?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 8 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 months, 4 weeks ago
? شروعی تازه
تمام آدمهای دنیا این حق را دارند که در بعضی از مقاطع زندگیشان،
ندانند که از دنیای به این بزرگی چه میخواهند،
حق دارند که سردرگم شوند،
راهشان را گم یا فراموش کنند.
ناامید شوند و کفر بگویند.
همه چیز را از دست رفته و بیفایده ببینند.
سرد و بی روح باشند و عصبانی.
این حال به مانند یک مرخصی از همهی ابعاد زندگی میماند.
مرخص شدن از دست افکار، ترسها، از امیدهای وقتگیر و بیهوده.
در این مرحله آدمی میفهمد که بالاتر از سیاهی رنگی وجود ندارد و بالاتر از زندگی هم هیچ معجزهای.
و درست در همین مرحله است که آدمها جان دوباره میگیرند.
نفسی چاق میکنند.
با تامل بیشتر و چشمانی دقیقتر به نقشه جزیرهشان نگاه میکنند؛
برای پیدا کردن امیدی تازه، راهی نو و لذت نفس کشیدن.
میدانی همیشه طلوع خورشید بعد از تاریکترین نقطه شب اتفاق میافتد.
آدمی گاهی باید همه چیز را از دست رفته ببیند،
گاهی باید حضور سایهی شکست را در کنار سایه خود احساس کند.
باید با ترس زمین خوردن روبرو شود تا بداند که پایان دنیا در این حوالی و به همین آسانیها نیست.
باید بفهمد که قهرمانها هم شکست ناپذیر نبودهاند.
ما همیشه در حال قدم برداشتنیم،
جایی که احساس کردیم به نقطه آخر زندگی رسیده ایم،
قدم بعدیمان میشود یک شروع جدید دیگر.
شروعی که ممکن است تو را به بالای ابرها ببرد.
خبر خوب این است که هیچ موجودی از آینده باخبر نیست.
فاصلهای که بین ممکن و ناممکن وجود دارد،
خواست و ارادهی خود آدمی است؛
نه چیز دیگر.
بهار نو، شروعی تازه در راه است....
بهار نو مبارک?
✴️ دوست داشتن آگاهانه
خوددار بودن و تاحدودی حد و مرز داشتن و تعهد به اصلاح مواضع خود، به همان میزان افشای اسرار، نشانه عشق است. آن کسی که تحمل شنیدن راز دیگری را ندارد و آن کسی که به بهانه «صادق بودن» رازهای دردناکی را برای دیگری فاش می کند که دیگر نمی توان از یادشان برد، هیچ کدام به نفع عشق کار نمی کنند. همان طور که هیچ پدری مادری همه حقایق را به کودکش نمی گوید، ما نیز باید به طور مستمر میزان اطلاعاتی را که به شریک زندگی خود می دهیم، کنترل و اصلاح کنیم. اگر کسی شک کند (که معمولا در یک رابطه خوب باید هم این طور باشد) که آیا شریکش درباره افکارش دروغ میگوید، آیا درباره شغل او نظر واقعی اش را ابراز می کند و آیا راست می گوید که شب قبل کجا بوده یا نه، بهتر است جبهه نگیرد و نقش بازرس سمج را بازی نکند، حالا هرقدر هم که وسوسه این کارها را داشته باشد.
درعوض بهتر و عاقلانه تر و عاشقانه تر این است که وانمود کند اصلا نه چیزی دید، و نه چیزی شنیده است. ما باید سیاستمدارانه رفتار کنیم و برای رسیدن به اهداف بالاتر، هر چه دل مان خواست نگوییم و نپنداریم و انجام ندهیم. باید حواسمان به نیروهای احساسی و هورمونی و متناقضی باشد که به هزار و یک شکل ما را به بیراهه های جنون آمیز میکشند. میدان دادن به هر کدام از این نیروها به معنای خداحافظی با زندگی آرام و عاقلانه است. اگر نتوانیم گه گاه در درون ناراضی باشیم و در بیرون حفظ ظاهر کنیم، هرگز نمی توانیم به هدف های بزرگ زندگی بپردازیم - مخصوصا درباره موضوعاتی مثل این که فرزندان مان را از سرمان وا کنیم، از همسرمان جدا شویم یا خیانت کنیم. توقع این که احساسات مان همواره مثل ستاره قطبی راهنمای ما در زندگی باشد توقع زیادی است.
ما ملغمه ای از ترکیبات شیمیایی گوناگون هستیم و در برهه هایی که عقل مان کار می کند باید به اصول و قواعدی پایبند باشیم. باید خیلی ممنون باشیم که دنیای بیرون گاهی با آنچه در قلب مان می گذرد در تضاد است، این تضاد احتمالا نشان می دهد که در مسیر درست گام بر می داریم.
منبع: آگاهانه دوست داشتن
ترجمه: صنوبر رضاخانی
✴️ ایگو چیست؟
كلمه ي من در برگيرنده ي بزرگترين خطا و عميق ترين حقيقت است ، اين كلمه با كلمات ديگري نيز آورده ميشود مانند : مال من ، خانه ي من وغيره.
اين كلمه كه مورد استفاده اكثريت مردم دنياست در واقع همان ايگو است.
يكي از اصلي ترين ساختارهاي ذهني كه ايگو از طريق آن به وجود مي آيد، هويت سازي است. اين هويت سازي يك جور يكسان سازي كردن ، ميباشد.
پس وقتي من خودم را از طرق چيزي مي شناسم ، يعني آن را يكسان مي كنم .
يكي از متداول ترين راههاي هويت سازي وابسته ، هويت سازي به اشياء و بعد از آن به انسانهاست . مثل : خانه ي من ، اتومبيل من ، همسر من و...هويت سازي به اشياء و انسانها و غيره باعث وابستگي انسان به آنها و وسواس فكري او مي شود و چيزهايي مثل مصرف زدگي وغيره را به همراه ميآورد . اين ساختن من در واقع همان شعف ناشي از بودن است .
در صورتي ميتوان اين بودن را حس كرد كه از ذهنيت خارج شده باشي، در صورتي كه اين من را ذهن ساخته است و بودن معادل من نيست .
از ذهنيت خارج بودن يعني درباره اش فكر نكني . ايگو در اين باره چيزي نمي داند، چون خودش از فكر ساخته شده است .
ميتوان براي اشياء و بقيه ارزش قايل شد ولي وقتي به آنها وابسته شديد، بدانيد كه پاي ايگو در ميان است .
حس غرور، نياز به متمايز بودن، تقويت حسي كه از خودمان داريم، از طريق بيشتر داشتن و احساس حقارت به دليل كم تر داشتن، نه غلط است نه درست، بلكه ايگو است.
ايگو #خطاكار نيست، فقط #ناآگاه است.
بسياري از افراد فقط وقتي كه در بستر مرگ ميافتند و همه چيز و تعلقاتشان در نظرشان #رنگ ميبازد و آن موقع متوجه ميشوند كه به هيچ چيز تعلق نداشته در واقع مالكيتي وجود نداشته و هيچ چيز به آنها تعلق واقعي نداشته است.
بقاي ايگو كه همان بوجود آوردن #منيّت است، ساختاري #تغيير ناپذير است اما ماهيت اين ايگو ميتواند تغيير كند.
از نظر اين ايگو ، داشتن همان بودن است : دارم، پس هستم. هر چه بيشتر داشته باشم ، بيشتر هستم. ايگو از طريق #مقايسه #زنده است.
يكي ديگر از هويت سازي وابسته ، هويت سازي وابسته به جسم است : #زيبايي، #زشتي ، #قوت ، #ضعف و... پس به اّشكال فوق الذكر شما و هويتتان كاملا وابسته به شكل مي شود و به اين ترتيب شما در چنگال #ايگو گرفتار هستيد. وقتي اّشكال اطراف تان فرو مي ريزد، يا #مرگ نزديك مي شود، حس بودن شما، يا حس من هستم ، از چنگال اّشكال رها ميشود ، يا وقتي كه بجاي ناآگاه بودن با #آگاهي به من نظر ميكنيد، شما فراتر از همه ي اّشكال و #هويت ها گام برداشته ايد.
✅ دارم به خانه سالمندان ميروم
این متن توسط یک خانم نویسنده بازنشسته نوشته شده که احساسش را زمان انتقال به خانه سالمندان به نگارش در آورده است:
دارم به خانه سالمندان میروم،مجبورم.
وقتی زندگی به نقطه ای میرسد که دیگر قادر به حمایت از خودت نیستی، بچه هایت به نگهداری از فرزندان خودشان مشغول اند و نمی توانند ازتو نگهداری کنند،
این تنها راه باقیمانده است.
خانه سالمندان شرایط خوبی دارد: اتاقی ساده، همه نوع وسایل سرگرمی، غذای خوشمزه، خدمات هم خوب است.
فضا هم بسیار زیباست اما قیمتش ارزان نیست.
حقوق بازنشستگی من به سختی می تواند این هزینه را پوشش دهد.
البته اگر خانه ی خودم را بفروشم به راحتی از پس هزینه اش برمی آیم.
می توانم در بازنشستگی خرجش کنم؛ تازه ارث خوبی هم برای پسرم بگذارم.
پسرم میگوید : «پول ها و اموالت باید به خودت لذت بدهد. ناراحتِ ما نباش.»
حالا من باید برای رفتن به خانه سالمندان آماده شوم.
به هم ریختن خانه خیلی چیزها را دربرمی گیرد:
1⃣ جعبه ها، چمدان ها، کابینت و کشوها که پر از لوازم زندگی است، لباس ها و لوازم خواب برای تمام فصول.
2⃣ از جمع کردن خوشم می آمد.
کلکسیون تمبر، ده ها نوع قوری دارم. کلکسیون های کوچک زیاد، مثل گردنبندهایی از سنگ کهربا و چوب گردو و از این قبیل.
3⃣ عاشق کتابم. کتابخانهام پر از کتاب است. انواع شیشه بطری مرغوب خارجی.
از هر نوع وسایل آشپزخونه چند ست دارم.
4⃣ دیگ و قابلمه و بشقاب و هر چه که می شود دریک آشپزخانه پر تصور کرد.
ده ها آلبوم پر از عکس و...
به خانه پر از لوازم نگاه میکنم و نگران می شوم.
خانه سالمندان تنها یک اتاق با یک کابینت، یک میز، یک تخت، یک کاناپه، یک یخچال، یک تلویزیون، یک گاز و ماشین لباسشویی دارد.
دیگر جایی برای آن همه وسایلی که یک عمر جمع کرده ام ندارد.
یک لحظه فکر می کنم مالی که جمع کرده ام، دیگر متعلق به من نیست.
در واقع این مال متعلق به دنیاست.
به این ها نگاه می کنم، با آن ها بازی می کنم، از آن ها استفاده می کنم، ولی نمی توانم آن ها را با خودم به خانه سالمندان ببرم.
می خواهم همه اموالم را ببخشم، ولی نمی توانم؛ هضمش برایم مشکل است.
از طرفی بچه ها و نوه هایم برای کارهایم و این همه چیز جمع آوری شده ارزش آنچنانی قائل نیستند.
به راحتی می توانم تصور کنم که آن ها با این همه چیزی که با سختی جمع کرده ام، چطور برخورد می کنند:
همه لباس ها و پوشاک گران قیمت دور ریخته می شود. عکس های با ارزش نابود می شود، کتاب ها، فلهای فروخته می شود.
کلکسیون هایم چه ؟؟!!!!
مبلمان هم با قیمتی بسیار کم فروخته می شود.
از بین کوه لباسی که جمع کرده بودم، چند تکه برداشتم، چند تا وسیله آشپزخانه، چند تا از کتاب های مورد علاقهام و چند تا قوری چای.
کارت شناسایی و شهروندی، بیمه، سند خانه و البته کارت بانکی، تمام.
این همه متعلقات من است. میروم و با همسایهها، خداحافظی میکنم....
سه بار سرم را به طرف درب خانه خم می کنم و آن را به دنیا می سپارم.
بله در زندگی، شما روی یک تخت می خوابید و در یک اتاق زندگی می کنید بقیه اش برای تماشا و بازی است.
بالاخره مردم بعد از یک عمر زندگی می فهمند:
ما واقعا چیز زیادی نیاز نداریم.
1⃣ دور خودتان را برای خوشحال شدن، خیلی شلوغ نکنید.
2⃣ رقابت برای شهرت و ثروت خنده دار است.
3⃣ زندگی بیشتر از یک تختخواب نیست.
4⃣ افسوس
که هر چه برده ایم، باختنی است.
5⃣ برداشته ها، تمام گذاشتنی است.
پس در لحظه و حال زندگی کنید.
زیاد در گیر تجملات، خانه، ماشین و.... نباشید.
در یک کلام انبار دار نباشید.
سبکبال باشید، از زندگی لذت ببرید، خوب باشید، با خودتان، با دیگران، با همه.
« خوب بخورید ، خوب بپوشید ، خوب سفر کنید ، زندگی را زیاد سخت نگیرید»
? علاقمندان جهت تهیه کتاب میتوانند از طریق تماس با ادمین کانال سفارش خود را ثبت کنند.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 8 months, 4 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 months, 4 weeks ago