس به نیروی حرکت هیچ نقش برجسته و محوری در متافیزیک خود نمی دهد.
اولین دلیلی که لایب نیتس بیان می کند که چرا حرکت باید چیزی فراتر از انتقال مکانی باشد این است که در غیر این صورت نمی توانستیم بگوییم کدام یک از دو جسمِ متقابلِ متحرک واقعاً متحرک است. «اگر حرکت چیزی جز تغییر تماس یا مجاورت بی واسطه نباشد، نتیجه آن این است که هرگز نمیتوانیم مشخص کنیم که کدام جسم حرکت میکند…. برای اینکه بگوییم چیزی در حال حرکت است، ما نه تنها نیاز داریم که موقعیت خود را نسبت به چیزهای دیگر تغییر دهد، بلکه باید در درون خودش علتی برای تغییر، یک نیرو یا یک فعل وجود داشته باشد.» (L 393).52
خط نسبتاً کمتر توسعه یافته ی دوم که در طول آن لایب نیتس استدلال می کند که باید یک نیروی دینامیکی زیربنای حرکت وجود داشته باشد، از طریق این فکر است که: حرکت با در نظرگرفتن سینماتیکی محض ، عبارت است از قرار گرفتن اجسام در مکان های مختلف در زمان های مختلف، و با اشغال مکان های میانی در زمان های میانی. بنابراین به نظر می رسد در یک نقطه از زمان هیچ تفاوتی بین یک جسم ساکن و یک جسم متحرک وجود ندارد. حرکتی که به عنوان تغییر مکان درک می شود اساساً در یک دوره زمانی اتفاق می افتد. با این حال، لایب نیتس استدلال می کند، باید چیزی در مورد اجسام متحرک در یک لحظه ، و نه صرفاً در یک دوره زمانی، وجود داشته باشد و آن این است که در هر لحظه دارای یک نیروی متحرک است. «در مورد حرکت، آن چیزی که در آن واقعی است، نیرو یا قدرت است، یعنی چیزی در حال حاضر که تغییری را برای آینده به همراه دارد. بقیه فقط پدیده ها و روابط است» (L496) . 53
اما، به استثنای احتمالی نیوتن، او در پافشاری بر ویژگی دیگری نیز از آنها فراتر می رود.
فلسفه مکانیکی جهان را در نهایت به عنوان یکی از برخوردهای بین اجسام متحرک مادی تصور می کرد. طبیعتاً فرض بر این بود که آنچه در این برخوردها اتفاق می افتد، خودسرانه نیست، بلکه قانونمند و منظم است؛ و تلاش فکری زیادی (همانطور که در فصل 6 خواهیم دید) برای کشف و تدوین این قوانین انجام شد. به نظر دکارت آنها را حداقل در کلیاتشان می توان از ماهیت خدا استنباط کرد. در یک افراط از این، مالبرانش (به فصل 10 مراجعه کنید) آنها را نتیجه ای اراده گرایانه از انتخاب خدا دانست. از سوی دیگر، لایب نیتس معتقد بود که آنها باید از ماهیت خود ماده ناشی شوند. و این بدان معناست که ماده باید ماهیتی داشته باشد که متناسب با قاعدههایی باشد که میتوانیم آن را کشف کنیم، یا میتوانیم به طور منطقی فرض کنیم که تابع آن است. در نتیجه، به نظر لایب نیتس، ماده نه تنها باید امتداد و استحکام داشته باشد، بلکه دارای ویژگی چیزی باشد که او آن را «اینرسی» می نامد. او گفت، من می توانم نشان دهم که «قوانین حرکتی بسیار متفاوتی از … [جسم] ناشی می شود که اگر جسم، یا خود ماده فقط دارای نفوذ ناپذیری همراه با گسترش باشد» (L 503). در فصل 6 به تفصیل به این موضوع خواهیم پرداخت.
