م_ رضا یوسفی

Description
«ما نیکوترین قصه ها را از طریق وحی و فرستادن این قرآن برای تو بازگو می کنیم...»(یوسف ۳)
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago

6 months, 3 weeks ago
م_ رضا یوسفی
7 months ago

معرفی و واردات مستقیم جدیدترین تکنولوژی های هوشمند سازی خانه و ویلا و تجهیزات هوشمند شخصی و خودرویی ایتا : https://eitaa.com/i_gajet اینستا : i.gajet.ir@ کانال واتس اپ : https://chat.whatsapp.com/LMBpjoU3E9DB1Zu8fuLwN4

7 months ago

معرفی و واردات مستقیم
جدیدترین تکنولوژی های هوشمند سازی خانه و ویلا و
تجهیزات هوشمند شخصی و خودرویی

ایتا : https://eitaa.com/i_gajet

اینستا : i.gajet.ir@

کانال واتس اپ :
https://chat.whatsapp.com/LMBpjoU3E9DB1Zu8fuLwN4

9 months ago
م_ رضا یوسفی
9 months ago

چرا #امام_زمان عج به داد شیعیانشون نمیرسن؟

کلیددار حرم امام حسین که 82 ساله کلید داره نقل میکنه:

خدمت یکی از علما بودیم که یک هندویی آمد.نه #مذهب داشت نه عقیده و اعتقادی..
‌‌
‌‌گفت: میلیاردرم اما برام پآپوش درست کردن #قتل_عمد انداختن گردنم..

‌‌وکیل از انگلیس گرفتم کلی پول دادم تنها کاری که برام کرده یک روز فرجه گرفته اعدامم رو عقب انداخته...

شنیدم شما شیعیان کسی رو دارید که میتونه بهم کمک کنه...دارید؟
‌گفتن بله #امام_زمان_عج

‌گفت چیکار باید بکنم؟من یکروز وقت دارم #مرگ م حتمیه!
.‌گفتن: میری بازار یک دست لباس پاک،کفش پاک،خودتو میشوری پاک باشی...
‌‌‌
‌‌#شب_جمعه میری #قبرستان شیعه ها،اونجا صدا میزنی #یابن_الحسن
اونی که فریادرس ما شیعیانه میاد،مشکلتو میگی کمکت میکنه..
‌‌
‌کلیددار میفرماید:فردا یا پس فردا دیدیم هندو اومد با چشمان‌ گریون،گفتیم دیدی؟ چی شد؟
‌‌
‌‌گفت من رفتم قبرستان 5 ساعت بدون وقفه یکسره گفتم یابن الحسن.. آخر کار گفتم: نکنه منو قبول نداره که جوابمو نمیده؟
‌‌
‌دقت کنید! هندو مطمئنه امام زمانی هست وفریادرس شیعه اس،منکر بودنش نیست!میگه لابد من لیاقت ندارم که جوابمو نمیده...

‌‌دوباره صدا زدم یابن الحسن...جلوه هایی از نور دیدم اما کسی رو ندیدم،حتی رد سم اسبها رو هم حس میکردم اما حتی اسبش رو هم‌نمیدیدم..
‌‌
‌‌شخصی ازم پرسید: فلانی پسر فلانی چی میخوای؟
گفتم آقایی که اسم من و پدرمو میدونه حتما میدونه برای چی اومدم..
‌‌
‌آقا فرمودن: برات‌پاپوش درست کردن توی فلان جا فلان کشو مدارکش هست و خلاصه...تبرئه شدی، راهشو برات هموار کردیم...
‌‌
‌‌میگه حس کردم اسب میخواد حرکت کنه گفتم آقا عرضی داشتم..
‌فرمود: بفرما.
‌گفتم: شما که انقدر آقایی ما که #دین نداریم چه برسه به #اسلام..
شیعه های شما انقدر گرفتارن توی فقر و بدبختی و...چرا به دادشون نمیرسید؟

فرمود: کدومشون مثل تو 5 ساعت اومد صدا زد شک نکرد؟ یا کسی با اعتقادی که تو داشتی اومد صدا زد و ما جوابشو ندادیم؟....

پیوست: گیر ما شیعیان توی افکار و اعتقادات سستی هست که بعضا داریم..

#التجای_همگانی
#اللھم‌عجل‌ݪوݪیڪ‌اݪفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

9 months ago

پیامبر (ص)،خدا را به حق علی(ع) قسم می دهد

سلمان نقل می کند: به محضر پیغمبر(ص) آمدم ،حضرت
در سجده بودند و ذکری می گفتند،گوشم را نزدیک بردم
شنیدم ذکر پیامبر در سجده اینست که:

اِلهی بِحَقِّ عَلیٍّ خَفِّف عَلَیَّ اَوزاری.

یعنی خدایا بحق علی(ع)
بار گناهان مرا سبک کن.(البته این جمله مغایر عصمت انبیاء
نیست همانطور که در قرآن الفاظ اینچنینی درباره پیامبران آمده
که باید درست فهم شود)پیامبر سر از سجده برداشت.عرض کردم:
یا رسول الله آیا درست شنیدم؟شما خدا را بحق علی(ع) قسم دادید؟
حضرت فرمود:بله، به قبرستان بقیع برو و بندار یهودی را صدا بزن و از مقام علی (ع)سؤال کن.
به بقیع آمدم و بندار را صدا زدم ناگهان شخص درشت هیکلی در مقابلم ظاهر شد.گفتم: پیامبر فرموده که مقام و منزلت علی را از تو سؤال کنم.
گفت:من در مدینه زندگی می کردم .
یهودی بودم اما محب علی(ع).
آنقدر حضرت را دوست داشتم که هر روز صبح قبل از کار سر راه علی قرار می گرفتم و او را زیارت می کردم و بعد دنبال کارم می رفتم حتی یک روز که حضرت زودتر به مسجد رفته بودند به در مسجد آمدم و دنبال حضرت می گشتم که حضرت خودشان را در معرض دید من قرار دادند و من ایشان را زیارت کردم.

توفیق مسلمان شدن پیدا نکردم و از دنیا رفتم .
بخاطر دینم از بهشت محرومم ولی به خاطر محبت علی (ع) آتش جهنم بر من حرام شده است.

بحار الانوار ،جلد ۳۹،صفحه ۲۵۸

9 months ago

#مادر_قبر_کن

حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاى حاج آقا حسين نظام الدينى اصفهانى رحمة اللّه عليه نوشته اند: روزى منزل حاج عبدالغفور يكى از حاجى هاى موجه و ملازم آية اللّه حاج سيد محمد تقى فقيه احمد آبادى صاحب كتاب شريف مكيال المكارم فى فوائد الدعاء للقائم علیه السلام بودم ، يكى از رفقاء ايشان به نام حاج سيد يحيى مشهور به پنبه كار مى گفت : برادرم را كه مدتى بود فوت نموده در خواب ديدم با وضع و لباس خوبى كه موجب تعجب شگفت بود، گفتم : داداش ديگر آن دنيا كلاه چه كسى را برداشتى ؟ گفت : من كلاه كسى را بر نداشتم .
گفتم : من تو را مى شناسم اين لباس و اين موقعيت ازآن تو نيست ، گفت : آرى ، ديشب ، شب اول قبرِ مادرِ قبر كن بود، آقا حضرت سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام به ديدن آن زن تشريف آوردند و فرمودند: به كسانى كه اطراف آن قبر بودند خلعت ببخشند و من هم از آن عنايات بهره مند شدم بدين جهت از ديشب وضع و حال ما خوب و اين لباس فاخر را پوشيده ام .
از خواب بيدار شدم نزديك اذان صبح بود، كارهاى خود را انجام داده و حركت كردم براى تخت فولاد قبرستان تاريخى و با عظمت اصفهان براى تحقيقات سر قبر برادرم رفتم ، بعضى قرآن خوانها كنار قبر قرآن مى خواندند از قبرهاى تازه پرسش كردم ، قبر مادر قبر كن را معرفى كردند.

گفتم : كى دفن شده ؟ گفتند: ديشب شب اول قبر او بوده ، متوجه شدم تاريخ با گفته برادرم در خواب مطابق است .
رفتم نزد آقاى قبر كن در تكيه مرحوم آية اللّه آقا ميرزا ابوالمعالى استاد مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى و صاحب كرامات عجيبه كه محازى قبر آن زن بود، احوالپرسى نمودم راز فوت مادرش را سوال كردم . گفت : ديشب شب اول قبر او بود.

گفتم : ايشان روضه خوانى مى كرد؟ روضه خوان بود؟ كربلا مشرف شده بود؟ گفت : خير، سئوال كرد: اين پرسشها براى چيست ؟ خواب خود را گفتم . گفت : مادرم هر روز زيارت عاشورا مى خواند. حاج عبدالغفور در تكيه آقا ميرزا ابوالمعالى بالا خانه اى داشتند كه هر وقت ايشان با رفقايشان مى رفتند تخت فولاد در اين اطاق منزل مى كردند، روزى به اتفاق ايشان و مرحوم حاج آقا مصطفى فقيه ايمانى و حاج شيخ امير آقا و حاج آقا حسين مهدوى اردكانى ... و جمعى از علماء و بزرگان و امام جماعتهاى اصفهان و رفقاء حاج عبد الغفور به تكيه آميرزا ابوالمعالى رفتيم ، حاج عبدالغفور قبر مادر قبركن را نشان داد و گفت : مادر قبركن قبرش اينجاست كه امام حسين ع به ديدن او تشريف آوردند و خلعت دادند به كسانى كه اطراف قبر او دفن شدند.

آثار، ص ۶٠

9 months, 1 week ago

حاجيان دروغين

مراسم حج بود، ابونصير يكى از شيعيان پاك و شاگردان مخلص امام صادق (علیه السلام ) با آن حضرت در مراسم حج شركت نمود، او با امام صادق (ع ) با هم كعبه را طواف مى كردند.

در اين ميان ابوبصير به امام عرض كرد: آيا خداوند اين جمعيت بسيار را كه در حج شركت نموده اند مى آمرزد؟

امام صادق (ع ) فرمود: اى ابوبصير، بسيارى از اين جمعيت را كه مى بينى ، ميمون و خوك هستند.

ابوبصير مى گويد، عرض كردم : آنها را به من نشان بده ، آنحضرت دستى بر چشمان من كشيد و كلماتى به زبان جارى نمود، ناگهان بسيارى از آن جمعيت را ميمون و خوك ديدم وحشت زده شدم ، سپس بار ديگر دستش ‍ را بر چشمانم كشيد، آنگاه آنها را همانگونه كه در ظاهر بودند نگريستم ، سپس به من فرمود: نگران مباش شما در بهشت ، شادمان هستيد و طبقات دوزخ جاى شما نيست ، سوگند به خدا سه نفر بلكه دو نفر بلكه يك نفر از شما در آتش دوزخ نخواهد بود.

داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى

9 months, 1 week ago

مرحوم علامه طهرانی قدّس سرّه می فرمودند:

پیرمردى صادق القول میگفت:
پس از انقلابِ مشروطیّت که سربازهاى محمّد ولى خان سپهسالار وارد طهران شدند، خود به چشم خود دیدم که:
روزى در نواحى قنات آباد، دو نفر از آنها اسب سوار شاکى السّلاح بطوریکه قطارهاى فشنگ را مرتّباً در روى سینه خود بسته بودند، از وسط خیابان به طرفِ غرب یعنى به سمت امامزاده حسن میگذشتند.
و یکى از آنها چُپـُقى بلند در دست داشت و مشغول کشیدن بود.

در کنار دیوار خیابان درویشى فقیر که سر خود را تازه با تیغ تراشیده بود نشسته و سر به روى زانوهاى خود گذارده، و به حال خود مشغول بود.
همینکه این دو نفر تفنگچى از آنجا عبور میکردند و چشمشان به این مردِ سرتراشیده افتاد، آن مردِ چپق بدست به سمتِ او آمد و از روى اسب خود خم شد و آتش چپق خود را روى سر او خالى کرد و رفت.
درویش سر خود را از روى زانو برداشته و نظرى کرد و گفت: این کَدو صاحب دارد.
هنوز یک میدان به جلو نرفته بودند و به امامزاده حسن نرسیده بودند که من چون در راهِ خود بدانجا رسیدم دیدم جماعتى از دور مشغولِ تماشا کردن آن تفنگچى هستند.
اسب، او را به زمین زده بود و یک دست در روى سینه او گذارده، و با دست دیگر مرتّباً بر سر و سینه و بدن او میکوفت تا او را در زیر دست و پاى خود خُرد و لِه ساخت.

این داستان را دربارهٔ سرعتِ حساب در دنیا راجع به کیفرِ عملِ زشت بیان کردیم.

معادشناسی ؛ جلد‏۸، صفحه: ۱۹۹

9 months, 1 week ago

بیگودی های خواهر کاتبی!

حدودا ۱۸-۱۹ ساله بودم که حاج آقای مسجدِ محل یه شب خانوما رو جمع کرد و گفت:
رزمنده ها لباس ندارن و خلاصه یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که ما انجام بدیم!
من و چند تا از خواهرا که پزشکی می خوندیم، پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستانای صحرایی
ما چمدونو بستیم و راهی جنوب شدیم

من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم، کسی هم برای من توضیح نداده بود و این باعث شد که یه ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ساک؛ یعنی بیگودی هام و چند دست لباس و کرِم دست و کلی وسایل دیگه ...
غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم یا دستمو کرم بزنم...

به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم...
نمیدونم چطور شد که ساک من و بقیهٔ خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه
ما مبهوت به لباسامون که با باد ? این ور و اون ور میرفتن نگاه می کردیم؛ برادرا افتادن دنبال لباسا و ما هم این وسط خجالت زده
برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما، دلمون می خواست انکار کنیم
اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون وایساده بودیم
بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردن که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه
از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم...
شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان
صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی
گفت در حال کشیک بودن که این بستهء مشکوک رو پیدا کردن
یه کسایی گفتن بیگودی های خواهر کاتبیه
شب که همه خوابیدن، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی

چند روز بعد یکی از برادرا گفت: ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم زمین رو کندیم، اینا اومده بالا
گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه

و من هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم، دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا می دیدم که داره میاد سمتم
خواهر کاتبی
خواهر کاتبی
بیگودی هاتون… ??

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago