و ما زمستان دیگری را سپری خواهیم کرد
با عصیان بزرگی که درونمان است
و تنها چیزی که گرممان می‌دارد
آتش مقدس امیدواری است…

#ناظم_حکمت

@poem_sru

ای بی‌تو زمانه سرد و سنگین در من
ای حسرت روزهای شیرین در من

بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من

#میلاد_عرفان_پور

@poem_sru

?کانون شعر و ادب دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی با همکاری کانون گویندگی تقدیم میکند :

*?پادکست شب یلدا?***

#یلدای_کانونها
#شعر_و_ادب

دو قدم مانده که پاییز به یغما برود..
این همه رنگِ قشنگ از کفِ دنیا برود...

هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد..
دلِ تنها به چه شوقی پیِ یلدا برود؟

گله‌ها را بگذار!
ناله‌ها را بس کن!

روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را..
زندگی لحظه بیداری ماست.
زندگی میگذرد...!

*?شب یلداتون خیلی مبارک باشه❤️***

?گوینده و ایده‌‌ پرداز: سبحان نظامی‌پور
?گوینده و ادیتور: نازنین محققی
?@nazaninseda.ir

?کانون شعر و ادب :
@poem_sru

حَسْبِ حالی نَنِوِشتی و شد ایّامی چند
مَحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟

ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند

چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند

قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست
بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند

زاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند

عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو
نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند

ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست
چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند

پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردی‌کشِ خویش
که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند

حافظ از شوقِ رخِ مِهر‌فروغِ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند

#حافظ

@poem_sru

عرض ادب خدمت همراهان؛

شنبه هفته آینده ۲۴ آذر ماه ۱۴۰۳ ؛
ساعت ۱۲:۲۰ الی ۱۳:۳۰
جلسه اول از مجموعه جلسات شعرخوانی(نگاهی به زندگی و اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی) با حضور جناب دکتر فعله‌گری در پاتوق کتاب
برگزار خواهد شد.

منتظر حضور شما دوستان عزیز هستیم❤️
@poem_sru

با سلام خدمت همراهان؛
زمان و مکان جلسه متعاقبا اعلام خواهد شد.

@poem_sru

?#اطلاعیه |  پیرو خبر دردناک بدست رسیده، باعرض تسلیت مجدد به تمامی دانشجویان به اطلاع میرساند برنامه ی فوق و همچنین کلیه برنامه های تمامی کانون لغو و اطلاعیه جدید متعاقبا اعلام میشود

? روابط عمومی کانونهای فرهنگی و هنری

به کنار تپه شب رسید.
با طنین روشن پایش آیینه فضا شکست.
دستم را در تاریکی اندوهی بالا بردم
و کهکشان تهی تنهایی را نشان دادم،
شهاب نگاهش مرده بود.
غبار کاروان ها را نشان دادم
و تابش بیراهه ها
و بیکران ریگستان سکوت را،
و او
پیکره اش خاموشی بود.
لالایی اندوهی بر ما وزید.
تراوش سیاه نگاهش با زمزمه سبز علف ها آمیخت.
و ناگاه
از آتش لب هایش جرقه لبخندی پرید.
در ته چشمانش ، تپه شب فرو ریخت .
و من،
در شکوه تماشا، فراموشی صدا بودم.

#سهراب_سپهری
@poem_sru