دو ویژگی جسم مادی گسترده، «نفوذ ناپذیری» و «اینرسی» به این معنی است که آنها چیزی را دارند که لایبنیتس آن را «نیروی غیرفعال مقاومت» یا «قوه ی غیر فعال» توصیف میکند. علاوه بر این، او ماده را تا آنجا که گسترده، غیرقابل نفوذ و فاقد نیرو جنبشی است، «اولی» یا «ماده اولیه» می نامد. 47 بنابراین (به پایان فصل آخر مراجعه کنید) این از «ماده ثانویه» متمایز است. اکنون «ماده اولیه»، جسم مادی، تا آنجا که دارای «نیروی غیر فعال» است، برای لایب نیتس در واقع چیزی بیش از یک انتزاع نمادین و ناقص نیست. هنوز این ماده ای نیست که لایب نیتس آن را ماده ی «ثانویه» می نامد و جسم انسان، ساعت، یا کاشی های مرمری را می سازد. ممکن است ما آن را صرفاً «مرحله اول» در شرح جسم مادی بدانیم. دلیل این امر به اختلاف لایب نیتس با دکارت در مورد وضعیت متافیزیکی جسم مادی مربوط می شود: اگر ماده مجموعه ای از جواهر نباشد که هر کدام صورت جوهری را در خود جای داده و دارای «نیروی فعال» هستند، آنگاه ماده یک پدیدار خواهد بود. به گفته لایب نیتس، این جسم انباشته شده یا «ماده ثانویه» نه تنها دارای «نیروی غیرفعال» نفوذناپذیری و اینرسی است، بلکه «نیروی فعال» یا «قدرت» نیز دارد، یک "نیروی مشتق" که از "نیروی فعال" صور جواهری که از آنها انباشته شده است، حاصل می شود. 48
بنابراین اگرچه نیروی فعالِ ماده یک نیروی مشتق شده است، اما نیروی غیرفعال آن چنین نیست. حداقل، به نظر می رسد که در طول این دوره لایب نیتس دارای چنین نظری باشد، یعنی زمانی که او عقیده داشت که جوهرهایی جسمانی در خارج وجود دارند که ماده از آنها انباشته شده است. 49 زمانی که لایب نیتس بعداً معتقد شد که همه جوهرها غیر مادی هستند و جسم صرفاً پدیداری است که به نحوی از ادراک آنها ساخته شده است، نیروی غیرفعال ماده یک نیروی «مشتقشده » است، یعنی نیرویی «مشتق شده» از یک امر غیرفعال، یک نوع آشفتگی ذهنی، از آن جوهرهای غیر مادی.50
اما در مورد نیروی غیرفعال هر چه باشد، نیروی فعال از جسم مادی مشتق می شود. با این حال، دقیقاً روشن نیست که این چگونه از نیروی فعال اولیه که صورت جوهری را توصیف می کند، ناشی یا به آن مربوط می شود. لایب نیتس چیزی بیش از این نمی گوید که «به طُرق مختلف از طریق محدودیت نیروی اولیه ناشی از برخورد اجسام با یکدیگر اعمال می شود» (L 436). 51 بسیار واضح تر از چگونگی «مشتق شدن» «نیروی فعال» اجسام مادی، آن چیزی است که در واقع هست. این نیرویی است که با حرکت آنها مرتبط است، و اکنون باید به این موضوع نگاه کنیم.
«تا آنجا که به پدیدارها مربوط میشود»، آن صرفاً بهعنوان یک نمود سینماتیکی در نظر گرفته میشود، بهگفته لایبنیتس، حرکت « از یک رابطه صرف تشکیل شده است » (La 685) . او میگوید که این امر توسط دکارت در تعریف حرکت به عنوان «انتقال» به رسمیت شناخته شده است.
بنابراین، همانطور که قبلاً در این فصل دیدیم، دکارت میگوید که از تعریف حرکت به عنوان انتقال چنین برمیآید که با در نظر گرفتن حرکت «به طور دقیق از نظر ماهیت خودش، بدون اشاره به چیز دیگری، در مورد دو جسم مجاور هم که در جهات مخالف منتقل می شوند ... باید بگوییم که حرکت در یک جسم به اندازه دیگری وجود داشته است » (2.29).
🔰 لایب نیتس و جوهر امتداد یافته
لایب نیتس (به فصل 3 مراجعه کنید) از مسیری که دکارت تعیین کرده بود، فاصله گرفت و به روش خود از اسپینوزا پیروی کرد، که امتداد یک صفت اصلی است که یک ذات جوهری را تشکیل می دهد. برای لایب نیتس جواهر مادی وجود دارد و آنها امتداد می یابند، اما به دلیل گسترده بودنشان نیست که آنها جواهر هستند. جوهریت آنها از تجسم یک صورت جوهری توسط ماده ی گسترده آنها می آید. بدن مادی انسان که فی نفسه و جدا از صورت مجسم آن در نظر گرفته می شود، امری فی نفسه جوهری نیست. همراه با ساعتها یا کاشیهای مرمر، یک امر عارضی است. اما گرچه به موجود فی نفسه یا جواهر نیستند، جرم های مادی مانند رنگین کمان، پدیده های یا ظواهر صرف نیستند. آنها واقعیت دارند و آن را از تراکم جواهر مادی به دست می آورند. لایبنیتس میگوید بدن، یا جرم، «مجموعهای از جواهر جسمانی است، زیرا پنیر گاهی از ترکیبی از کرمها تشکیل میشود» (La 722). برای خصوصیات دیگر، آن چنان که دکارت می گوید، اساسی نیست.
او نه تنها در مورد وضعیت متافیزیکی جسم یا ماده با دکارت مخالف بود، بلکه لایب نیتس در مورد خواص فیزیکی آن نیز با دکارت مخالف بود. او شکی ندارد که امتداد یکی از ویژگیهای ذاتی آن است - او میگوید: «فقط آنچه را که امتداد یافته میدانیم میتوان جسم نامید» (L 143) - اما او معتقد است که آموزه مرکزی دکارتی که امتداد «صفت اصلی» جسم است، یک اشتباه بسیار بزرگ است. برای یک چیز (و همانطور که در جزئیات خواهیم دید)، تمام خصوصیات جسم را شرح نمی دهد: «نه حرکت یا کنش و نه مقاومت یا انفعالات را نمی توان از آن استخراج کرد. همچنین قوانین طبیعی که در حرکت و برخورد اجسام مشاهده میشوند، تنها از مفهوم امتداد ناشی نمیشوند.» (L 390).41
ما دیدیم که لاک به این نکته آخر نیز اشاره کرد: بدن را نمی تواند صرفاً امتداد باشد. باید ویژگی دیگری داشته باشد تا فضا را پر کند. آن طور که لایب نیتس زمانی فکر می کرد،42 جسم باید چیزی فراتر از امتداد باشد و جسم باید دارای ویژگی دیگری باشد که به موجب آن گسترش یافته و فضا را پر کند. گستردگی آن مربوط به چیزی اساسی تر از آن است. امتداد چیزی را قبل از آن فرض می کند. این دلالت بر کیفیت، صفت و ماهیتی در موضوعی دارد که امتدادمییابد، و با موضوع توسعه و ادامه مییابد. امتداد، انتشار آن کیفیت یا ماهیت است» (L 621). لایبنیتس از «گسترش یا انتشار» کیفیتهایی مانند سفیدی از طریق مقداری شیر، یا سختی از طریق الماس استفاده میکند تا این تفکر را نشان دهد که باید خاصیتی وجود داشته باشد – او زمانی آن را «مادیّت» (L 622) می نامید – که از طریق یک چیز گسترده منتشر می شود که به موجب آن گسترش یافته است و به قولی« به آن جسمیت می بخشد».43
لایبنیتس ویژگیهای مختلفی که «مادیت» را تشکیل میدهد و «صورت جسمانی» است، (L95) را بهعنوان «ضد نوع »، «نفوذ ناپذیری»، «جسمانیت «مقاومت»، «استحکام» توصیف میکند.44
او با اصطلاحات خود مجلل است، و من از میان آن «نفوذ ناپذیری» یا «استحکام» را انتخاب خواهم کرد. او همچنین کمی نامنظم است. برای مثال، «مقاومت» گاهی اوقات برای «اینرسی» یک ویژگی دیگر و کاملاً متفاوت استفاده میشود (به زیر و فصل 6 مراجعه کنید). با این حال، آنچه در اینجا مورد توجه قرار می گیرد، خاصیتی است که به موجب آن دو جسم نمی توانند همزمان مکان واحدی را اشغال کنند، خاصیتی که زیربنای این واقعیت است که جسمی جای خود را به جسم دیگری نمی دهد، مگر اینکه بتواند در جای دیگری حرکت کند (L 392).
