?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago
اگر از خانه روی سازِ غزل را چکنم
طعنه و سرزنش ِ اهلِ محل را چکنم
گیرم اصلاًنکنم یاد تو درکوچهی ذهن
تَلی از خاطره یِ روزِ ازل را چکنم
گرهی را نگشودی که گشاید دل من
مانده ام مسئله یِ ناشده حل را چکنم
روزوشب وحشتم ازآمدن زلزلههاست
کلبهیِ خم شده بر روی گُسل را چکنم
آنقدر از دفِ مذهب به ستوه آمده ام
که ندانم ستمِ لات و هُبل را چکنم
گذر ازصخرهی پرحادثهاز عشق توبود
تو نباشی خطر ِ کوه و کُتَل را چکنم
اینهمه در به دری از عملِ شیخ ریاست
سال ها در عجبم ذاتِ دغل را چکنم
عسلم هُرم تنت شوروشرِ زندگی است
بی تو بانو نفسِ سردِ اجل را چکنم
آشفته ام از دوریات ایعشقِ محالم
بدحالم و اصلاً تو ندانی به چه حالم
در کلبهیِ بی پنجره از حرصِ نبودت
آسیمه سر و مضطرب و رو به زوالم
ترسم که بلافاصله در راه وصالت
شاهینِ حوادث بزند بر پر و بالم
بانو چه نوشتم که تو در آخرِ نامه
آتش زدی از نحوهیِ پاسخ به سؤالم
یخ می زدم آندم که بگفتی به اشاره
هرگز نرسی باهمه سعیات بهوصالم
ای چشمهی پاکیزه تر از نم نم باران
هرقطرهای از حرف توشد شعر زلالم
ها کن صنما عطر دل انگیز نفس را
تا حس بکنم در بغلِ بادِ شمالم
دردا که من از پله یِ پردازشِ رویا
بر سقف شب افتاده ام از بام خیالم
ازبسکه کشیدیعسلمسرمهبهچشمت
در دشت غزلخیره به چشمان غزالم
بر تن صاف صنوبر پنجِ وارو می کشم
عکسِدل را یادگاری ناز و نیکو میکشم
با مدادِ جعبه رنگی پشت باغ اطلسی
یکبغلمریمگلیدر ذهن شببو میکشم
صدغزال ازدشت لبریز ازغزل رَم میکند
تا پلنگی را به سمت بچه آهو می کشم
با زبانِ بی زبانی رویِ دیوار سکوت
هرچه را از دل شنفتم با هیاهو میکشم
مژه ام را می زنم در شیشه های آبرنگ
آنچهرا بر من گذشته با قلم مو میکشم
دیگر از غمنامه ی رستم نمی گویم ولی
قصه یِ سهراب را با نوشدارو می کشم
در هوایِ عشقم از آیین درویشی هنوز
بارهادرکوچه و پسکوچهها هو میکشم
قندِ خونم رفته بالاتر ولی با تیشه ام
آنقَدرها یادِ شیرینم که کندو می کشم
تِق تِقکفشعسلبانو که میآید بهگوش
کلبه ام را با ترنم آب و جارو می کشم
در دیارم دوره یِ آهنگِ شاد از دست رفت
خاطرات شادی آور مِثل باد از دست رفت
کشورِجم را سراسر جهل و بدبختی گرفت
حرمت اندیشه با ذبح سواد از دست رفت
از همان روزی که آقایِ ریا شد شیخ شهر
در سرشت پاک مردم اعتقاد از دست رفت
رشته های محکم همبستگی ازهم گسیخت
اتحادِ تیره هایِ هم نژاد از دست رفت
"شهرِ یاران بود و خاکِ مهربانان این دیار"
با تعرض تاج و تخت کیقباد از دست رفت
همدلی در عرصه یِ ناباوری ها شد فنا
در حقیقت بین مردم اعتماد از دست رفت
منتقد ها را عسل بانو به مسلخ می برند
شکوه کمتر کنکه روح انتقاداز دست رفت
بسکه سرتاپای ایران را ستم بگرفته است
سرزمین شهریاران بوی غم بگرفته است
امتداد غصه از دوران ِ ساسانی به بعد
سینه ی فرهنگمارا بیش وکمبگرفتهاست
آنچنانبی وقفهنالیدمکه دوشاز هِق هِقم
سیم تارم را نوای زیر و بم بگرفته است
دشمن آزادی از مکر و فریب و حیله ها
همدلی را سال ها از مُلکجم بگرفتهاست
مظهرِ جهل و سیاهی در دیار ِ معرفت
روشنایی را به جای متهم بگرفته است
دفترِاندیشهرا در سینه پنهان کن که شیخ
زهر چشم از تک تک اهل قلم بگرفتهاست
آرزو دارم ببینم با دو تا چشمم که حق
خون گل ها را ازآن نامحترم بگرفته است
در پگاهِ بی رمق جز بانگ زاری برنخاست
موجِغم بانوعسل درصبحدم بگرفتهاست
در مَحبس بی پنجره ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ
ﮔﻠﺒﻮﺳﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ چیدﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ
ﮔﻨﺠﺸﮏ ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﭘﯽِﺍﻧﮕﻮﺭِ شرابی ﺳﺖ
لبهاﯼ ﺗﻮ شهد است ﻭ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ
ازبس کهبیفتاده بهرعشه دل ودستم
گیسوی تو را شانه کشیدن نتوانم
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﺼﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻧﯿﻔﺘﻢ
از دست ِ غم و غصه دویدن نتوانم
در بهمنِ پر حادثه شلاق خشونت
بر بال و پرم زد که ﭘﺮﯾﺪﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ
گیرم که شدم تندری از بادِ گریزان
ﺩﺭ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﯼِ ﺑﺴﺘﻪ وزیدن ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ
اصلا عسلم در تب رویایِ وصالت
از مهر تو یک ذره بریدن نتوانم
در دیارم دوره یِ آهنگِ شاد از دست رفت
خاطرات شادی آور مِثل باد از دست رفت
کشورِجم را سراسر جهل و بدبختی گرفت
بستر اندیشه درعلم و سواد از دست رفت
از همان روزی که آقایِ ریا شد شیخ شهر
در ضمیرِ نوجوانان اعتقاد از دست رفت
رشته های محکم همبستگی ازهم گسیخت
اتحادِ تیره هایِ هم نژاد از دست رفت
"شهرِ یاران بود و خاکِ مهربانان این دیار"
با تعرض تاج و تخت کیقباد از دست رفت
برگِ تاریخی نماند از وجهه یِ پیشینیان
آن همه نام و نشانِ قوم ماد از دست رفت
همدلی در عرصه یِ ناباوری ها شد فنا
در حقیقت بین مردم اعتماد از دست رفت
منتقد ها را عسل بانو به مسلخ می برند
روز اول جای بحث و انتقاد از دست رفت
ای که باشد بین گل ها امتیازت بیشتر
می زند آتش به جانم چشم نازت بیشتر
وا نکن لب را که از هر عابری دل می برد
در خیابان غنچه های نیمه بازت بیشتر
بر کویر سینه چاک و تشنه ی تفتیده دل
برف و باران ریزد از راز و نیازت بیشتر
آخر ای خورشید زیبا رو ندانم کی رسد
دست کوتاهم بـه گیسوی درازت بیشتر
آن قَدَر سـرشارِ احساسی که هنگام دعا
برگ گل می ریزد از چادر نمازت بیشتر
حینِ نقاشیِ رویت بیگمانفهمیده است
نقش والای قلم را چهره سازت بیشتر
راز گل ها عاقبت کشفم نشد بانو عسل
هرچه زیباتر بگردی رمز و رازت بیشتر
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago