?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago
از خواب که پریدم کسی به جز من در تخت نبود. نمیدانم چرا فکر میکردم کسی باید اینجا باشد. صدای ناله یخچال میآمد. انگار قطاری میخواست حرکت کند. از کویر حلوان تشنهتر بودم. به آشپزخانه رفتم و از یک کوپه، گلابی کوچکی برداشتم. سه روز پیش برای مهمانها خریده بودم که هیچکس حتی یکی از آنها را نخورد. در تاریکی، گاز بزرگی به گلابی زدم. دندانهایم یخ کردند. بعد حجم شیرین و آبداری دهانم را پر کرد. انتظار نداشتم اینقدر شیرین باشد. مثل کسی که بعد از دو هفته گم شدن در کویر چیزی برای خوردن پیدا میکند، گاز دیگری زدم. توده پفکی شیرینی که همه چیزش به اندازه بود. گفتم: « تو چقدر شیرینی عوضی.»
چراغ را روشن کردم که این موجود را بهتر ببینم. با دو انگشت، چوب کوتاهش را گرفتم و زیر نور زل زدم به تن عریانش. گفتم: « تو چقدر خوشگلی! ».
دیگر دلم نیامد گازش بگیرم. گذاشتمش روی میز چوبی کنار اتاق، سیگاری روشن کردم و اتفاقات دیروز را برایش تعریف کردم. اینکه چقدر از آدمها ناامید شدهام. گفتم که فکر نمیکردم اینقدر جذاب و شیرین باشد. گفتم که به نظرم خیلی زیباست و لکه قرمز کمرنگش هم مرا یاد گونههای سرخ شدهی معشوقم میاندازد، وقتی که از هوای خیلی سرد میآمد و به من میگفت سلام. یک سرخی مبهم روی بافتی سفید که معصومیت ظاهریاش را بیشتر میکرد. دوست داشتم دستهای سردش را بگیرم و بگویم که «چقدر یخ کردی...». اما وقتی میدیدمش یخ میکردم و چیزی نمیگفتم. گلابی ساکت بود. انگار از اینکه مرا یاد معشوقم میاندازد خوشش آمده بود. در کل فهمیدم گلابی همصحبت خوبیست. بعد تصمیم گرفتم که کارش را تمام کنم. فکر کردم که کمال گلابی در خورده شدن است. چراغ را خاموش کردم که چشمم به چشمهایش نیفتد. چند گاز محکم زدم. خیابان از اتاقم روشنتر بود. ذرات سفید رنگی از آسمان پایین میآمدند. لحظهای زیر نور تیر چراغ میدرخشیدند و بعد در تاریکی گم میشدند. انگار قطار در آشپزخانه توقف کرده بود.
با گلابیها حرف بزن
یادداشت روزانه
سلام
در این قسمت مهمان پادکست کارگاه بودم و درباره تناسب یا عدم تناسب شغل و علاقه صحبت کردیم. درباره حیاط خلوتهای زندگی که شاید از اتاق پذیرایی هم مهمتر باشند.
امیدوارم برایتان شنیدنی/دیدنی باشد
نسخه تصویری در یوتیوب 👇
https://youtu.be/EvfAHsDNTgg?si=9BalLjkITY1x7bIK
نسخه صوتی در کستباکس 👇
https://castbox.fm/vb/766022399
.
خیره بر تنهایی بیمرز خود در آینه
سهم ما این بوده شاید از تماشای جهان
آه از دنیا که جام بیبهای عمر را
اندکاندک پر کند اما بریزد ناگهان …
هی فکر میکنم که چه شد عاشقت شدم؟
هی فکر میکنم که چرا؟ کی؟ کجا؟ چطور؟
ببین در دست طوفان بادبادکها نمیخندند
درختان هم به سرسبزی پیچکها نمیخندند
بترس از خط لبخندی که این دزدان به رخ دارند
در این بازار بیمنظور قلکها نمیخندند
زمین بیثمر دیگر نگهبانی نمیخواهد
به این بیحاصلی آیا مترسکها نمیخندند؟
دلم گرفته بیا بیبهانه گریه کنیم
به یاد خاطرهای عاشقانه گریه کنیم
میان جمع بخندیم از سر اجبار
به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم
زبان مشترک عاشقان اگر اشک است
به جای شعر، به جای ترانه، گریه کنیم
نه دست من به سر زلف او رسید نه تو
بیا رقیب! بیا شانهشانه گریه کنیم
نشستهام به عزای خودم همان بهتر
که بر مزار بدون نشانه گریه کنیم
#مجید_ترکابادی
?از تو چه پنهان / #گریه_بیبهانه
@Nabz_e_shear
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago