?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 3 weeks ago
«تول، به من بگو چیست که بر افکارت چیره شده؟»
تلان آیماس پیش از اینکه پاسخ بگوید شانه بالا انداخت.
«به پوچی میاندیشم.»
«تمام آیماسها به پوچی میاندیشند؟»
«نه. اندکیمان حتی میاندیشیم.»
«دلیلش چیست؟»
آیماس سرش را به یک طرف چرخاند و نظر به زن انداخت.
«چون پوچ است.»
— استیون اریکسون، باغهای ماه، مردهنامهی مالاز
ترجمهی فارسی امپراتوری خونآشام
کتاب سوم، فصل هشتم: معامله با شیطان
نوشتهی جی کریستاف
ترجمهی فردین فقیهزاده
یکی از ابروانش بالا رفت. «و تو میخواهی همین شوی؟ تا کبیر شوی؟ تا نامدار شوی؟»
با لحنی که هر لحظه بیش از پیش ستبر میشد، گفتم: «خواهرم را سردخونی به قتل رساند. دوازده سالش بود. و بهجای اینکه رها شود تا در آرامگاهش بخوابد، آملی دوباره برخاست و دیگر جز یک هیولا چیزی از او باقی نمانده بود. اگر با اینجا بودنم بتوانم فقط یک بچه را نجات بدهم، فقط یک مادر را نجات بدهم تا آنچه مامان من تجربه کرد را نکند، هر کاری که از دستم برمیآید میکنم. و معلوم است که میخواهم کبیر شوم. تو نمیخواهی؟ نمیخواهی زندگیات معنیای داشته باشد؟ ارزشی داشته باشد؟»
«بیش از هر چیز دیگری.» چشمانش آتشی کوچک بودند به هنگامی که به پنجره رو کرد. در آن دم بود که نجوا کرد، با صدایی که بیشتر به دعاخوانی میزد تا هر چیز دیگری. «حاضرم بالهای فرشتهای را بدرم تا از این قفس فرار کنم. حاضرم آسمان را زمین بیندازم تا نامم روی این زمین بماند.»
سر به موافقت جنباندم. «یک روز شیر بودن بِه از هزار روز بره بودن.»
— فصل هشتم کتاب سوم امپراتوری خونآشام
ترجمهی فارسی امپراتوری خونآشام
کتاب سوم، فصل یکم: آغازی خجسته
نوشتهی جی کریستاف
ترجمهی فردین فقیهزاده
کاور اختصاصی برای خاطرات یخ (Memories of Ice) جلد سوم مردهنامهی مالاز
نسخهی قابل چاپ
ترجمهی فارسی امپراتوری خونآشام
کتاب دوم، فصل دوازدهم: دو ساغر
نوشتهی جی کریستاف
ترجمهی فردین فقیهزاده
«پوزش میطلبم.» هیولا نجواکنان چنین گفت.
هیولا گاز گرفت. زن آهی برون داد به هنگامی که دشنههای عاجگونِ هیولا پوستِ پریدهرنگش را گسیختند و به گوشت نرم زیرین رسیدند. برای یک دم، گویی زن تنها میتوانست نفس بکشد و بس. مجذوب آن چشمان و لبان شده بود و مسحور آن چند دندان.
— واپسین فصل کتاب دوم (بخش دوم) امپراتوری خونآشام
ترجمهی فارسی امپراتوری خونآشام
کتاب دوم، فصل یازدهم: مصون از طوفان
نوشتهی جی کریستاف
ترجمهی فردین فقیهزاده
ترجمهی فارسی امپراتوری خونآشام
کتاب یکم، فصل هشتم: آیینِ سرخ
نوشتهی جی کریستاف
ترجمهی فردین فقیهزاده
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 5 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 7 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 months, 3 weeks ago