asalkhorsandian|عسل خرسندیان

Description
وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ 
یک درونگرای شبه برونگرا
ارشد فلسفه دین?‍?
فنِ لاته☕️
زندگی گر سخت باشد من از آن سخت ترم??
Founder of:
حامی رویش?
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated hace 8 meses

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated hace 10 meses, 2 semanas

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated hace 6 meses, 2 semanas

9 months, 4 weeks ago

دوستانم این دوتا فایل رو که از کانال رها برداشتم
میدونم خیییلی به دردتون میخوره.

9 months, 4 weeks ago

جدول چالش ۷۵ روز

10 months ago

من دقیقا تو همون لوکیشن صبح ام?

1 year, 3 months ago

#روایت_نویسی
جایی خوندم امروز که نوشته بود:
آرزو میکنم به جایی نرسی
که فکر کنی این مهربونی ها
حق ش نبود!

اولش به نظرم جذاب اومد ولی بعدترش به این فکر کردم که مگه ما به خاطر طرف مقابل مون بهش مهربونی میکنیم؟..
به این فکر کردم که اصلا مهربونی یعنی چی برای من؟
به این فکر کردم که وقتی دارم با یه نفر بر اساس مهرم رفتار میکنم نیتم چیه؟
واسه خودمه یا واسه خودش؟
بعد به این رسیدم که من، به خاطر عمقِ عاطفه ای که دارم تجربه میکنم
مهر رو میارم توی رفتارم..
یا گاهی به خاطر احترامی که بین مون هست‌.‌‌.
و این برای من، مسئولیتی رو برای طرف مقابلم ایجاد نمیکنه، حتی فرزندم که پاره ای از وجودِ منه..
فرد مقابل من میتونه این مهرُ ببینه و بپذیره
میتونه هم کاملا پس بزنه..
اجباری نیست..

میدونی میخوام چی بگم؟
میخوام بگم
اگر انتخاب میکنی بسترت مهر باشه در یک ارتباطی، بی قید و شرط ش کن..
این جوری خودت حال ات بهتره..
توقع نداری
منتظر جبران نیستی
واینمیستی ببینی دیده شدی یا نه‌‌..

@asalkhorsandian72

1 year, 3 months ago

#شبانه_نویسی
من فکرمیکنم درمان روان، از درمان جسم هم مهم تر باشه..
دیدین آدمی رو که سرطان داره ولی حالش خوبه؟
چون روان ش سالمه..
ولی ممکنه یه نفر جسمی مشکلی نداشته باشه اما اینقدر روان ش درد داشته باشه که...

اگر فکرمیکنید ذره ای نیاز دارین که شنیده بشین و دردهای نهفته ای دارین
مادر و خواهر و خاله و عمه و دوست
گزینه ی مناسبی نیستن!
اینا فقط حکم مسکن های مقطعی رو دارند چون علم ش رو ندارند..
در بهترین حالت ممکن، احتمال داره بتونن همدلی کنن و شنونده ی موثری باشن
که واقعا چند درصد اصلا معنای همدلی رو میدونن و مهارت شنیدن رو دارن؟؟

من همیشه به آدمایی که نسبت به دکتر رفتن گارد دارن و با درمان های خونگی حال شون رو خوب میکنن میگم آخه یه عده میرن پزشکی میخونن که وقتی یه آدم مشکلی پیدا کرد حالشو خوب کنن!
در مورد روان شناس و روانپزشک هم همینه
یه عده ای میرن سالها عمرشون رو میذارن
مهارت یادمیگیرن که روان آدما رو درمان کنند..
چرا مراجعه نمیکنید بهشون و به خودتون ظلم میکنید؟
اینم بدونیم تو جامعه ی کنونی آدمی که نیاز به مراجعه ی به روان شناس و روانپزشک نداشته باشه انگشت شماره!

بیایم ما دهه ی هفتاد و هشتاد
اونقدر تلاش کنیم تا این فرهنگ درمان کردن روان بشه مثل درمان کردن مشکل معده و قلب و سرماخوردگی..

ادامه شو مینویسم براتون..

@asalkhorsandian72

1 year, 3 months ago

#شبانه_نویسی
تو این چهارماه، من بدترین احساس های عمرم رو تجربه کردم..
حال جسمی ناپایدارم و نگرانی هایی که داشتم یک طرف ماجرا بود‌، افسردگی حادّی که عین یه هشت پا روی مغزم خوابیده بود یه طرف ماجرا..

به جایی رسیدم که گفتم من دیگه توان ادامه دادن زندگی رو ندارم من نباشم بچه ها زندگی ای قشنگ تری دارند چرا باشم و آسیب بزنم با این احوالاتم..
نمیخواستم بچه ها شاهد یه مامانی باشن که
دلش میخواد پرده ی سیاه بزنه به پنجره و کلا زیر پتو باشه!

اونجا بود که به زور محمدحسن رفتیم پیش همون روان پزشکی که اصلا توان مالی شو نداشتیم..
تو فاصله ی چهارماه هزینه ش تقریبا دو برابر شده بود، اما رفتم!
اولین جلسه فقط منو شنید..
اهان قبلش بگم، تو این چهارماه روان درمانی رو ادامه دادم ولی میدیدم که جواب نیست واسم..
یه چیزی باید مستقیم بره رو مغزم بشینه و کمکم کنه!
داشتم میگفتم اولین جلسه که رفتم
باهام حرف زد، منو شنید..
و یه دونه قرص برام نوشت
گفت برو و سه هفته دیگه بیا
فقط اگر سر ساعت های منظم نخوری انگار نخوردی..
بهش گفتم میگین چه مشکلی دارم؟
گفت من روی هیچ آدمی هیچ برچسبی از اختلالات رو نمیزنم، اونقدر محکم گفت که من سکوت کردم، گفت سه هفته دیگه میبینمت..

وقتی اومدم بیرون گفتم چه عجیب!
انتظار داشتم یه کیسه دارو بهم بده..
حتی گفتم میشه یه خواب آور هم بهم بدین که شبا راحت بخوابم؟
من شب تا صبح پلک نمیزنم...
دلم میخواد شب ها بخوابم..
گفت تو فقط ۲۷سالته!
باید خودت بتونی با ذهن آگاهی بخوابی..
و بازهم اینقدر قاطع کن که سکوت کردم!

سه هفته گذشت..
از هفته ی دوم بهبود رو توی خودم میدیدم
میفهمیدم یه کورسوی امید تو وجودم داره روشن میشه
بازهم میگم جلسات روان درمانی مو داشتم

گذشت!
چهارسال از اون دوران میگذره..
اما من گاهی حسرت اینو میخورم چرا اون چهارماه رو از دست دادم

ادامه شو مینویسم براتون..

@asalkhorsandian72

1 year, 3 months ago

#شبانه_نویسی
امشب میخوام در مورد جلسه ی تراپی امروزم بنویسم..
اول بگم، من میدونم که هزینه های جلسات تراپی حقیقتا خیلی زیاده برای زندگی های معمولی ما، اما موقعی ارزش این هزینه کردن رو فهمیدم که دیگه خیلی داشت دیر میشد..

میخوام فلش بک بزنم به مهر ۹۸..
موقعی که من تازه جسمی داشتم به وضعیت پایدار میرسیدم و خبری از دردهای عجیبم نبود و داشتم برمیگشتم به زندگی عادی اما تازه داشتم متوجه افسردگی حادّی که اومده بود سراغم میشدم..
افسردگی که باید شش ماه قبلش بهش رسیدگی میکردم اما تو انکار بودم!
دقیقا فریم ش رو یادمه..
عصری بود دم دم های اذان بود و تو خیابون بودیم میخواستیم بریم مسجد نماز بخونیم که زنگ زدم مطب روان پزشکی که مشاورمون بهم معرفی کرده بود..
زنگ زدیم گفت یک ربع اول ۹۰ هزارتومن هر ۵دقیقه ۱۳ هزارتومن اضافه میشه و معمولا جلسه ی اول ۴۰ دقیقه طول میکشه..
حساب کتاب کردیم دیدیم از پس ش برنمیایم!
گفتم نمیرم و میرم پیش یه روان پزشک دیگه..
کمتربود هزینه ش..
اما آسیب دیدم ازش
چرا؟؟
چون به منی که هیچ پذیرشی نداشتم با دوتا جمله لیبل یک اختلال زد!
اومدم بیرون و گفتم من دیگه نمیرم سراغ روان پزشک..!

که البته اون تشخیص درست بود اما
من آمادگی پذیرشش رو نداشتم
و اون روانپزشک باید حرفه ای تر عمل میکرد و بدون گفتن اسم هیچ اختلالی به من، گفتگو میکرد.. بعد دارو تجویز میکرد و با علم ش منو به پذیرش دارودرمانی میرسوند..

۴ماه گذشت!
و من هر روز حالم بدتر و بدتر و بدتر میشد‌..

ادامه شو مینویسم براتون..

@asalkhorsandian72

1 year, 3 months ago

#شبانه_نویسی
خیلی زمان برد تو یادبگیرم
برای رسیدن به اهدافم چقدر باید بجنگم
یعنی چقدر یعنی متعادل؟
نه کم نه زیاد..

خیلی زمان برد تا یادبگیرم
اگر میخوام یه اتفاقی رو با جزئیات زیاد تعریف کنم یعنی نیاز به شنیده شدن و تایید گرفتن در من بیداد میکنه..
و باید براش یه اقدامی کنم.

خیلی زمان برد تا یادبگیرم
وقتی تصمیم میگیری مادر بشی
موظفی و باید
(هرچند لغت باید در رویکرد nvc مصداق بارز خشونت هست!)
خیلی کارها رو حتی وقتی حوصله نداری انجام شون بدی مثل مراسم مسواک زدن قبل خواب بچه ها، مثل سرساعت خوابیدن بچه ها، مثل آماده بودن صبحونه ناهار شام شون و مدیریت تغذیه شون، مثل اینکه تو حق نداری چون خودت خسته ای یا بی حوصله ای رو بچه ات بالا بیاری، مثل اینکه پناه و امید اون موجود کوچولوی ضعیف تویی..

خیلی زمان برد تا یادبگیرم
رسیدگی به سلامتی جسم و روح خودم
اول اولویت زندگی باشه
و اگر نداشته باشم شون قطعا کل زندگی ام آسیب میبینه و تحت الشعاع قرار میگیره..

خیلی زمان برد تا یادبگیرم
وقتی یه نفر یه حرفی میزنه که برای من ناخوشاینده به جای داغون کردن، بیام از بیرون نگاه کنم و ماجرا رو هویتی نکنم و از دریچه ی نگاه اونم ببینم ماجرا رو و اصلا شاید بهش حق دادم.."لایکلف الله نفسا الا وسعا.."

خیلی زمان برد تا یاد بگیرم
منم محبتم به آدمای اطرافم رو به زبون بیارم و بهشون بگم چقدر دوستشون دارم، برام مهم و ارزشمندند..

خیلی زمان برد تا یادبگیرم
وقتی یه مشکلی دارم فکرنکنم فقط منم و همه حالشون خوبه!

خیلی زمان برد تا یادبگیرم
از اتفاقای زندگی ام بحران سازی ذهنی نکنم
از کاه کوه نسازم و فرصت های پیش رو، رو نادیده نگیرم..

خیلی زمان برد تا خیلی چیزا رو یاد بگیرم..

این روزا وقتی موهامو شونه میکنم و تارهای سفید زیادی رو لا به لای موهام میبینم و پسرم ازم میپرسه یعنی داری پیر میشی و ممکنه بمیری؟
بهش میگم نه..
سفیدی مو نشونه ی پیری و مردن آدما نیست
آدما هرچی موهاشون سفیدتره تجربه هاشون بیشتره، بیشتر بلدن، بیشتر زندگی کردن..

بازهم شب شد و من هذیان گویان مینویسم!
اما انگار تو دلِ شب من با خود خود واقعی ام مواجهه‌ی رو در رو پیدا میکنم..

@asalkhorsandian72

1 year, 3 months ago

#شبانه_نویسی
امروز از اون روزای قشنگ بود..
از اون روزایی که احساس کردم خانواده بودن چقدر میتونه قشنگ باشه، خانواده ی واقعی..
جایی که بشه حرف زد‌، بتونی احساس و نیازت رو شفاف بگی، جایی که آدما رو تو قضاوت نمیکنن حتی اگر خیلی واقعیت های تاریک وجودت رو بدونن، جایی که میدونی وقتی یه بحرانی پیش میاد حتی اگر خودت نخوای باز پشتت رو خالی نمیکنن..
خانواده واسه ی من یعنی این.
فرقی هم نمیکنه این خانواده هم خون تو باشند یا نه..

امروز از صبح که بیدار شدیم بچه ها باااازی کردن تا همین یک ساعت پیش، تولد دخترک بود و با خانواده ی محمدحسن جمع شده بودیم..
خییییلی به بچه ها خوش گذشت..
و داشتم به یه چیزی دقت میکردم
وقتی بچه ها حالشون خوبه همه ی خانواده حالشون خوبه‌.‌.

بچه ها الان خوابیدن و من دل تنگ شب هایی ام که یازده خواب بودم و بچه ها ۸ میخوابیدن و حوالی ۹ اینا ماشین لباس شویی لباسا رو تحویل میداد و من یه تی میکشیدم و عود روشن میکردم و پنجره آشپزخونه رو باز میکردم و ۱۰ تا ۱۱ میشستم پای سریال یا کتاب غیردرسی مورد علاقه ام..
آره!
هنوز کامل برنگشتیم به روتین
و این نگرانم نمیکنه، حالمو بد نمیکنه..
به این فکر میکنم تجربه ی قابل توجه و ارزشمندی رو داریم زیست میکنیم..
و البته!
یخچال خالیه و باید بریم خرید کنیم?

یه هدفی چیدم واسه ی خودم که الان نمیخوام در موردش چیزی بگم..
وقتی به ثمر نشست میام و مفصل از این روزایی که شروعش کردم و احتمالا یک تا دوسال آینده که براش قدم برداشتم مینویسم حتما..
خودم ذوقش رو دارم
یه جوری که احساس میکنم امید تو وجودم دوباره زنده کرده واقعی
امیدوارم خشک نشه و زنده بمونه تا بتونم به ثمر نشستنش رو ببینم..
شما هم دعا کنید واسم?
@asalkhorsandian72

1 year, 3 months ago

#شبانه_نویسی
یه مادر وقتی اولین بار متوجه میشه باردار هست..
(با فرض اینکه طبیعی، با آمادگی و شرایط مناسب باردار شده)
هجوم افکاری که سمتش میاد میدونید چقدر زیاده؟
چی میشه؟
چه اتفاقی قراره بیفته؟
آیا بارداری راحت و قابل پیش بینی خواهم داشت؟
چه بلایی سر بدنم قراره بیاد؟
بدنم پذیرش این بچه رو داره؟
قلب کوچولوش تشکیل میشه؟
اعضای بدنش کامل تشکیل میشه؟
نکنه کمبودهای بدنی خودم روش اثر بذاره؟
اگر اتفاقی تو این ۹ماه بیفته چی میشه؟
وقتی میره آزمایش بده ته دلش یه جوریه که اگر بی بی چک اشتباه باشه چی؟
اگر بارداری ام پوچ باشه چی؟
وقتی میخواد بره سونو
هربار میمیره و زنده میشه که دکتر چی میخواد بگه؟
هرچی میخواد بخوره به این فکرمیکنه برای بچه ش خوبه یا نه؟
هر‌کاری میخواد بکنه به بچه ش فکر میکنه..
(اینا گوشه ی خیلی کوچیکی از دل نگرونی های یه مادره..)
وقتی قراره بره برای زایمان(فرض بر اینکه شرایط اورژانسی نشه)
چه طبیعی چه سزارین
پر از افکار ضد و نقیضِ..
چی قراره بشه یعنی؟
اصلا بچه ام چه شکلیه؟
دنیا میاد زردی نداشته باشه..
آروم باشه..
چه روزایی در انتظار زندگی مشترک مون هست..
قراره چه حجمی از درد رو تحمل کنم
روزای بعد از زایمان چه شکلیه؟

ادامه شو مینویسم براتون...
@asalkhorsandian72

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated hace 8 meses

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated hace 10 meses, 2 semanas

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated hace 6 meses, 2 semanas