مُرکّب حركت

Description
جایی برای شعر و شعور
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 1 week ago

11 months ago

پایان یک مسافر تنها بود
با کوله‌پشتی‌ تو به راه افتاد
من اشک‌های مختصری بودم
لب‌های کوچکم به گناه افتاد
بوسیدمت دو مرتبه در باران

نم‌نم به رویداد تو خندیدم
آهسته اشک می‌شدم و پرسید:
«آیا زمین به فکر خیانت نیست!؟»
–ابری که خشک بود و نمی‌بارید–
با چند قارقار گذشت آبان

چشمم به چند ظرف گلی افتاد
در موزه‌های قبل‌تر از تاریخ
با هر اشاره‌ای به عقب برگشت
عمر زمین به جاذبه‌ی مریخ!
در کهکشان معلق و سرگردان

با دختران حاشیه‌ی ساحل
با تورها و پولک و مرغابی
در حجله‌های در بغل نوزاد
مادر شدن دومرتبه بی‌خوابی
ماهی کباب، در شب تابستان

یک فصل خاطرات لگد‌خورده
دشتی گلایول از خودشان گفتند
با گوشواره‌ی صدفی در گوش
زن‌های کابل از خودشان گفتند
پاشید خون به شب، به حنابندان

اینجا کجاست؟ عشق که پنهان است!
آن ابر ماه را که پسندیده
با حلقه‌ای به بندگی آورده
مرداب تا هنوز نفهمیده
راهی نمی‌برد به چراغستان

با هر چرا.. معادله‌ای مجهول
ابعاد هستی‌ام متلاشی‌تر
در دخمه‌ای به وسعت اقیانوس
از کرم‌های باغچه ناشی‌تر
سلول‌های مرده، کف زندان

دست و دلم به کار نمی‌آید
کز کرده‌ام درون قفس گویی
نه خانه خانه است نه این دل دل
من زنده‌ام بدون نفس گویی
یک بازمانده از شب بمباران

#آنیسا_معظمی
#مرکب_حرکت
@morakkabeharakat

1 year, 1 month ago

امشب دوباره توی خانه بحثِ شام است و
من یاد ماهی‌قرمزم در تنگ می‌افتم

«از تُنگ بوی ماهیِ آزاد می آید »
چیزی که وقت شام من هر بار می‌گفتم

من داشتم ماهی‌گُلی را سرخ می کردم
و گونه‌هایم سرخ بود و اضطرابم را.

آهسته پای شام سرخم چکّه می کردم
و شرم می‌کردم که بردارم نقابم را

اما ویارم اضطراب و شرم را بلعید
و در حبابم هضم کردم انتخابم را

یک قصه در من داشت می‌چرخید که بستم
در حال خواب آلودگی تنها کتابم را

جشن و سرودِ قطره‌های اشک در روغن
بیرون کشید از خواب خوش، من را و ماهی را

احساس کردم تختم و پیراهنم خیس است
احساس کردم پاره کردم کیسه‌آبم را

دیدم که خالی مانده‌ام، چیزی درونم نیست
گم کرده بودم داستانم را ... حبابم را

یک لحظه فهمیدم که این جا تخت خوابم نیست!
نه! تخت خوابم!  تخت خوابم! تخت خوابم را.‌‌..

دیدم اتاقم حُقّه‌ای شفاف و تو خالی‌ست
دیدم درون تُنگِ شیشه، بازتابم را !

و داشتم می سوختم که اشک در روغن
بیرون کشید از خواب بد، من را و آدم را

حس می‌کنم تب کرده‌ام، حس می‌کنم داغم
حس می‌کنم که بوی اقیانوس می‌آید

در تُنگِ روی طاقچه یک لِنج می‌بینم
که به خیالش سمت یک فانوس می‌آید

یک عده از پشت نقاب، امشب کنار من
با اضطراب و شرم بحث از شام می‌کردند

یادم می‌آید با گیوتین دور از اقیانوس
یک ماهی آزاد را اعدام می‌کردند

ماهی نمی‌دانست که این بار هم او را
وقتی بخوابد، یک‌نفر در خواب خواهد خورد

حتی به من هم گفت: ماهیتابه که باشی
یک ماهی آزاد در تو، تاب خواهد خورد

تب کرده‌ام از شعله‌های یک اجاق کور
روی تنم ماهی و خواب و اشک در روغن

می سوزد و هی بوی اقیانوس می‌پیچد
مابین خواب قرمز و دنباله دار من...

#پریچهر_یزدانی

@morakkabeharakat

اگر در این ژانر شعر دارید، می‌توانید به آیدی من جهت انتشار در کانال بفرستید

@shahrammirzaii

1 year, 3 months ago

خون‌شوری

پیش‌متن:

ای زخم زانوی لیلی در قلب مجنون نشسته!
یا یک گل سرخِ صد برگ در کاسه‌ی خون نشسته!

ای آدمِ قهر و غربت! حوای تهدید و تهمت! 
ای قهوه‌ی تلخ خلقت! در کافه‌ی نون نشسته

ای زالِ گیسو بریده! سیمرغِ در سیخ چیده!
ای رستم دل دریده! سیلون و ویلون نشسته

ای اشک‌هایت نوشته متن سخنرانی‌ات‌ را
مأیوس از ملت خود پشت تریبون نشسته؛

سخنرانی:

کو دست ترد و تمیزت! دندان براق و تیزت!
سنجابِ در روبروی گردوی گردون نشسته!

چشمان من کو که آنجا یک سرو خوش قد و بالا
چسبیده به دو کوآلا در باغ زیتون نشسته

گفتی جهان چیست گفتم چرک‌آبه‌ی جوی آبی
در قالب یک حبابی در آب و صابون نشسته

گفتی جهان چیست؟ گفتم؛ سنگینی زنده‌مانی
در زیر خورشید سوزان پشت حلزون نشسته

همزاد‌پنداری مرگ با مادر خانواده
لبخندِ مادربزرگِِ از قاب بیرون نشسته

نمرودِ از پشّه مرده! موسی افعی نخورده!
خاکستر چشم جم بر قلیان قارون نشسته

یا که شکم‌سیری یک شیرِ قفس را جویده
هر نصفه‌شب‌ در کمین پستان میمون نشسته

یا نه «رضاً برضائک»، «سقّیتنا من جمالک»
سگ‌مست از سمّ مهلک در کاخ مأمون نشسته

ای نشئه‌ی دود‌پالا، سر را بگیران به بالا
در پای منقل هیولا در دود افیون نشسته

اول ببلعان دلم را  دوم ببلعان دلم را
ای آن‌که عطرِ تنِ تو در برگِ توتون نشسته

متن:

ای زخم زانوی لیلی در قلب مجنون، نشُسته!
یا یک گل سرخِ صد برگ در کاسه‌ی خون، نشُسته!

می‌خواستی در صبوری، با اشک‌هایت‌ بشوری
این زندگی گهی را  که زور سیفون نشُسته

می خواستی در صبوری با آخرین سرخ مشروب
قلب خودت را بشوری، خون را ولی خون، نشُسته

#شهرام_میرزایی
#مرکٌب_حرکت

@morakkabeharakat

1 year, 10 months ago

سر بی شام خواب بی بالش
شب جز این با دلم قرار نداشت
عشق با اینکه دوست داشتنی‌ست
کاش آغوش گریه دار نداشت
نیمی از عاشقی فراموشی ست
که‌دلم‌از‌تو انتظار نداشت

بالش گريه را بغل كردم
اشک را در سکوت حل کردم

بعد هم خواب تخت چوبی‌ بود
طعمه‌ی موریانه‌ها شد و رفت
غول تنهایی از چراغ سیاه
توي روياي من رها شد و رفت
ته آیینه ام زنی  مو کند
از دلش از خودش جدا شد و رفت

پاشو از خواب بد بلندم کن!
باخودم با تو چندچندم کن

من که يك بچه توي آغوشم 
گريه ام زود زود می گیرد
می روم بی تو هر کجا بشود
با قطاری که دود می گیرد
انتقام نبودنت را از
هرکسی هر که بود می گیرد

تو که با من همیشه خوب و بدی
بازی عشق و مرگ را بلدی؟

تو نبودی و از تو غیرخودت
هرچه بود و نبود خاطره شد
به خودم آمدم  و لبخندت
پشت یک قاب عکس، منظره شد
عشق با آنهمه  بیا و کیا
دود سیگار پشت پنجره شد

من از اين سرنوشت مي ترسم
از جهنم ...بهشت ...می ترسم

خیره به آفتاب، ابر شدن
با دوتا چشم سایه در سایه
گفتن چند جمله‌ی کوتاه
سرد ،بی روح ،مفت ،بی مایه
ترس دارد نگاه او کردن
(غول توی چراغ همسايه )

شر اين ترس را بکن از من! 
خانه رفتی به مرگ زنگ بزن

بازی نور با سیاهی هام
لرزشم با تكان چند نورون 
بغضم‌و از سكوت لبريزم 
بعد هر زنگ... پای هر تلفن...
جاذبه رمز عشق حوا بود 
كشف شد توي بستر نيوتن!!

هي تكان باز هم تكان خوردم
استکان پشت استکان خوردم

شب‌این خانه گیج و ویج گذشت
تا به کابوس های من برسد
اشک من رود شد غمت ماهی
تا به دریای بی وطن برسد
آن قدر سوختم که پای دلت
به تماشای سوختن برسد

تو از اینجا به بعد نامه بده
به من از سوختن ادامه بده...

#فرناز_فرید

@morakkabeharakat

2 years, 1 month ago

آهنگ :?
زهر و زعفران ??

صدا و موسیقی:??
مهدی نکوئیان
@nkomehdi
شعر:?
شهرام میرزایی

همخوان: ?
نسترن

دانلودبقیه آثارازکانال??
@nkomehdi

کانال مرکب حرکت
@morakkabeharakat

2 years, 5 months ago

اپیزود ۲۹ پادکست ادبی سیمیا با موضوع «چشم» منتشر شد.
در بخش دوم این اپیزود، شعری می‌شنویم از شهرام میرزایی، شاعر هم روزگار ما که نسبت چشم‌ها و این روزها را سروده است.
اپیزود «چشم» را می‌توانید در کست‌باکس و کانال تلگرام پادکست ادبی سیمیا گوش کنید.
#پادکست_ادبی_سیمیا #چشم #شهرام_میرزایی
@simiyapodcast

2 years, 7 months ago

جاده پیچید و کوه ریزش کرد
روستا زیر سیل خوابش برد
ریل هم از قطار جا ماندو
واگن آنسوی ریل خوابش برد
تله کابین صدای خس خس داشت
ساعت از عقربه فراتر بود
تله کابین میان راه افتاد
راه از مقصد انتهاتر بود
روزنامه فقط حوادث داشت
هذیانهام پر شدند از خون...

هذیانهای دیگری هم هست
هذیانهای آب در زهدان
هذیانهای ناخن و دندان
هذیانهای سنگ و پیشانی
هذیانهای کفش با دالان
عُق بزن تا بریزی اش بیرون...

ماهی رودخانه های سپید
قزل آلای نقره ای باشی
توی استخر باورت بکنند
هذیانهای بارور در تخم
فکر دریای نقره ای باشی
توی روغن شناورت بکنند
چه خلیجی ست توی بهت غروب
آشپزخانه غرق فلس و خون...

فکر کن دخترت،زنت،پدرت
فکر کن انتظار یعنی چه!
فکر کن توی آسمان هستند
فکر کن انفجار یعنی چه!
فکر کن لخته لخته...گُر بکشی
از گذشته...نمیرسی اکنون

بوف بینا بلند شو از خواب
صادقت را سرابها بردند
شب که آبستن فروغی نیست
قله ها بی عقابها مردند
و هدایت کلام گنگی شد
لابلای کتابها مدفون
باز جان کند در شکیبایی
خسرو پابرهنه ی هامون...

پرده را از دریچه خالی کن
دود شو نخ به نخ میان عرق
بغض را توی درزها بِچِپان
باز کن شیر گاز را تا ته
سایه ی آب رفته را بتکان
بند را تا اوین ادامه بده..........

انتهای تکامل میمون!

آزاده بدیهی
@morakkabehrakat

2 years, 8 months ago

تو حوض آیینه‌ام کسی هی سنگ میندازه
مریم! یکی داره گلومو چنگ میندازه
این عکسهای نوجوون رو صفحهٔ گوشی
هر شب منو یاد زمان جنگ می‌اندازه

یاد رضا یاد ایوب عمّه‌جان یادِ
دانشجوهای کوی دانشگاه و خردادِ...
یاد روزای سبز و شبهای بنفشی که...
این روزا دائم تو سرم آهنگ فرهاده

باز کوچه‌ها باریکن و بسته‌است دکّونا*
باز خونه‌ها تاریکن و شب تو خیابونا
با گیسای قیچی شده بیدای مجنونن
اونا که دارن از گلوی باغ می‌خونن

اینترنتت قطعه نمیشه حرف زد اما
دلتنگی و دلواپسی کم نیست این شبها

بدجور دلتنگم می‌دونی؟ خیلی دلگیرم
از غصه از دلواپسی هر روز می‌میرم

دلگیرم از دست چراغایی که خاموشن
یا اونها که دارن درخت سرو می‌فروشن

ما کم نذاشتیم، تا می‌شد از آشتی گفتیم
از بذر امیدی که تو دل کاشتی گفتیم
از آدمیت از شرف از عشق، آزادی...
از چیزایی که پا روشون نگذاشتی گفتیم

ما با اونا از لذت پرواز گفتیم و
اونا برامون خواب زنجیر و قفس دیدن
ما رو چقدر از بازیشون بیرون نگه داشتن!
ما رو چقد تنها به چشم خار و خس دیدن!

کاشکی می‌شد راحت صدا زد صبح فردا رو
کاشکی می‌شد خوابید فقط خوابید شبها رو...
کاشکی می‌شد بی‌چشم گریون رد شد از این دود
کاشکی می‌شد تو خواب گذشت این برف و سرما رو

کاش این روزا یک قصه بود از روزگاری دور
کاش می‌پریدیم از سرِ دی تا بهاری دور
کاش باورامون  باورای اون قدیما بود
می‌شد نشست و منتظر شد تا سواری دور...

بدجور دلتنگم می‌دونی؟ خیلی دلگیرم
از غصه از دلواپسی هر لحظه می‌میرم

اینترنتت قطعه نمیشه حرف زد اما
دلتنگی و دلواپسی کم نیست این شبها

کاشکی ببینیم آخرش خورشید فرودین
با گیسای رنگ طلاش می‌شینه رو پرچین
کاش بشکنه با خنده‌های روشنی یک روز
این بغض بی‌درمون و این غمباد بی‌تسکین

#پانته_آ_صفائی

کانال مُرکب حرکت
@morakkabeharakat

2 years, 10 months ago

برای ....

گلوله گرم شد و در گلوی خان پیچید
و در شقیقهی مرد ترانه‌خوان پیچید

شکسته‌های صدایش به دست باد افتاد
و در بریده‌ی گیس زنی جوان پیچید

نه از دریچه‌ی انگشت دود سیگارش
نه عطر چایی داغش در استکان پیچید

شبانه شرشر باران کوچه غسلش داد
صدای گریه‌ی من توی ناودان پیچید

سپیده سوخته هایش پرنده شد -آتش-
-شد و به بال تمام پرندگان پیچید

گلوله گرم شد و در گلوی خان پیچید
به شکل مرگ، و تا مغز استخوان پیچید

زمانه نسخه‌ی آتش برای حنجره ات
درون گیس سفید زنی جوان پیچید

و هفت بند تو را مولوی شدم آن شب
و هفت بند مرا آتش، همچنان پیچید

نه آسمان گره کفش هات را وا کرد
نه دست و پای تو در زلف نردبان پیچید

و من اتاق خودم را به بادها دادم
و بوی نعش تمام پرندگان پیچید

گلوله گرم شد اما پرنده های صدا
میان این همه آتش ن/می توان پیچید!

