.
بیا که بی تو نشستن چه سخت ،دلگیر است
همیشه نامه ی چشمم به اشک تحریر است

به دوش حوصله دیگر توان صبرم نیست
ندانم از چه به پایم  سکون زنجیر است

چنان که آهوی رم کرده ، از  نگاهم رفت
نگفت خواب مرا رنج هجر، تعبیر است

گدای هر چه که باشم  سرِ محبت نه
بگو به وزن ترحم گناه  تحقیر است

مرا به درگه حق سر بزیر فرمود است
از آنکه  شوق سلامم  شکوهِ تکبیر است

به سیب فتنه دهن کی زنم به بی خبری
شراب زهد مرا یک پیاله ، تفسیر است

دعا به ظرف اجابت نمی رسد هرگز
علاج، توبهء قاطع بدون تاخیر است

#اڪرم_نورانی

.
آسمان
وسط روز ایستاده بود که
آوای گرمی به رنگ صدای تو
از گلوی خورشید چکید

من همه ی شعرهایم را
از خوشه ی نگاه تو چیدم
به گرمی آفتاب
به روشنی ظهر

#اڪــرمـ_نورانی

.
تازه فهمیدم که تو از عشق هم دل می بری

از تمام بندگانت ،؛؛؛،،ای خدا عاشق تری

#اڪرم_نورانی

بنام نامی عشقم?
بنام حضرت دوست?

که هرچه داری ودارم?
فقط عنایت اوست?

بیا به کوچه ی گل با هَزار بر گردیم?
به ساز و نغمه ی جانبخش تار برگردیم?

بیا ز قاعده ی حرف و قصه بیرون شو
فقط بخاطر من
بی گدار بر گردیم ?

کُمیت همت خود را به عاشقی هی کن
میان اینهمه گرد و غبار
بر گردیم?

خزان غم شده اینجا
عزیز دل باز آ
بیا به خیمه ے سبز
بهار بر گردیم?

من آهوانه تر از تو به گرگ مشکوکم
بیا که از شبِ دشمن شکار برگردیم?

که قطعه قطعه شهید تواند اشعارم
بیا وطن به وطن لاله وار برگردیم?

نجیبِ بومی زیبا؛ گلاب اندامم
بیا به شیشه ے عطر
نگار بر گردیم?

خمیده از چه چنین
قافِ قامتت جانا
عقابِ سرکشِ من
با وقار بر گردیم؟?

شبیه کودکی ات
شاد و مست و بے پروا

به سمت خانه ی دل
بیقرار بر گردیم?

مرا به قصه ی مرداب آشنایی نیست
بیا زلالِ من
ای چشمه سار بر گردیم?

#اکرمـ_نورانی

نیست جز اشک به حال دلمان غمخواری
خوش بحال تو اگر یار ؛به از این داری

سفره ی دل نگشاییم برِ نا اهلان
جز خدا کیست که بر ما بکند ستّاری

عیب پوشیدن و بخشیدن ما از مهرش
نیست جز حکمت ربانیِ مردم داری

آن خداوند خطا پوش ، خودش عریان است
از هر آن خرقه که از کفر بر او بگذاری

گرگ و میش است هوای سر نامردانی
که نمایند تبسم ز سرِ عیّاری

شیشه جز زخم ندارد اثری از سنگ و
نیست این رنجِ تحمل مگر از ناچاری

کهنه کی می شود آن زخم که می آزارد
تازه تازه بزند نوک چو خروسِ لاری

سردی دل نکند چاره ی این دوری ها
تا کجا در صدد گرمیِ این بازاری

فرصت از دست شد و جام تهی ماند از می
استخوان سوز شده درد خماری ؛ کاری!!

تنگ شد قافیه از این همه ناموزونی
ناگزیرم که بگویم غزلی تکراری

#اڪرم_نورانی

https://t.me/banoo_noorani

نیست جز اشک به حال دلمان غمخواری
خوش بحال تو اگر یار ؛به از این داری

سفره ی دل نگشاییم برِ نا اهلان
جز خدا کیست که بر ما بکند ستّاری

عیب پوشیدن و بخشیدن ما از مهرش
نیست جز حکمت ربانیِ مردم داری

آن خداوند خطا پوش ، خودش عریان است
از هر آن خرقه که از کفر بر او بگذاری

گرگ و میش است هوای سر نامردانی
که نمایند تبسم ز سرِ عیّاری

شیشه جز زخم ندارد اثری از سنگ و
نیست این رنجِ تحمل مگر از ناچاری

کهنه کی می شود آن زخم که می آزارد
تازه تازه بزند نوک چو خروسِ لاری

سردی دل نکند چاره ی این دوری ها
تا کجا در صدد گرمیِ این بازاری

فرصت از دست شد و جام تهی ماند از می
استخوان سوز شده درد خماری ؛ کاری!!

تنگ شد قافیه از این همه ناموزونی
ناگزیرم که بگویم غزلی تکراری

#اڪرم_نورانی

https://t.me/banoo_noorani

?

‏امروز سالگرد درگذشت هنرمندی است که ترانه هایش را زمزمه کردیم، با آنها عاشق شدیم، خندیدیم و گریستیم.
وی در بررسی قدرت تحریر و آواز صدا در سطح جهانی در سال 1991 نفر هشتم در جهان شد.

۴ تیر ماه سالروز درگذشت بانوی آواز گل‌ها و دل‌ها، مهستی است.

روحش شاد و یادش ابدی????

https://t.me/avayeasill

‍ **مبـــــارک است برجهــــان بشـــارت امیرے ات
به عرش مے رسد ڪنـــون حکایت وزیرے ات

مَلَـــک قیــــام می‌ڪند، خــــدا سلام مے ڪند
بهشت غبطه می‌خورد به پرده ے حصیرے ات

لبـــــالب از گُـــهر شــــده پیـــاله هاے چشم تو
چه گنــــج ها نهفتــــه در روایــــت فقـیرے ات

ڪبــــوتران هــــل اتــے اســـیر دانـــــه هاے تو
وزیــــده عطــــر نان جو، زسفره ے غدیرے ات#اڪرم_نورانی?#اجرا_لیدا?**

Telegram

attach 📎