| هیچ نگار |

Description
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 4 weeks ago

4 months, 4 weeks ago

یه غروبِ پاییز
یه نیمکت چوبی توی یه پارک خلوت، برگای زرد و نارنجی که آروم روی زمین افتادن. یه دختر تنها نشسته، یه فنجون چای داغ توی دستش، و یه نسیم خنک که گونه‌شو نوازش می‌کنه. هوا بوی نم بارون داره، از اون بوهایی که انگار گذشته رو بیدار می‌کنه.

همین‌طور که نشسته، یه گربه‌ی خیابونی میاد و با احتیاط بهش نگاه می‌کنه. یه لحظه نگاهشون قفل می‌شه—یه جور درکِ بی‌صدا بینشون رد و بدل می‌شه. انگار اون گربه می‌فهمه که اون آدم یه چیزی توی دلش سنگینه. نزدیک‌تر میاد، کنار پاهاش می ایسته، بدون اینکه چیزی بخواد. فقط برای اینکه "باشه."

اون دختر یه نفس عمیق می‌کشه، یه جرعه‌ی دیگه از چای می‌خوره، و برای اولین بار بعد از مدت‌ها، حس می‌کنه که نیازی نیست چیزی رو تغییر بده. فقط همین لحظه کافی‌یه… فقط همین "بودن."
چشماشو می بنده و خنکیِ هوای پاییزو با بینی‌ش هورت می کشه .. گربه با یه جهش خودشو روی نیمکت می‌رسونه، شاید حس می‌کنه دختر نیاز داره حضورشو نزدیکتر حس کنه. گربه روی نیمکت لم می‌ده و با دمش که دور خودش می‌پیچه کنار دختر آروم می‌گیره. سفید و برفه ، آرامشش دل دخترو آروم می‌کنه. دختر چشماشو باز می‌کنه ، یه مرد کت شلواری با پیرهن سفید ، قدِ بلند و چهارشونه، چشم و ابروی مشکی، از روبرو میاد. خودشه.

دختر نفسشو بیرون می‌ده، یه لبخند محو می شینه گوشه‌ی لبش. گربه هنوز کنارشه، با اون بدن سفید و آرومش، انگار خودش هم حس کرده که یه چیزی داره تغییر می‌کنه.

مرد نزدیک‌تر میشه، با قدم‌های آهسته ولی مطمئن.

«چشم‌هاش، همون چشم‌هایی بود که دختر یه روز باهاشون قصه‌های زیادی نوشته بود».

هیچ‌کدوم چیزی نگفتن، هیچ کلمه‌ای لازم نبود.

#زیور_شیبانی

4 months, 4 weeks ago

برسانید به دست او ..

9 months, 1 week ago

از خودم غافل شدم
طوری که هر زمان احساس کردم تنهام هیچکس نبود که دردمو بهش بگم
چون اونی که بقیه بهش پناه می آوردن من بودم
نوبت به خودم که می رسید پناهی نداشتم

9 months, 1 week ago

حسمو از دست دادم. طوری که دیگه چیزی خوشحالم نمی‌کنه

9 months, 2 weeks ago

‏تو "مجبور نیستی"
مجبور نیستی برای نجاتِ دیگران خودت رو فدا کنی.
مجبور نیستی بزرگتر از بقیه باشی.
مجبور نیستی چیزی که خراب نکردی رو درست کنی.
مجبور نیستی از کسایی که ازت حمایت نمی‌کنن حمایت کنی. مجبور نیستی سعی کنی همه رو خوشحال کنی..

9 months, 2 weeks ago

چیزی که می‌توانم به شما بگویم این است که میلیاردها زن روی زمین زندگی می‌کنند. درسته؟ بعضی‌های‌شان خوب‌اند. خیلی‌های‌شان زیادی خوب‌اند؛ ولی گاه‌گداری طبیعت تمام حقه‌هاش را به‌کار می‌بندد تا زنی ویژه بسازد، زنی باورنکردنی، منظورم این است که نگاهش می‌کنی ولی نمی‌توانی باور کنی. همهٔ حرکاتش مثل موج زیباست و بی‌نقص. مثل جیوه، مثل مار. مچ پایش را می‌بینی، بازویش یا زانویش را. تمام‌شان در کلیتی بی‌نقص و باشکوه به‌هم آمیخته‌اند. با چشمانی خندان و زیبا، دهانی خوش‌حالت و لب‌هایی که انگار هر لحظه منتظرند تا به خنده بر درماندگی‌ات باز شوند. این‌جور زن‌ها می‌دانند که چه‌طور باید لباس پوشید. موهای‌شان هوا را به آتش می‌کشد.

عامه پسند
#چارلز_بوکوفسکی

9 months, 2 weeks ago

من سهم خودم را انجام دادم،
امیدوارم غیبتِ من آرامشی به تو بدهد که عشقِ من نتوانست...

9 months, 3 weeks ago

والا با شنیدن این آهنگ دلم میخواد عاشق شم :)
#نوستالژی
#نوش_آفرین
@hich_negar

9 months, 3 weeks ago

امروز داشتم آهنگ نوش آفرینو گوش می‌کردم
رسید به اونجایی که میگه :
تو شادی و غم میشم سنگ صبورت،
مغروری و من فدای اون غرورت!

آخه مگه حرف از این عاشقانه تر هم داریم :)

1 year ago

دلِ ما اونموقع مستعدِ شکستن بود، وگرنه شما کی باشی؟ :)

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 4 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 4 weeks ago