کمند خاطرات

Description
کمند خاطرات، شما را رها نمی‌کند.
از مدرسه عالی تلویزیون و سینما تا دانشگاه صدا و سیما همراه شماییم.


ارتباط با یکی از مدیران جهت اصلاح، توضیح، انتقاد، ارسال عکس و مطلب
@sjavadshabani
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months ago

6 months, 1 week ago

🔹ویدئویی از فیلم درام اجتماعی «ناتوردشت» به کارگردانی محمدرضا خردمندان و تهیه‌کنندگی مهدی فرجی منتشر شد.

🔹هادی حجازی‌فر، سعید آقاخانی، علی مصفا، میرسعید مولویان، شبنم قربانی، بابک کریمی و سید علی صالحی از جمله بازیگرانی هستند که در این اثر نقش‌آفرینی می‌کنند.

🔹در خلاصه داستان آمده: همه‌اش مجسم می‌کنم چند تا بچه کوچک دارند در یک دشت بزرگ بازی می‌کنند. هزار هزار بچه کوچک و هیچکس هم آنجا نیست؛ منظورم آدم‌بزرگ است. یه نگهبان، یه ناتورِ دشت...
@kamandoon

6 months, 2 weeks ago
خورشت ماست

https://youtu.be/GcgGFroT3Cc?si=vD3-Tnq14aTzhgR1

خورشت ماست

مستندی باشکوه از
علی تقی‌پور #ورودی77 (طراح و تهیه‌کننده)
سیاوش علیشاهی #ورودی73 (کارگردان و تصویربردار)
سیداحمد موسوی #ورودی72 (نویسنده و تدوینگر)
@kamandoon

6 months, 2 weeks ago
9 months ago

خاطراتی از مجلسِ دههٔ شصت...
هفتهْ اول آبان سال شصت و زمان رای اعتماد به آقای موسوی برای نخست وزیری، در مجلس شورا، پشت دوربین بودم، هر زمان آنجا می‌رفتم نماینده‌ها مثل پروانه دور من و همکارانم حلقه می‌زدند و خیلی گرم، خوش و بش می‌کردند چون دوست داشتند ازشان تصویر گرفته شود! این شکلی نبود که هرکس یک موبایل دوربین دار دستش باشد و دوتا هم در جیبش! واحد تلویزیونی و دوربین‌های غول پیکر آن، برایشان از هر وسیله‌ای ارزشمندتر و عزیزتر بود! زمان تنفس، حتی آقای خلخالی که معمولا در مجلس بیقرار بود و مرتب می‌چرخید و هرلحظه روی یکی از صندلی‌ها می‌نشست، با مهربانی آب دستم می‌داد و نماینده‌های دیگر، چپ و راست خسته نباشید می‌گفتند!
یک بار آقای میرجعفری که نمایندهٔ شهرمان اراک، در مجلس بود و روحانیِ مسجد محلهٔ ما، با گلایه گفت: «آقا! خانم‌های ما(نمایندگان) مرتب می‌پرسند شما روزها کجا می‌روید!؟ وقتی می‌گوئیم مجلس، می‌پرسند چرا هیچ وقت تلویزیون شما را نشان نمی‌دهد!؟» من هم بدون این که بگویم او را می‌شناسم، گفتم: «واله حاج آقا شما را در مجلس جای بدی نشانده اند، نمی‌شود!»
با دلخوری پرسید: «چرا بقیه را نشان می‌دهید؟» گفتم: «یک پنجره پشت سرتان هست که نور آن مانع از گرفتن اینسرت می‌شود، تصویرتان ضد نور و سیاه است.» خلاصه از این جور گلایه‌ها فراوان بود.
موقع نطق نمایندگان موافق و مخالفِ نخست وزیریِ آقای موسوی، دلم می‌خواست رِاَکشنِ او را بگیرم اما در ردیف جلو، جایی نشسته بود که تصویرش ماسکه بود و در دید لنزم قرار نمی‌گرفت. بخصوص وقتی نماینده‌ای مثل حاج آقا آذری قمی، نخست وزیر پیشنهادی را سخت به باد انتقاد گرفته بود، ناچار شدم روی یک تکه کاغذ بنویسم: «آقای موسوی لطفا صندلی‌تان را عوض کنید...»
در آن دورانِ بمب و ترور از سوی گروه‌های مخالف، فکر کنم آقای موسوی از این یادداشت نگران شد. متوجه شدم دارد با نگرانی صندلیش را چک می‌کند. مشکل را به آرامی توی گوشی به واحد فنی منتقل کردم و به یکی از خدمهٔ مجلس پیام دادم، بگوئید مشکل کار کجاست. آقای موسوی همان موقع صندلیش را با یکی از اعضای کابینه عوض کرد و من هم واکنش‌های خوبی از چهره‌ٔ او گرفتم. کاری که معمولا موقع مسابقه‌های ورزشی بویژه فوتبال هم می‌کردم...

@kamandoon

9 months ago

سومان

آخرین اثر منتشرشده حافظ خیاوی
#ورودی77
@kamandoon

9 months ago

نوشتن این رمان را از بهار هزار و چهارصدو یک شروع کرده بودم. اول نمی خواستم رمان باشد، نمی خواستم رمان بنویسم، مجموعه داستان می خواستم بنویسم و بهار آن سال هم سه‌تا داستان کوتاهش را نوشته و چهارمی را هم شروع کرده بودم. ولی این یکی تمام نمی شد. هی کش می آمد. چاق می شد هی. وقتی دیدم این‌طوری‌ست، دیدم که می خواهد رمان بشود، مانعش نشدم. اصلا مانعش نشدم، پابه‌پایش آمدم و نوشتم. هشتاد صفحه‌ای نوشتم. ولی بعد دیگر نشد ادامه دهم. راضی نشدم از نوشته‌ام. ولش کردم. چند روزی ول گشتم. ولی از ول گردی لذت نمی بردم. نگران کاری بودم که ناتمام مانده بود و تابستان که داشت به آخر می رسید، «مهسا امینی» که آنگونه کشته شد و آرزوهای نازنین‌ و لطیف‌، آرزوهای رمانتیک‌ جوانان و رنگین کمانی‌ کودکان و نوجوانان از زخم قلب‌های تازه شکفته‌ی‌شان که بر خاک‌و آسفالت می چکید و جاری می شد، دیگر رمان نوشتن یادم رفت. یکی دو ماه، سه ماه که از آن روزها گذشت و رمان را که دیگر نتوانستم ادامه دهم، نمایش‌نامه‌ای نوشتم. نوشتم و تمام کردم همان روزها و به چهار پنج نفر از دوستان نمایش‌نامه‌نویس کارگردانم فرستادم که خوششان نیامد اغلب. اواخر زمستان باز سراغ رمان آمدم، از نو شروع کردم و سی‌چهل صفحه‌ای که نوشتم دوباره دل‌چرکین نوشته‌ام شدم و باز رها کردم. یکی دو روز بعد ورژن سوم را شروع کردم، ماه‌ها نوشتم و به صدوشصت صفحه‌ای که رساندم باز هوایی شدم. باز به دلم ننشسته بود و باز دست از نوشتن کشیدم. دچار تردید شدم. گفتم دیگر ادامه ندهم و برگردم داستان‌های کوتاهم را بنویسم. ولی بر تردیدم فایق آمدم و برای اینکه روی خودِ ناامیدم را کم کنم، تو پوز «ور» تنبلم بزنم باز شروع کردم و اوایل همین تابستان بود که به آخر رساندمش.
حافظ خیاوی
#ورودی77
@kamandoon

9 months, 1 week ago

نخستین شماره نشریه الکترونیک «موج نو»

@kamandoon

9 months, 1 week ago
موج نو

موج نو
نشریه‌ی تخصصی رسانه (سینما، تلویزیون، رادیو) دانشکده تولید صدا و‌ سیما
مدیر مسئول و سردبیر: میلاد پرور

#نشریات
@kamandoon

9 months, 1 week ago
کمند خاطرات
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months ago