?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 8 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 months ago
#part 78? #شیدا گریمور برای آخرین بار براش و روی صورتم کشید. چند قدم عقب رفت و با دقت به صورتم نگاه کرد. با رضایت سرش و تکون داد. - عالی شد دیگه میتونی بری. از روی صندلی بلند شدم و در حالی که سعی در صاف کردن لباسم داشتم گفتم: - مرسی عزیزم زحمت کشیدی در اتاق…
#part 78?
#شیدا
گریمور برای آخرین بار براش و روی صورتم کشید. چند قدم عقب رفت و با دقت به صورتم نگاه کرد.
با رضایت سرش و تکون داد.
- عالی شد دیگه میتونی بری.
از روی صندلی بلند شدم و در حالی که سعی در صاف کردن لباسم داشتم گفتم:
- مرسی عزیزم زحمت کشیدی
در اتاق و باز کرد و لبخند ملایمی زد.
- خواهش میکنم وظیفم بود، موفق باشی
با قدمهای کوتاه از اتاق بیرون رفتم. قبل از اینکه رو صحنه برم نگاهی به افراد داخل سالن انداختم و با دیدن بچهها لبخندی زدم.
ماههابرای این تاتر زحمت کشیده بودیم، خستگیهای ناشی از تایم کاری طولانی رو به جون خریده بودیم تا امروز نتیجهی دلخواهمون و بگیریم. همهی بچههای تاتر خوشحال بودن اما من نبودم، انگار جای یهچیزی یا یه کسی خالی بود.
انتظار داشتن ذره ذره آدم و نابود میکرد اما مگه میشد از کسی که زندگیت به نفسش گره خورده انتظار نداشت؟!
بدون توجه به کودک درونم که برای نبودِ عزیزش با غصه پاهاش و روی زمین میکوبید نفس عمیقی کشیدم، کمرم و راست کردم و بدون مکث روی صحنه رفتم.
تمامِ مدت حتی یک نگاه کوتاه هم به صندلیهای رو به روم ننداختم، به خودم اعتماد نداشتم.
دیالوگهارو مو به مو پشتِ هم ردیف کردم اما به سکانس آخر که رسیدم ناخودآگاه نگاهم به آدمهای داخل سالن افتاد.
لب پایینم و محکم زیر دندون کشیدم و چونم از بغض لرزید. زمان واسم عوض شد، دیگه سوفیایی که واسه خلقش ماهها تلاش کرده بودیم نبود. من بودم، منی که قلبم به جای این این همه آدم دیدنِ یه جفت چشم خاص و نیاز داشت.
تلخندی زدم و رو به بازیگر مقابلم با صدای لرزونی گفتم:
- دلتنگ نمیشی نه؟!
چند ثانیه خیره نگاهم کرد، انگار تعجب کرده بود از دیالوگی که متفاوت با سناریو بود اما سریع خودش و جمع و جور کرد.
- سوفیا!
یه قدم عقب رفتم و کف دستم و بالا آوردم.
- نمیخواد چیزی بگی میدونم دلتنگ نمیشی!
یه قطره اشک روی گونم ریخت و راهش و تا زیر چونم ادامه داد.
- بد کردی ارسلان عادتم دادی، به خودت، به توجههات اما چی شد؟ یهو برنامه جدایی ریختی.
دستم و روی قلبم گذاشتم بین نفسهای سنگین شدهام لب زدم:
- من تورو نشناختم اما قطعا تو میدونی من تو آتیش عشقتهم بسوزم جلوتو نمیگیرم نه؟
طبق تمرینی که داشتیم با ترحم نگاهم کرد، دهنش و برای گفتن جملهای باز کرد اما پشیمون شد و عقب گرد کرد.
دیگه وقتش بود به قالب سوفیایی برگردم که عشقش و با دستهای خودش راهی کرد.
رو زمین نشستم و قبل از اینکه سپهر کلا از صحنه بره با عجز گفتم:
- اگر یکروز دختر دار شدی مواظب احساسش باش باشه؟ نزار عاشق آدمی مثل خودت بشه، بد درد داره!
با روشن شدن چراغها و بلند شدن صدای تشویقها از روی زمین بلند شدم.
با پشت دست اشکهای صورتم و پاک کردم. بچهها هم یکی یکی از پشت صحنه بیرون اومدن و بعد از تشکر رو به جمعیت خم شدیم.
خواستم پشت سر سپهر به سمت پشت صحنه برم که با صدا زدن ماهک سر جام وایسادم.
نگاهم و که دید به پشت سرم اشاره کرد. گیج سرم و به عقب چرخوندم.
ناباور به تصویر جلوم زل زدم. چندبار پلک زدم تا مطمئن بشم اون کسی که با یه دسته گل بزرگ رو به رومه امیرحسینِ.
ذوق مریم و دیبا نشون میداد از قبل خبر داشتن.
سرم و کج کردم و با بغض اسمش و زمزمه کردم:
- امیرحسین!
بدون اینکه نگاهش و از روم برداره لب زد:
- مثل همیشه عالی بودی خانمِ خلیق، دقیقا همونجوری که انتظار داشتم.
ما خیلی دلتنگ ادامه رمانیم ????
ما خیلی دلتنگ ادامه رمانیم ????
با این حساب اگر مجتبی بجای میوه و اینا دوچرخه بهش تقدیم میکرد تا الان دیگه خونه بخت بودن???
همینطوری دلم خواست به عنوانِ آخرین پست از خودم بنویسمش?
رمان همچنان ادامه داره و چنل مثل روالِ قبلشه البته تا وقتی کاژه تموم بشه
بعدش دیگه معلوم نیستش
این پست صرفا برمیگرده به ازدواجِ شیدا و کاپل قشنگی که انگار باید قبول کنیم جدی جدی تموم شد(:
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 8 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 months ago