?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 2 weeks ago
این درونگرای پُررابطه
در این ادا و اطوارهای «درونگرا» و «برونگرا»، من وسطی هستم. تا قبلِ سی سالگی متمایل به برون و حالا خمیده به درون.
برخلاف فانتزیهای رایج، نه منزویام، نه مایل به تکروی. برعکس، جمعبازم و گروهمند.
مثلن همین امروز. صبحش با یازدهمین جلسهی حلقهی ادبی میم شروع شد و کار به دیدار رفقای قدیمی کشید و بعد هم انجام کاری برای دوستی در جمعی دگر.
حالا هم خزیدهام کنج خلوت و غرق نوشتنم.
من به آن جمعها، با همهی تضادها و گرههایش محتاجم و به این گوشهی دنج، مبتلا. زیست من، پر بوده از رابطه. خوب و ناخوب. مخرب و رشدزا.
و من برای هیچ کدامشان نه پشیمانم نه حسرتزده. من... سپاسگزارِ آدمها و رابطهام. چرا که میدانم، بیش از همهچیزِ دنیا، همینها آموزگار مناند. تکتکشان.
✍🏼 مریم کشفی
پن: ما این هفته هم کنار همیم و به دیدار شما مشتاق. فردا با هما در 👇
وبینار حقوق و ادبیات
(جلسهی دوم)
۲۵ بهمن ۴۰۳
☑️با ۲ رمان عاشقانه+تعریف «حق» و «حقوق»+ تمرینی سقراطی
📎منابع و تنقلات و مزههای وبینار در کامنتدونی
🎤مریم کشفی
کاری از: حلقهی ادبی میم
چرا بیپیوند حقوق و ادبیات نه نویسنده میشویم نه حقوقدان؟
«فرهنگ هر ملتی با حقوق آن ملت آمیخته است و حقوق هر ملت نیز به نحو بسیار نزدیکی به فرهنگ آن ملت بستگی دارد.»*
استادی داشتیم که همزمان دکترای حقوق و دکترای ادبیات داشت. لحنش با همه فرق میکرد. جور دیگری محبوب بود.
نظیرِ جادوگری زبردست، بر تنِ نچسبترین دروس (از جمله حقوق خانواده) هم جامهای میپوشاند که دوستداشتنی مینمود. نقدهایش بر جان مینشست و مقالاتش خواهان داشت. این اولین مواجههی من با ثمرهی پیوند حقوق و ادبیات بود. بَری جاندار، زیبا و ژرف.
در بین عموم اما تصور اتصال این دو غریب مینماید. چه بسیار حقوقخواندگانی که در مواجهه با آثار درخشان ادبی، ضمن ابراز علاقهیشان به کتابخوانی، تأکید میکنند: «البته نه از این جور چیزا… یه کتاب جدی که مغزمو درگیر کنه و ازش چیز یاد بگیرم.»
از آن سو افرادی اهل ادب و اندیشه میشناسم که از پایهایترین مباحث حقوقی گریزاناند چرا که «پای استدلالیان چوبین بود».
حالیا مگر نه اینکه «فرهنگ هرملتی با حقوق آن آمیخته است»؟ پس چطور آدمِ فرهنگی زمانهی ما، تهی از دانش عمومی حقوق میتواند چیزی در این راستا بنگارد؟
📌متن کامل مقاله را اینجا 👇 بخوانید.
✍🏼 مریم کشفی
*حقوق و ادبیات، فیلیپ مالوری، ترجمهی دکتر مرتضی کلانتریان
میارزید؟
نشستم تو یه کافه با آدمایی که زیاد نمیشناسمشون ولی امروز ۴ ساعت، همهجوره کنار هم بودیم تا فیلمِ بازبینی دربیاد.
امروز تولدمه. میپرسن چند ساله شدی؟ میگم ۳۴. باورشون نمیشه. میگم اینقدم بیبیفیسبودن خوب نیس. میگن خیلیم خوبه.
با یکیشون دربارهی نوشتههام حرف میزنم. با اون یکی دربارهی رابطهی حقوق و ادبیات.
من، اینجا؟ تو شب تولدم، کنار این آدما چیکار میکنم؟ من، مریم ۳۴ ساله چقدر بزرگ شدم لعنتی و چقدر هنوز سرزندهم.
آره. من... امشب... یه جای بهتری از زندگیمم. میفهمی؟ من... زنده موندم. دووم آوردم. از ترسام رد شدم. زار زدم. به لجن کشیده شدم. ولی اینجام. جایی که دوستش دارم. با آدمایی که باید.
میارزید؟
خب... امشب تولدمه و یه جمعهی تئاتری رو با آدمای حسابی گذروندم پس... الان باید بگم آره میارزید ولی...
فردا رو کی دیده؟
✍? مریم کشفی
که هنر به زِ بُرهان
«قاضی: من به مفهوم قانون خدمت نمیکنم، بلکه به خود آن خدمت میکنم. قانون چه میگوید مهم نیست. مهم خود قانون و موجودیت آن است.
دیه گو: ولی اگر قرار شد که قانون جنایتپیشگی را تجویز کند؟
قاضی: اگر جنایتکاری قانونی بشود، دیگر آن جنایتکاری نیست.
دیه گو: پس جوانمردی و پاکدامنی را باید مجازات کرد؟
قاضی: اگر جوانمردی و پاکدامنی با قانون مخالف و مغایر شود باید آن راهم مجازات کرد.»*
چکیدهی رنج اندیشهورزان حقوقی را در همین دیالوگها میتوان دید.
داستانِ قوانینِ بیهویت را بهتر از من میدانید. چه بگویم کارآمدتر از آنچه خواندید؟
گاه دیالوگی، به هزار استدلال میارزد.
✍? مریم کشفی
*حکومت نظامی | آلبرکامو | یحیی مروستی
تریبون را دست بگیر تا غرق نشدی
از سمینار جدیدش گفت. از هایدگر و نگاهش به موفقیت. از اینکه اصلن موفقیت چیست؟ کجاست؟ چه رنگی است؟
گفتم: «بنظرم منهای مدارک و مناصب و جوایز، خودِ زیستن یه جور موفقیته. همین تو مسیرِ جستجو بودن. همین نترسیدن از کشف لایههای پنهان درون. اصلن همین ادامهدادن تو دل این همه پلشتی.»
اینها را پشت تلفن میگفتم اما مخاطب اصلیاش خودم بودم. منی که دقایقی پیشتر در باتلاق سرخوردگی دست و پا میزدم. منی که این و آن را میزدم توی سرم که ببین تو این سن، چقدر از تو جلوترند؟
کیست که غدهی حسرت، گاه و بیگاه بیخ گلویش ورم نکند و آوار ناامیدی بر سرش خراب نشود؟ کیست که بعد از سی سالگی پاچهی خودش را نگیرد که خب... پس چه شد؟
گریزی نیست. باید دوباره و دوباره تریبون دست گرفت و خطابهای سر داد در باب ارزشمندی فرآیندِ شدن. دربارهی هدفِ غاییِ بالندگی. در نفی آمارگرایی.
وقتی نفسکشیدن مبارزه باشد، از برافروختن جنگ داخلی باید گریخت.
✍? مریم کشفی
اندر فواید گروهمندی
اول با آرتا شروع شد. گفتمش: بیا قرار برنامهریزی بگذاریم. بیرون. کافه. گُرخید. (فوبیای برنامهریزی دارد.) با ترس و لرز قبول کرد.
جلسات اول، توی آن ۴۵ دقیقه، ۴۷ دقیقهاش مستراح بود. جدیتِ زیادیام بر هول ماجرا میافزود. اما...
ادامه دادیم و ۳۳ هفته، بیتوقف سر قرار حاضر شدیم. در میانهی راه ۴ نفر دیگر را هم سوار کردیم و اکنون خانوادهای شش نفرهایم.
کنار هم دل میدهیم و قلوه میگیریم. با چکولگد همدیگر را به پویایی وا میداریم. سنگ صبور چسنالههای همیم و نرمنرمک رشد میکنیم.
نتایج ده سال بعدِ این استمرار به کنار. همین حالا، میان این خیلِ همیشهنالان، ما به لطفِ باهمبودن سرخوشیم و در تکاپوی بهترشدن.
گروه، اگر بر امید بیفزاید و مهلتِ جازدن ندهد، گنجیست که پاس بایدش داشت.
✍? مریم کشفی
پن: رفقای قرار هفتگی برنامهریزی (یا به قول شاهین استاد، خُبثا): باده، آرتا، عسل، مریم، مرضیه و من.
ایجازِ این عشق
«ماهیگیر: آیا باید همه چیز را توضیح داد؟
خانم منشی: بلی، در یک اجتماع منظم و سازماندادهشده باید همه چیز را توضیح داد.»*
و من توضیح نمیدهم،
دوست داشتنت را.
شاید
به این طغیان،
آزاد ببینمت.
گربه جان.
ایران.
✍? مریم کشفی
*حکومت نظامی | آلبرکامو | یحیی مروستی
فلسفه بهتر است یا هنر؟
سوال مزخرفی است اما جواب قشنگی برایش یافتهام:
«فلسفه تا این حد در شکل بخشیدن به زندگی و پیش بردن تمدن مؤثر است که موجب پیدایش اندیشه در هنرمندانی میشود که ایشان، با در هم آمیختن اندیشه و احساس، میتوانند توأماً به عقل و احساس مردم حمله کنند، عقل را اقناع کنند و همراه آن شور حرکت پدید آورند.»*
پاسخ مناسب شاید، «فلسفهی شورآفرین» یا «هنر درنگزا» باشد. گرچه... ذات هیچکدام رنگ تقید نگیرد و جامهی تکلیف بر خود نپوشد.
✍? مریم کشفی
*از مقالهی «درسی از افلاطون»، غلامحسین خیر
مرض پرسشطلبی
«من به تماشاخانه نمیروم که پاسخهایی برای سؤالهای خود بیابم، بلکه برای این میروم که سؤالهای تازهی دیگری برایم مطرح شود.»*
یونسکو این را دربارهی نوشتن هم گفته. اصلن اقتضای هنر و فلسفه همین است. ما نمینویسیم چون چیز بیشتری میدانیم. نوشتن ابزاری است برای تسکین هر سوال با سوالی دیگر.
مرض پرسشطلبی که به جانت افتاد، از نگاشتن باز نمیمانی. و چون به نوشتن استمرار ورزی، مبتلای سوال خواهی شد.
این هر دو را برای همگان آرزومندم. و برای خودم بیشتر.
✍? مریم کشفی
*تجربهی نمایش، اوژن یونسکو، ترجمهی محمدتقی غیاثی
پن: امشب تو پلاتو مصدوم شدم و به بازنویسی مونولوگی که وعده کرده بودم نرسیدم. باشد بعدها.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 2 weeks ago