?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 8 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 months, 2 weeks ago
روزبه حسینی. محسن نامجو ۱۳۸۴
?️برای نخستینبار
منتشر میشود:
?️? نماهنگی از نمایشِ:
✍️"آنچه میشنوی ساز کجکوک سکوت است"
?به مناسبت چاپ دوم کتاب، توسط انتشارات افراز
https://www.afrazbook.com/Home/Detail?BookId=7332&Name=%D8
? این قطعه، کاور/برداشتیست از ساختهی فریدون شهبازی بزرگ با تنظیمی بسیار متفاوت از عبدی بهروانفر.
نوشتار از متن نمایشنامه با صدای محسن نامجوست.
? حتمن با هندزفری بشنوید و در تاریکی تماشا کنید:
https://www.instagram.com/reel/C4Qio9uteLN/?igsh=ZDE1MWVjZGVmZQ==
بریدهای از کتاب
حس مادرانه در من چيزي را ترميم كرد كه كودكي نابود كرده بود. به آنها غذا دادم، عوضشان كردم، نوازششان كردم، آرامشان كردم، به آرامي تكانشان دادم، به آنها گوش سپردم، مراقبشان بودم، دلداريشان دادم، حمايتشان كردم، دركشان كردم، هوشيارشان كردم، تسليشان دادم، تشويقشان كردم، آنها را در آغوش گرفتم، همراهيشان كرده و تربيتشان كردم. بزرگ شدنشان را ديدم، چهار دست و پا شدن و روي دو پا رفتنشان را، شنا كردنشان را، دوستيها و گام نهادنشان به دنياي پرهياهو را نظاره كردم. شاهد بودم دختر كوچكي كه جرات نميكرد در جشن روستاييان برقصد، پروژهاش را در برابر يك اجلاس معرفي كرد. مشاهده كردم كودكي كه به محض دور شدن از من گريه ميكرد، براي ادامه تحصيل در پاريس اقدام كرد. با آنها پايدارترين شاديهايم، وحشتناك ترين ترس هايم و زيباترين خاطراتم را شناختم. درد كشيدم وقتي درد داشتند، اشكهايشان را زدودم و جلوي اشك هاي خودم را گرفتم. آنها تمام قلبم را تسخير كردند، تمام خلاهايم را پر كردند.
در این رُمان با شخصیتهای بزرگ سراسر کردستان، از گذشتههای خیلی دور تا به امروز آشنا میشویم. انتخاب این رمان برای ترجمه در ابتدا مرا به اندیشه واداشت که چرا پیش از این، چنین کتابی از سوی سایر نویسندگان به رشته تحریر در نیامده بود و در اختیار خوانندگان قرار نگرفته بود. در این رمان پرمحتوا و پر از وقایع تاریخی که نویسنده سعی داشته همه را به شیوهای ادبی به هم مرتبط سازد، بر اطلاعات تاریخی خوانندگان بسیار افزوده شده و آنان همراه با وقایع رمان به ژرفای تاریخ ملتی میروند که از سوی یورشگران و مهاجمان به نابودی کشیده شده است. از تاریخ صدساله گرفته تا به امروز کمابیش همهی وقایع منطقۀ خاورمیانه در این کتاب با تمام جزییات گنجانده شده که هر قسمتش خواننده را به وجد میآورد.
ملت کُرد در طول تاریخ با هر گونه دشواری، ظلم و ستم، بیعدالتی، قتلعام، دربهدری، تبعید و تبعیض روبرو شده و هنوز هم در بسیاری از مناطق کردنشین این مسائل ادامه دارد. با وجود تمامی این ظلم و ستمها، ارادهای دارند که در هیچ ملتی یافت نمیشود. به طوری که امروز از دیروز و فردا از امروز منسجمتر و پا برجاتر در میدان مقاومت ایستاده و با هر گونه بیعدالتی دست و پنجه نرم میکنند. به بیان دیگر تنها کسانی هستند که به خاطر انسانیت سینه در برابر متخاصمان سپر کردهاند و از هیچگونه فداکاری و از خودگذشتگی دریغ نکردهاند. چه بسا شیرزنانی که در درازی تاریخ دوش به دوش مردان بر علیه ددمنشان و غارتگران ایستادگی نموده و تا آخرین نفس از خاکشان دفاع کردهاند. در این رمان با چنین شیرزنان و شیرمردانی آشنا خواهیم شد که هر گوشه از سرگذشتشان چون خنجری بر دل ما خواهد نشست و با تکتک ذرات وجودمان درد و رنج آنها را درک خواهد کرد.
#انتشارات_افراز #نشرافراز
#فریاد_نی
#یوسف_حمید
#سایمه_خاکپور
#ادبیات #ادبیات_جهان #داستان_جهان
#ادبیات_داستانی #رمان
#ادبیات_کرد #رمان_کردی
#تازههای_نشر #تازههای_کتاب
#تازههای_نشر_افراز
#قد_برافراز_که_از_سرو_کنی_آزادم
یوهانس: چقدر خوب که زود از توی کلیسا فلنگو بستیم و زدیم به چاک [چشمکی به دوستدخترش میزند]
ماریا: بله... جنابعالی بهجای اینکه هر روز بری کلیسا و پروژهی دانشگاهیت رو انجام بدی، فقط یه روز میری اونم بهزور. منتظر اون روزیام که آقای ایبو بفهمه که حضرتآقا بهجای اینکه بره درس وکالت بخونه رفته دنبال هنر و قرتیبازی. چه روزی میشه اون روز. دمار از روزگارت درمیآره. همینجا به چهارمیخت میکشه و واسه تمام عمرت خیارفروش میشی بدبخت.
یوهانس: اون هیچوقت نمیفهمه مگه اینکه یکی بخواد این وسط آنتن بشه [به ماریا نگاه میکند] مگه نه ماریا؟
ماریا: اولاً چرا به من نگاه میکنی؟ دوماً چرا با اون چشمای وقزدهت یوسف رو نشون نمیکنی؟ اونه که عزیز گرامی ایبو بیبوئه و همهش باهاش جیکتوجیکه. مگه نه عزیز دردونهی حسنکبابی؟ [کلاه را از سر یوسف برمیدارد]
یوسف: عالیه، عالیه، بارک الله، حی واسهی خودت قارقار کن، بلبل... حالا بیزحمت آقادایی رو بجنبون.
ماریا: واسه چی؟
یوسف: میخوام زیرت رو تمیز کنم.
#انتشارات_افراز #نشرافراز
#تیکل_تاکل
#ایوب_خان_دین
#مسعود_رایگان
#ادبیات #ادبیات_جهان #داستان_جهان
#ادبیات_داستانی #نمایشنامه
#ادبیات_انگلیس #نمایشنامه_انگلیسی
#تازههای_نشر #تازههای_کتاب #تازههای_نشر_افراز
#قد_برافراز_که_از_سرو_کنی_آزادم
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 8 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 months, 2 weeks ago