لایب نیتس فکر می کند که دکارت می آید تا این را (در PP 2.4) به عنوان بخشی از ماهیت جسم در نتیجه اشتباه گرفتن آن با سختی حذف کند. جسم سخت جسمی است که تحت فشار شکل خود را از دست نمی دهد. سختی یک ویژگی ذاتی نیست. برخی از اجسام آن را دارند، در حالی که برخی دیگر نرم، سیال یا انعطاف پذیر هستند. از سوی دیگر، استحکام چیزی است که باعث می شود دو جسم سخت یا نرم در یک مکان با هم قرار نگیرند. این یک ویژگی ذاتی است که همه اجسام در اختیار دارند. 45 البته دکارت از اهمیت نفوذ ناپذیری کاملاً غافل نبود. ما دیدیم که در مکاتبات او با مور، شناخت واضحی از آن وجود دارد؛ نظر او این است که نفوذ ناپذیری از امتداد و نه پیشفرض گرفتن آن ناشی میشود.
**ویس چت
موضوع:عُرف و جایگاه آن در اسلام
آقای دکتر طبیعت پور
زمان:دو شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳
ساعت ۲۱
جلسه دوم**
لینک گروه علم و الهیات مشکات:
https://t.me/elm_elahiat_meshkat
لینک کانال:
https://t.me/elm_em
? تفسیری بر ایده آلیسم آلمانی
? نقد کانت بر ایده آلیسم
? ایده آلیسم در سال های پیش از بحران
? اولین ابطال ایده آلیسم
گوینده : حسین فرضی
نسبتِ بینِ فلسفهی اصالتِ واقع با فلسفهی اصالتِ دلیل
? تفسیری بر ایده آلیسم آلمانی
? نقد کانت بر ایده آلیسم
? ایده آلیسم در سال های پیش از بحران
? اولین ابطال ایده آلیسم
گوینده : حسین فرضی
? تفسیری بر ایده آلیسم آلمانی
? نقد کانت بر ایده آلیسم
? ایده آلیسم در سال های پیش از بحران
? اولین ابطال ایده آلیسم
گوینده : حسین فرضی
? تفسیری بر ایده آلیسم آلمانی
? نقد کانت بر ایده آلیسم
? ایده آلیسم در سال های پیش از بحران
? اولین ابطال ایده آلیسم
گوینده : حسین فرضی
بله تمام اساتید فلسفه گفته اند دعوای اصالت وجود و اصالت ماهیت در این است که کدام یک متن خارج را پر کرده اند.
از همان موقعی که شیء تقسیم شد به ماهیت و وجود این سوال مطرح بود. ولی میرداماد تبدیل به یک سرفصل فلسفی کرد
اولین بار متکلمین در نقد این تقسیم گفتند که این تقسیم ذهنی است و در خارج تحقق ندارد، در پاسخ فارابی مبحث زیادت وجود بر ماهیت را مطرح کرد، و پرسش اساسی در مقابل این تقسیم این بود که اگر این تقسیم ذهنی است، پس کدام یک بالذات در خارج است و کدام بالعرض در خارج است
بهرحال در این مبحث وقتی گفته میشود خارجیت مساوی با وجود است، مقصود از وجود همان وجود مقابل ماهیت است.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 3 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 6 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago