?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 1 week ago
**ابتدا این شعر لبالب از حکمت را از کلیم مرور کنیم.
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
باریک بینیات چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت
در راه عشق گریه متاع اثر نداشت
صد بار از کنار من این کاروان گذشت
از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار
یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت
حبالوطن نگر که ز گل چشم بستهایم
نتوان ولی ز مشت خس آشیان گذشت
طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی
یا همتی که از سر عالم توان گذشت
مضمون سرنوشت دو عالم جز این نبود
آن سر که خاک شد به ره از آسمان گذشت
در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست
در قید نام ماند اگر از نشان گذشت
بی دیده راه گر نتوان رفت پس چرا
چشم از جهان چو بستی از او میتوان گذشت
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و زان گذشت
اما بعد....
در حسرت گذشتن عمر، در غصهٔ سر شدن ایّام جوانی، در برقسانی عمر انسانی، در بیبازگشتی روزهای شادمانی، در بیوفایی دنیا، در کاروانسرا بودن دنیا، در آب روان بودن عمر، در بیان روزهای ضعف و پیری، در دیدن موی سفید در آینه، در کامران نشدن و داغ بر دل ماندن آرزوها و «در رفتن جان از بدن» و بیان «هر نوعی سخن»، شاعران و سخنسرایان ما بسا گفتهاند و نوشتهاند و هنوز هم دریغا که حق این ماجرا ادا نشده است.
جالب هم این است که اغلب این بزرگان، تلخی و هلاهلی کوتهی عمر را با اکسیر عشق شیرین میکردهاند و با همهٔ نفرینهایی که در مذمّت فانی بودن دنیا کردهاند، آفرینها هم به عشق گفتهاند، چرا که دست آخر همین عشق مرهمی بر زخمهای ناسور شدهٔ روان انسانی بوده است. عمر جاودان هم اگر تنها تمنّایی محال بوده، برآوردن آن را به خیل خیال سپردهاند. چه سخنهای لطیف که در آرزوی اکسیر حیات جاودان گفتهاند و چه آههای جگرسوز که از پس اینهمه دعا برآوردهاند و در نهایت، پایان عمر و سر رسیدن پایان قصه، چون دُرّد شراب، به کام همگان ریخته شده و نوشانوشاش را مرگ سر داده است. راست است که مرگ در عادل بودن عین داد است اما بیدادی هم ورای آن نیست. مهیبترین پرسش را در این میانه خیّام در افکند که این کوزهگر دهر، چنین جام لطیف را چرا میسازد و باز بر زمین میزند؟. چرا؟.
حتا رندترینی چون حافظ، شادترینی چون مولانا، زاهدترینی چون غزالی، عاشقترینی چون سعدی و نخبهترینی چون انشتین، برای تسکین و تخفیف درد نیستی اگر دوایی کشف کردهاند، باز شدت جراحت فنا چنان برایشان عمیق بوده که آدمیزاده را از اندیشیدن پیرامون آن بینیاز نکرده است.
تلخی و سهمگینی این سفر ناگزیر هر چند با شیرینی اموری مانند عاشقی کمتر میشده، اما به نظرم این سوختن ناشی از غربت بوده که شرارههای این آتش نمرودی را صد چندان کرده است. غربت که میگویم نه از جنس دوری مسافت و ناآشنایی در جایی غیر از وطن است. برای آنکه درد سرطانی بیهودگی جهان و بطالت عمر و سرگردانی انسان دارد، چه غم که این چند روزهٔ عمر در موطنی یا در حلقهٔ چند آشنای دموی و بلغمی و سوداصفتی باشد یا نباشد.
غم غربت و غریبی از آن جنس را میگویم که در میان آشنایان اما دردا که بیگانهای. که همنفسی و همدمی ثابتقدم برایات نیست. که تنهاییات روز به روز تنومند میشود. که همجنس دلبندی در حلقهٔ معاشرانات نیست. که با هزار زبان ناطق و الکن، و هزار اشاره و مناره، منظور سخن نتوانی به دیگران بفهمانی.که زبان آتشینات هست ولی در کس نمیگیرد. این گونه غربت، این طور تنهایی، هر لحظهاش یک رویداد مرگ است. هر آنی از آن، رفتن ناقص جان از بدن است، که نه به تمامی میرود که خلاصی یابی و نه به تمامی میماند که آرام بگیری.
