**خواب کجاست؟
دیده‌ی پرواز کجاست؟
رفته‌ی بی‌برگشتم،
در دل این راز کجاست؟

ساغر نایاب من،
شعله‌ی بی‌تاب من،
منِ گم‌نام کجاست؟

ریشه‌ی امید کو؟
رخنه‌ی یأس و غبار،
چشمه‌ی رحمت کجاست؟
ساقی و ساغر کجاست؟

ماه من،
در پس ابر و باد نیست!
ماهِ من را ربودند،
سایه‌ام را فروختند،
خنده‌ام را بلعیدند،
نغمه‌ام را شکستند،
خانه‌ام را به آتش کشیدند.

قلمم را شکستند،
کاغذم را دریدند،
مکتبم را زنجیر کردند،
آسمانم را ابری کردند،
و مرا تا لبه‌ی پرتگاه بردند.

اما خدا نخواست...
فاتح بر من نشدند!

# عایشه سلطانی**

میل سخن رفته، پی اشک نگاهش!♡

#عایشه‌سلطانی

همه سر می‌گذارند بر بالین آرامش
اما من؛ بر بالین آکنده با اشک‌:)

#عایشه‌سلطانی

**‌‌‌‌‌‌‌  ‌                         ࡅߺ߲ܝ‌ߊ‌‌ܨ ࡅߺ߳❟

تــــــو
تمامِ ناتمامِ منے.!!..!!**

#عایشه_سلطانی

چه شد به کلبه‌ی ویرانه ام گذر کردی
چه شد به خانه دل مهربان نظر کردی

خوش آمدی و بیا حرف‌بزن برای خدا
اگر ز آه و دلـــی سـوز ما حـــذر کردی

مدتی هست که چشــم دل بارانی‌ست
ز انتــظار چرا چـشـم مــن به در کردی

هر چــه کـردم کـه خوب بـفهــمـی دلم
یک جهان حرف دل تو مخــتصر کردی

بار ها آمــــدم به محــضـــرت دیــــدی
هـــر تلاش مــرا چــه بــــی ثمـر کردی

صــد چــو ترفــند و صــد نــظـر کردم
حرف دل را شنــیدی گــوش کر کردی

آمــدی گر چه دیــر خــوش آمـدی یار
با حضـــورت دلــم تـو مفـتــخر کردی

حرف بـزن با منــی که خسـتـه زخود؛
گـشتــــه بود؛ آمدی، تــو با هنر کردی

#عبدالفهیم_همدرد?

نوا در ماست یا در درد)):

#عایشه‌سلطانی

وقتی چشم در چشمت دوختم
دریا، دریا حرف بر لبم خشکید
و زبانم در برابر آن نگاه مجذوب
لال شد و خاموش ماند!
چیزی میان ما گفتنی نبود
سکوتی عمیق و پرمعنا
که از هر کلمه‌ای بیشتر می‌گفت
ومن در نگاهت گم شدم
در موجی از احساس
که قلبم را در خود فرو برد
و هر واژه‌ای را که
برای گفتن داشتم
در میان امواج به نیستی کشاند
و من ماندم
با قلبی سرشار از نجوای ناگفته‌ها
و چشم‌هایی که
به زبان نگاه تو
به انتظار پاسخی
بی‌صدا دوخته شدند
#شبانه نزهت

باز شب شد
و من دردهایم را با خودم
مرور و تحلیل می‌کنم
در میان دریای عمیق بغض‌ها
غرق شده‌ام
هر قطره اشکی که می‌ریزم
انعکاسی است
از عمق زخم‌های کهنه و نو
و در سکوتی که تنها
صدایم را می‌شنود
خودم را می‌جویم و گم می‌کنم
من می‌مانم
و امواج سنگین احساساتم
که هر کدام قصه‌‌ی‌دارند
قصه‌ای از نرسیدن‌ها
و نشنیدن‌ها
قصه‌ای از دردهایی
که فقط من
و دل تاریک شب می‌دانیم!
#شبانه نزهت

تو به جایی من باش و بگو چو این نکردی
تو لبش ندیدی هرگز هوس شیرین نکردی

ز سرت سنگ ملامت به سر دیگر نکردی
چو ندیدی مشکلت را سر مه جبین نکردی

تو که مه جبین مایی تو که آفاق خدایی
تو بگو که جز دل من به کسی‌کمین نکردی

تویی مهتاب شب من تویی خورشید و بهارم
تو شبم شبم سیه تر تو بگو بگو چنین نکردی

عتیق پور