اگـه بخـوام بهتـون TMI بـدم بایـد بگـم تینـا یـه ویدیـو از خـودش بـرام فرستـاد و قلبـم هفـت هشـت ده ضربـان رو جـا انـداخت و یـادش رفـت بتپـه.
همـه ی زیبـایی های خلقـت جمـع شـده تو همیـن یـه نفـر و جـز ایـن چیـزی رو نمیپـذیـرم! ♥️

#DailyLife / #WithLove

تینا یه پست از اینستا برام فرستاد که توش گفته وقتی یچیزه بامزه میبینید مغز دستور میده تا هورمون های خشم هم فعال بشه تا علاوه بر اینکه از اون چیز بامزه لذت میبریم از خودمون محافظت هم بکنیم. بخاطر همین لبامونو بهم فشار میدیم و دستامونو مشت میکنیم، حالا با توجه به این موضوع تینا باعث میشه هورمون های خشم من دائم‌الفعال و بیش‌فعال باشن! ??♥️

#Scratchpad

این بود خلاصه ی اتفاقاتی که قابل گفتن بود و باز چیزی یادم بیاد ریپلای میکنم روی همین پست وَ اتفاقات داخل هتل هم سانسوره ?

#DailyLife

شب تولد هم رفته بودیم یه خیابونی به اسم چمران که یه کنارگذر داره شبا اکثر مردم میان اونجا راه میرن، قلیون میکشن و خلاصه شبا معمولاً شلوغه. وقتی رسیدیم، تینا این دستبندش رو گم کرد چون قفلش یکم شل شده و از دستش افتاده بود. ما داشتیم کلی زمین و توی ماشینِ اسنپی رو میگشتیم و خوشبختانه پیداش کردیم وگرنه بقیه سفر بهمون سخت میگذشت‌. ( ? ) یکم که قدم زدیم تصمیم گرفتیم فالوده شیرازی بخوریم از یه خانم آقایی که داشتن پیاده روی میکردن پرسیدیم کجا فالوده هاش خوبه ؟! اونام نامردی نکردن گفتن : خیابون فلان، نزدیکه ما پیاده اومدیم. حالا ما هی میرفتیم میرفتیم میرفتیم مگه میرسیدیم پای منم که تازه یکم بهتر شده هی درد میگرفت هی میشستیم ( ?? ) وسطای راهم دوباره از یه آقای رفتگری پرسیدیم کجاس این خیابون گفت بعد همین پیچ ولی نگفت بعد همین پیچ باز باید نیم ساعت راه بریم تا برسیم، بعدم که خیابون رو پیدا کردیم تازه خود خیابون هم یه ربعی راه رفتیم تا رسیدیم به اون بستنی فروشی که فالوده شیرازی بخوریم. (??) بعدشم که رفتیم شام خوردیم و برگشتیم هتل.
فرداشم صبح زود پاشدیم رفتیم تخت جمشید و از گرما پختیم و آفتاب سرویسمون کرد و برگشتیم و تنها کاری که بقیه ی روز کردیم این بود که رفتیم بیرون ناهار و شام خوردیم وگرنه حاضر نبودیم از زیر باد اسپیلت کنار بریم. ( ?? )
روز آخری هم ما ساعت ۱۲ اتاق رو تحویل دادیم و ساعت حرکتمون ۱۷:۳۰ بود گفتیم بریم یکم بچرخیم و سوغاتی بخریم که یه آقای اسنپی گیرمون افتاد که همه جای شیراز رو بلد بود و برد مارو هرجایی که نرفته بودیم چرخوند و دستش درد نکنه نصف شیرازو تو ۴ساعت نشونمون داد.

خلاصه کل روزاییکه اونجا بودیم رفتیم جاهای دیدنی و من بیشتر سعی کردم اونجاهایی بریم که تینا بیشتر دوست داره چون در اصل بخاطر تولد تینا رفته بودیم دیگه.
خود روز ۲۱اُم که تولد تینا بود، شب قبلش، کادوش رو بهش دادم و کلی عکس گرفتیم که همون عکسایی بود که برای تولدش گذاشته بودیم.‌ البته من دوست داشتم ساعت ۰۰:۰۰ شب ۲۰اُم که درواقع تولد تینا شروع میشه هتل باشیم تا کادوش رو همون موقع بهش بدم ولی خب تا شام بخوریم و بریم یکم خوراکی بخریم و قدم بزنیم دیگه طول کشید و خلاصه نزدیکای ۱ رسیدیم هتل‌. صبح ۲۱اُم هم رفتیم گشتیم و اول از همه رفتیم حافظیه چون تینا از اونجا خوشش میومد و واقعا هم خیلی خوشگل بود.
یسری جاهارو هم زیر سیبیلی رد کردیم چون حوصله نداشتیم بریم ( ? ).

رفتنی هم با دوتا خانم و آقای سال خورده همسفر بودیم که خیلی بانمک بودن باهم دیگه کل کل میکردن همش ( ? ) ، آقاعه هم در به در دنبال اینکه یجا پیدا کنه سیگار بکشه.
شیرازی بودن، بخاطر همین ازشون کلی راهنمایی گرفتیم که کجاها بریم.
البته خانومه بهمون توصیه کرد که با اتوبوس شهر رو بگردیم راحتتره ولی ما وقتی رسیدیم شیراز سوار اتوبوس شدیم و انقدر گرم بود و خسته شدیم و نمیدونستیم اصلا داریم درست میریم یا نه که وسط راه پیاده شدیم اسنپ گرفتیم چون باید ساعت ۱۴ میرسیدیم هتل تا اتاق رو تحویل بگیریم و داشت دیر میشد.

خب یسریاتون پرسیدین کجا رفته بودین، ما رفته بودیم شیراز چون تینا یکسری عکس از شیراز توی اینستا دیده بود و میگفت قشنگه توی این فصل و خلاصه تصمیم گرفتم تولدش رو اونجا بگذرونیم تا هم بعد از کلی کار یکم استراحت کنه و هم توی شهری که دوست داره تولدش رو بگذرونه .

— #بیوگرافی : ┊کیانا ۲۴ سالمه ، ورزش میکنم و بسکتبالیستم درسم تموم شده و در حال حاضر کار آنلاین میکنم تایپ MBTIـم ISFJ عه ساین زودیاکم اسکورپیوعه ( آبان ) کیپاپ رو دنبال میکنم ولی نه خیلی شدید و چندتا بایس اصلی دارم فقط و کاپل خاصی هم شیپ نمیکنم ? ┊تینا…

خب بچه ها ما برگشتیم.