بارها غزلی از مهدی حمیدی شیرازی (که زینتبخش سنگ مزارش هم هست) را واگویه کردهام که به گمانم شاهکاری است از این مرد ناکامماندهٔ عاشقصفت.
درد بیدرمان من ای کاش تنها مرگ بود
ای بسا دردا که پیشاش مرگ باشد مرهمی
چشم بینا نیست مردم را و این بهتر که نیست
ور نه هر گهوارهای گوری است هر عیشی، غمی
ور بجویی از زبان کِلک من معنای عمر
درد جانسوز فریبایی، بلای مبهمی
آن بهشت و دوزخ یزدان که از آن وعدههاست
با تو بنشستن زمانی، بی تو بنشستن دمی
این درد که بر جان حمیدی نشتری چنان دردناک زده، در قیاس با مرگ، مرهم است و حتا گذشت عمر یا فرا رسیدن فرتوتی یا مرگ هم نیست. دل شاعر عاشق گاه از مرگ بر خود میلرزیده اما اینک مرگ را چون شبنمی در کنار بحر میبیند.**
«اما قربانی دوم، عبدالمطلب در کعبه نذر کرده بود اگر خدای تعالی ده پسر در زندگانی به او عطا کند او محبوبترین آنها را قربانی خواهد کرد. به دنبال این هدف او پسرانش را در کعبه گرد آورد و سه بار پیاپی برای تعیین قربانی قرعه کشید و هر بار به نام عبدالله، پدر حضرت محمد (ص) و عزیزترین پسران او درآمد. به اجبار و بنا بر عهد فرزند دلبندش را خواباند و خود را تسلیم انجام تعهد کرد، اما در این هنگام فرشتگان همهٔ آسمانها فریاد برآوردند و برای نجات او بال گشودند. همزمان سران قریش همراه با همسران عبدالمطلب که از این رسم زشت و نکوهیده به تلخی ناله سر داده بودند، گرد آمدند تا او را از انجام مقصود باز دارند. در این هنگامه، عاتکه یکی از دختران عبدالمطلب از پدر عاجزانه استدعا کرد تا میان برادر او و تعدادی شتر قرعه کشد و آنقدر تعداد شتران را بالا برد تا خدای تعالی تعدادی شتر را به جای عبدالله بپذیرد... عبدالمطلب شتران را دهنفر دهنفر افزود تا تعداد به صد رسید و سرانجام مورد پذیرش خداوند قرار گرفت و فرزند عزیز او رهایی یافت... عبدالمطلب دستور داد شترها را قربانی کنند ... و گوشت آنها را رایگان میان کسانی که میل داشتند از این قربانی بهرهای یابند تقسیم کنند».
منبع: زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، سفرنامهٔ کلارا کولیور رایس، ترجمه دکتر اسدالله آزاد، تهران، نشر کتابدار، صص ۱۷۶/۱۷۵.https://t.me/khayyamabbasee
Telegram
شرنگ
خیّام عبّاسی
آشپزها و آبدارچیها را بازداشت کنید.
امروز صبح در یکی از خیابانهای اهواز تابلوی بزرگی را دیدم با یک شعار متوهمانه که به مناسبت یکی از روزهای گذشته نصب شده بود. این شعار با پتانسیلها، امکانات، پیشبینیها، مقتضیات و اوضاع پیچیده و بههم ریختهٔ کشور، فاصلهای غیرقابل تصور دارد. میپرسیدم از خودم که مسئولین کشور چه ادراکی از وضعیت اکنون کشور دارند که در شعار پوچ و توخالی و بیمعنا دادن، مسابقه میدهند؟. البته واقعیت بسیار تلخ این است که سیاستگزاری مرکز برای انتخاب و انتصاب مسئولان، نه تخصص و کاردانی و تجربه و دانش که «تعهد» است. همین تعهد هم خلاصه شده است در همنوایی ظاهری و صوری با شعارهای مرکز. کار سختی نیست ساختن ظاهری که مرکز میپسندد. زحمتاش را خیاط و آرایشگر میکشد و بعد از زمان بسیار کوتاهی - شاید یک روز - تیپ ظاهری برادر/خواهر، «متعهد»انه میشود. تعهدی اینچنینی، شعار تسخیر فضا هم میدهد.
اما علت این همه توهمات و تخیّلات غیرواقعی در چیست؟.
به نظر میآید نبایستی از نقش آشپزها و سرآشپزها و خدمتکاران غافل شد. قشر آشپز و خدمتکار و سرایدار در تاریخ ما نقشآفرینی کردهاند و گاهی هم در بزنگاههای تاریخی بر سیاست و بر سیاستمداران ایرانی تأثیر جدّی نهادهاند. شاید علت توهّمات بسیاری از مسئولان در «آش» و در برنامهٔ غذایی و مواد غذایی و نوشیدنیهایی باشد که آشپزها و آبدارچیهای دم و دستگاه همایونیها دارند. اگر نه چه علت دیگری در این معادله نهفته است که مردم را به جهنّم انداختهاند و نتایج جنون در کشورداری را میبینند و باز شعارهایی را ترویج میکنند که با هوش مجنونان نیز همخوانی ندارد. ما به راستی در حال تجربهٔ جهنمی هستیم که قرار بود پس از مرگ گرفتارش بشویم. کاش یکچندی نیز آشپزها و آبدارچیها را بازداشت کنند شاید آنها هم در دار و دستهٔ خود «سلطان» داشته باشند.
https://t.me/khayyamabbasee
Telegram
شرنگ
خیّام عبّاسی
نوشتار ارزشمند محمد قائد را برای مطالعه به بسیاری پیشنهاد، و گاهی هم آن را به عنوان تکلیف درسی به دانشجویانام دادهام. نگاه انتقادی و تیزبین قائد (قائد نویسنده و مترجم) به درستی از سالها پیش تشخیص داد که اسنوببودن مسألهای جدی میان ما ایرانیان است. از زمان انتشار این نوشتار تا امروز، اسنوبیسم شدیدتر هم شده است. واقعیت تلخ این است که ما - بی آن که بدانیم - گاهی خودمان هم به این رفتار ناپسند مبتلا هستیم. قدردان چنین نویسندگانی باید بود، و البته هستیم. این نوشتار در سایت محمد قائد در دسترس هست اما چه میتوان گفت که این سایت هم فیلتر شده است.
https://t.me/khayyamabbasee
**چند روز پیش یکی از دوستان حکایت زیر را از کتاب محاضراتالٱدباء نوشتهٔ راغب اصفهانی برایام فرستاد. من برای اطمینان خاطر کتاب را تورق کردم اما این حکایت را ندیدم. شاید نسخهای که من دارم، تفاوتی با نسخۀ فرستنده داشته باشد؛ هر چند این دوست نازنین هم متن را از فضای مجازی برداشته است. علی ایّحال، چه این حکایت، ما- جرایی واقعی بوده باشد یا زادهٔ تخیّل هر نویسنده و مترجم و مصححی، گویی خطاب به حاکمیت جمهوری اسلامی گفته شده است که تعداد فراوانی از مزوّران را به کار مُلک و مملکت گماشته است و ایرانیان، ضربات مهلکی از دینفروشان نامعتقد و گندمنمایان جو فروش و دو رویان و چند رویان و تزویرگران و منهیان و غمّازان و آدمفروشان خوردهاند.
«مروانبنمحمد چون خلافت را به دست گرفت، به دنبال مردی فرستاد تا او را به ولایتی بگمارد. چون آمد و پینه بر پیشانی او دید، گفت:
اگر این پینه از عبادت خداست، شایسته نیست تو را از عبادت باز داریم و اگر از ریا باشد جایز نیست که تو را به کاری بگماریم.».**https://t.me/khayyamabbasee
Telegram
شرنگ
خیّام عبّاسی
**چند پرسش ساده در مورد مجازات
این پرسشها را یک فرد اُمّی و عامی، از سر بلاهت و حماقت و جهالت میپرسد که در تحلیل امور مهم ممکلت، قدرت تشخیص ندارد. با این هدف که از تجربههای تلخ دیگران عبرت بیاموزد و قدر عافیت بداند تا به مصیبت و معصیتی گرفتار نشود.
پس این یادداشت از منظر فقهی، حقوقی و با استناد به محتوای پروندههای بچههای اصفهان نوشته نشده است، بلکه اندکی از نگاه جامعهشناختی به کارکردها و پیامدهای اعدام (از هر نوعی و با هر جرمی و در هر جامعهای) مینگرد. بنابراین بهتر است اینگونه وارد بشویم که: «آیا اعدام - بهطور کلی- اهداف قانونگزار و نظام دادگستری و قاضی و در کل هر نظام سیاسی را برآورده میکند یا خیر؟».
هدف اصلیای که متفکرانی مانند جرمیبنتام برای ایجاد زندان و زندانی کردن شخص «مجرم» در نظر داشتند، تربیت مجدد این اشخاص بود. فرض بر این بود که جامعه در تربیت و فرهنگپذیر کردن مجرمان کوتاهی کرده و زندان، فرصتی است برای تنبیه (آگاه کردن) و آشنایی آنان با قواعد و قوانین زندگی در جامعه. در مورد مجرمین خطرناک، هدف این هم بود که برای مدتی آنان را در محلی جدای از جامعه نگه دارند تا آسیبی متوجه اعضای جامعه نشود و اعمال و افکار آنان شایع نشوند.
در جوامع سنتی وقتی جرم رخ میداد، هدف حاکم، انتقام گرفتن از مجرم بود. مجرم باید تاوان عمل مجرمانهاش را میداد و حاکم میکوشید تا با انواع مجازاتهای سخت، هم انتقامی از او بگیرد و هم درس عبرتی به دیگران بدهد؛ یعنی که از پیشآمد چنین حوادثی پیشگیری کند. مجازات و شکنجههایی مانند انداختن مجرم در دیگ روغن جوشان، کندن پوست مجرم، مثله کردن اندام او، زخمی کردن او و سپس عملیات ایذائی روی زخمها، بهچاه انداختن مجرم، بستن به اسب و شکاف دادن بدن او، بستن به لولۀ توپ، فرو کردن فلزات نوکتیز در ماتحت وی، ریختن سرب مذاب در دهان یا روی زخمها، شقه کردن، بیرون کشیدن دل و جگر و رودههای او، گردن زدن و مواردی شدیدتر از اینها. حکایت بر دار کردن حسنک وزیر که نیاز به بازگویی ندارد. تصور حاکم این بود که هرچه مجازات و شکنجه شدیدتر باشد، و هر چه میرغضب در انظار عمومی با شدت بیشتری کارش را انجام دهد، دیگر اعضای اجتماع عبرت بیشتری میآموزند. بهعلاوه که بستگان و خویشان مجرم نیز از مجازات در امان نبودند. هر فرد برابر با قبیله بود و در دادن تاوان، قبیله هم باید مجازات میشد.
گذشت زمان و تجربه به انسان آموخت که چنین شیوههای وحشیانهای، اهداف حاکم را برآورده نمیکرد. وقتی حاکمی مثلاً یاغیان و طاغیان و باغیان را معدوم میکرد، لاجرم حکومت او باید نسلدرنسل ابدی میماند. مثلاً با شکنجه و اعدام میرزا رضای کرمانی، حکومت فرزندان شاه شهید دائمی نشد. یا کوبیدن کتاب «یک کلمه» بر سر یوسفخان که به کور شدن او انجامید، باز هم قاجاریه را از انقراض نجات نداد.
متفکران با فطانت این نکته را نیز اضافه کردند که مجرمان یکدست نیستند و متهمان فکری و عقیدتی و سیاسی، از آنجایی که هدف اصلاحی دارند، فرایند احضار و دستگیری و محاکمه تا اجرای مجازاتشان باید با مثلاً راهزنان و اراذل و اوباش متفاوت باشد.
اما هدف مهم از مجازات در جوامع مدرن، ترمیم جراحتی است که شخص یا اشخاص مجرم به روان جامعه وارد کردهاند. در رویکرد «ترمیمی» فرض بر این است که مجرمی که در دادگاه صالح بیطرف محاکمه شده و مجرمیت او به اثبات رسیده است، در مواردی که جرم جنبۀ عمومی پیدا میکند (و شاکی خصوصی ندارد)، به روان جمعی جامعه زخم و آسیب رسانده است و هدف از مجازات او نه انتقام حاکم که ترمیم روان جامعه است. هدف ِ فرهنگپذیری و اصلاح او برای بازگشت به زندگی در جامعه نیز خودبهخود برآورده میشود. به عبارتی، مجازات مجرم، بازتربیت اوست نه معدوم کردناش.
در چنین جوامعی، محاکمۀ هر فردی بر اصولی قرار دارد که عدول از هر کدام، بهکلی دادرسی را نقض غرض میکند. استقلال قاضی و نهاد دادگستری، تناسب مجازات با جرم، حضور نمایندۀ افکار عمومی در هیأت تشخیص جرم، دسترسی متهم به وکیل انتخابی، و مهمتر از همه، شکنجه نشدن متهم است. به عنوان نمونه، دادستان در جوامع مدرن، کسی است که داد جامعه و بلکه بیدادی که بر جامعه رفته است را از متهم میستاند و در موارد زیادی، متهم خود حکومت است!. دادستان یعنی آنکه بیداد رفته بر جامعه توسط قدرتمندان و بهویژه حاکمیت را به نمایندگی از جامعه میستاند و از تضییع حقوق مردم دفاع میکند. دادستان نمایندۀ حکومت نیست و بر خلاف خواست جمعی جامعه اقدام نمیکند.**
.
محسن برهانی که به خاطر آفتابی کردن قانونشکنی برخی از نهادها و کارگزاران حکومتی، بر اساس اخبار منتشر شده، از دانشگاه تهران اخراج شده است، در این گفتوگو باز پارهای از این قانونشکنیها را با حربۀ همان قانون مصوب حکومت نقد میکند. این صراحت و شفافیت، برای بسیاری از ما که با ابتداییترین حقوق مدنی خود هم آشنایی نداریم، بسیار آموزنده است. بدون شک، برهانی و کسانی مانند او در تلویزیون جمهوری اسلامی جایی ندارند. همین نکته نشان میدهد که چرا حکومت با اینترنت و فضای مجازی خصومت و کینۀ ذاتی دارد. برخی از حکومتها در شفافیت و اتاق شیشهای، امکان بقا ندارند. کاش قدر معجزۀ اینترنت و نخبگان خالق فضای مجازی را بدانیم. فکر کنید نت و فضای مجازی نبود. چهها که در این کشور اتفاق افتاده بود. وقتی کسانی زیر نور آفتاب دست به جنایت میزنند، میشود تصور کرد چرا با انتشار اطلاعات دشمنی دارند
#محسن_برهانی
#اعتماد
#اینترنت
#حکومت
#جمهوری_اسلامی
#قانون
#قانون_اساسی
#فضای_مجازی
#استاد_دانشگاه
#اخراج
#حجاب_اجباری
#حجاب_اختیاری
#نیروی_انتظامی
#حقوق
#حقوقدان
#تهدید
#معجزه
#دانشگاه
#قانون_مدنی
#فیلترینگ
#اینستاگرام
#تلگرام
#واتساپ
https://www.instagram.com/reel/CsQO8hZqDvh/?igshid=NjZiM2M3MzIxNA==
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 1 week ago