#شهرام_میرزایی
از کتاب سکسکه های یک مست

@morakkabeharakat

3 years, 4 months ago

ببین بهار شده! پَر گرفته باد، عزیزم!
بخند گرم و بگو: گریه زنده باد! عزیزم!
ببین چه ماهیِ سرخی نشسته گوشه‌ی چشمم
دعای آخرِ سالَت، جواب داد عزیزم!
به آب گوش نکن، عنصرِ وجودِ تو باد است
بپوش موقعِ غم دامنِ گُشاد، عزیزم!
دوباره اخم نکن، چون که سال،سالِ من و توست
برام قصه بگو، قصه‌های شاد، عزیزم!

[و اسمِ کوچکِ من چیست بعدِ این همه حسرت؟
به من به جای «عزیزم» بگو: «جواد» عزیزم]

ببین بهار شده! پس لباس‌های نواَت کو؟
دوباره خوشه شدم، دسته داس‌های نواَت کو؟
دوباره استرسِ «بعد از این چطور بخوابم؟»
تو حرفِ تازه نداری؟ هراس‌های نواَت کو؟
من از تو دور نشستم که خوابِ گریه نبینی
صدات نیست...الو...! التماس‌های نواَت کو؟

ببین بهار شده!
+چشم‌های پنجره روشن
و از تقاصِ تو سیگار، پای پنجره روشن...
که رفت پنجره خوابید و شب بخیر نگفتی
و چشم‌هام نشستند جای پنجره، روشن!
که التماس کنم: یک دقیقه نور بتابان!
تو بارگاه نداری خدای پنجره_روشن؟!

ببین بهار شده تا دوباره برگ بیاری
که تکه های مرا زیرِ چشم هات بکاری
[دوباره خواب؟]
تو اصلا کدام گونه‌ی ابری؟
که آیه آمده اطرافِ من نیای و نباری
تو که برای خودت، نسخه‌هات حاضر و بازند
بگرد، در کیفت قرصِ ضدِّ گریه نداری؟

ببین بهار شده!
+کو بهار؟
-خسته نباشی
برو از این شبِ ابری کنار، خسته نباشی
چقدر کوفته ام...دارم از ستاره میفتم
بگو به رسمِ ادب، سایه وار،:«خسته نباشی!»
من انتهام همین جاست که ملاحظه کردی
+همیشه شعر می آید به کار؟
-خسته نباشی!
تو کارِ سخت نکن، دوست داشتن هیجان است
کنارِ سبزه مرا هم بکار خسته، نباشی...
چقدر مهر به من داری از نخواستنی‌ها
-چقدر شیرینی
+زهرِ مار!
-خسته نباشی!

ببین بهار شده! (نوری از ستارگی من)
لباسِ تازه بینداز، روی پارگیِ من

برای یک غمِ تا خورده، هفت سین که نداری
همیشه کاملی از جمله...(نقطه چین که نداری)

چه سالِ روشن و خوبی ست با مچالگیِ من
اُتو بِکِش به تنِ سی و چند سالگیِ من

تو آدمی و شبیهم غمِ غزل که نداری
و دست و لب داری، بوسه و بغل که نداری

نگاه کن به سناریوی دوندگیِ من
که می رسد به جنون انتهای زندگی من

کجای تقویمی؟ بغضِ روز و شب که نداری؟
صدات نیست...الو...! کوهِ برف...! تب که نداری؟

ببین بهار شده! پس بزن، بکوب عزیزم!
بزن به گُرده ی من بعدِ رقصِ چوب، عزیزم!
که یک‌ درخت اگر بی کس است، ترس ندارد
و دردهاش می ارزد به دارکوب، عزیزم
چه سالِ روشن و...
+خوبی؟
-چطور حرف نداری؟
برام قصه بگو‌! قصه های خوب، عزیزم!

#جواد_کاظمینی

کانال مرکب حرکت
@morakkabeharakat

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 1 week ago