مجله اجتماعی کرسی

Description
مجله فرهنگی، اجتماعی و هنری "کرسی" با مطالب متنوع، اوقات شادی را برایتان آرزومند است.

تماس با ادمین جهت ارسال نظرها:
@misagh_mehrabi

آدرس کانال:
@korsiii
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 4 weeks ago

7 months, 3 weeks ago

#کرسی_نوا

تو بهترین خیال رو زمین
می خوام بگم دوسِت دارم همین

خوشا به حال کسی که معشوقی دارد که بتواند این آهنگ را برایش بخواند ...

#مصطفی_راغب

مجلۀ اجتماعی کرسی

@korsiii

7 months, 3 weeks ago

#کرسی_نوا
🎼 پروانگی

👤 آوان بند

🔗 دانلود شده از Beeptunes.com

نگاه تو میکشتم به هر کران میکشتم خمار چشم تو مرا چه بی امان میکشتم
نوای پر شور مرا دلیل جانانه تویی به وقت سرمستی من هوای میخانه تویی
اگر ز خوابم گذری به سان رویا که شوم پرم کنی از نفسی شبیه دریا چه شوم
عزیز و دردانه تویی چراغ این خانه تویی به پیله ی خالی عشق نوید پروانه تویی
عزیز و دردانه تویی چراغ این خانه تویی به پیله ی خالی عشق نوید پروانه تویی
رسیده بر گوش فلک نهیب جانسوز دلم چو دیدن روی تو شد دعای هر روز دلم
قدم به چشمم بگذار به خلوت دل بنشین تو صاحب جان منی دمی به منزل بنشین
تو صاحب جان منی دمی به منزل بنشین …
عزیز و دردانه تویی چراغ این خانه تویی به پیله ی خالی عشق نوید پروانه تویی
عزیز و دردانه تویی چراغ این خانه تویی به پیله ی خالی عشق نوید پروانه تویی

مجلۀ اجتماعی کرسی

@korsiii

8 months, 1 week ago

بيژن و منيژه ٢

كنار هياهوى بى رحمانه شهر، باران آرام مى باريد، حتى كوچه هاى باريك و ترك خورده اى كه منيژه با تمام همت اش مى دويد را هم خيلى خيس كرده بود، منيژه كنار فكر كردن به لباس هاى روى بند كه ديگر كارى نمى شد برايشان كرد به پر شدن سدها هم فكر مى كرد: خدا رو شكر، كوچه هاى بارون نديده ما وقتى كه بارون ببينه يعنى آب داريم حالا حالاها". ديگر نفس دويدن نداشت، جوان بود اما پيرى  سرزده دستى به سر و صورت و قامت اش كشيد بود، مامان مليحه اش سال به سال به دوران جوانى  نزديك مى شد توى يك دورهمى  شب جمعه، مى گفت: " حالا كجاشو ديدين من جوونترم ميشم اگه زندگى اين دختر بذاره كه ميشم ١٤ ساله، دست روزگار بشكنه كه موهاى دخترمو سفيد كرد، بدبختى بيجَنِش! چه  اسمى  هم  براش گذاشته" بيژن"، مگه مى ذاره يه رنگ بكنه، خدايا خودت جواب اين مرد رو بده" كه بعدش منيژه پا شد و رفت  به سمت آشپزخانه خاله رباب، ولى كسى نفهميد براى چى.
آقايش رنگ موى طبيعى دوست داشت و او هم آقايش را و اين كه  همه اين داستان را مى دانستند!
پاهاى منيژه فرمان ايست دادند ديوار سست كوچه، تكيه گاه شانه راست منيژه شد و سرش را هم در آغوش گرفت، ضريان قلبش را در دهان  احساس مى كرد، چشمهاى نگران اش را به روى كوچه بست. خالى از توان بود ولى دلواپسى اش همچنان توان دو داشت.
"كاش حرفش را گوش مى دادم" منيژه چشم بسته اين را گفت و بازش كرد، جوى باريك وسط كوچه دريا شده بود و وسوسه كننده، كه بپرى و آب پاچه ات را بگيرد، "منيژه! بپر، منيژه! بپر، خودت را به خواب به آب به شعر بزن، منيژه! دِ بپر دختر" نمى دانم اين جملات را چه كسى گفت، ولى كودكى منيژه ديگر پشت كوه افتاده بود به قول مامان مليحه اش" بچه م نه كودكى كرد نه جوونى ولى تا دلت بخواد عاشقى مى كنه". منيژه از ديوار كنده شد و خيلى سبك به مثال پر معلق در هوا، دو قدم برداشت و آرام لب جوى نشست، "بيژنم بارون كجا بود، ديرتون نشه، مى شورم  تا عصر كه مى خواييد بريد برا محاسبه، اِ...چى بود... آها مصاحبه كارى، مى رسم خونه، خشك تحويلتون ميدم، روى چراغ خشك نميشه، مى سوزه، آفتاب خدا چشه، بريد ديرتون نشه!" اول صبحى با غمزه ى شيرين و لبخند  راستكى وسط حياطِ اندازه ى كف دست، كنار حوضِ بند انگشتى،  به جان شلوار بيژن اش افتاد و  چنگ اش زد و پهن اش كرد تا خشك شود.
كه صدايى از سمت راستش شنيد"خانم برو كنار نفتى ببخشيد خيس نشى مى خوايم از توى جوب رد شيم " سه تا پسر  كه روى كودكى غلت مى زدند از وسط جوى رد شدند و خيلى ذوق كردند، " بچه ها! مى چاييد! "
" منيژه جان مى چايى لباس ها رو ببر خونه مامانت بشور تا من با اولين حقوقم يه فكرى بكنم"  
تا كار پيدا كند و  اولين حقوق اش را جلوى پاى عروس خانم اش قربانى كند چندين شب بيژن و منيژه اى و چندين روزهاى سخت براى بيژن و منيژه گذشته بود،
چند ماهى بود آن بالاها هفته اى دو روز خانه حاج خانم كار مى كرد، توالت و حمام نمى شست ولى خانه را مثل گل مى كرد و عصر دست پر پيش آقا بيژن اش مى رسيد، بيژنِ داستان هم تنها كارى كه مى كرد دست هاى ورم كرده منيژه را با بغضِ قورت داده شده اش، مى بوسيد.
منيژه راه افتاد اين بار آرام، گفته بود "زشته همش كت و شلوار رحيم آقا رو بگيرى اين شلوارت رو با اون بلوز كه شش سال پيش عروسى نرگس خريدى بپوش بهم نميان ولى چه كنيم، خدايا مصاحبه كارى، لباس واس چى مى خواد"
آنقدر زندگى چاله چوله داشت كه نتوانسته بود بعد چند ماه كارگرى خانه ى مردم، يك شلوار براى بيژن اش بخرد ولى بايد بخرد.
دلش نيامد،  تندتر قدم هايش را برداشت، برداشت، برداشت و  كليد را انداخت، باز شد و اين بار نگاه را انداخت.
........
شلوار بود كه از در ديوار خواب مى ريخت،
آفتاب  بدون اجازه وارد اتاق شده بود تا  خواب صبح جمعه  همراه با شلوار هاى رنگارنگ را مثل هميشه زير بغلش بزند و ببرد: بيژنم بگو خيره! يه خبر خوشى ميشه، باز همون خواب رو ديدم.

#لى_لا

مجله اجتماعی کرسی

@korsiii

10 months ago

#کرسی_نوا

قطعه «مسافر»
شادمهر عقیلی

یه روز یه باغبونی
یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون
باغچه‌ی مهربونی
می‌گفت سفر که رفتم
یه روز و روزگاری
این بوته‌ی یاس من
می‌‌مونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس
تو کوچه ها می‌پیچید
میون کوچه باغا
بوی خدا می‌پیچید
هر روز غروب عطر یاس
تو کوچه ها می پیچید
میون کوچه باغا
بوی خدا می‌پیچید

اونایی که نداشتن
از خوبیا نشونه
دیدن که خوبی یاس
باعث زشتیشونه
عابرای بی احساس
پا گذاشتن روی یاس
ساقه‌هاشو شکستن
آدمای ناسپاس
یاس جوون برگ‌اون
تکیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه
اما سر اومد بهار
یه باغبون دیگه
شبونه یاس و برداشت
پنهون ز نامحرما
تو باغ دیگه ای کاشت

هزار ساله کوچه‌ها
پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گل
مونده هنوز ناشناس
هزار ساله کوچه‌ها
پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گل
مونده هنوز ناشناس

مجله اجتماعی کرسی

@korsiii

10 months, 3 weeks ago

آتشی در بیخ نِی افتاده بود و می‌سوخت.
نی گفت: ای آتش چه کرده‌ام که مرا می‌سوزی؟
آتش گفت: دعوی بی‌معنی کرده‌ای.
نی گفت: چگونه؟
آتش گفت: می‌گویی نی‌ام و همچنان در بند خویش مانده و شب و روز برگ خود می‌سازی.

? نزهت الارواح، امیر حسینی هروی (متوفی ۷۱۸ قمری)

? تصنیف «آتشی در نیستان»

‌شهرام ناظری
شاعر: مجذوب تبریزی
‌گروه ماداکتو‌
کنسرت سیدنی استرالیا سال ۲۰۱۷

یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که در جانی فتاد

شعله تا مشغول کار خویش شد
هر نیی شمعِ مزار خویش شد

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست
مر ترا زین سوختن مطلوب چیست

گفت آتش بی سبب نفروختم
دعویآ بی معنی‌ات را سوختم

زان‌که می‌گفتی نی‌ام با صد نمود
همچنان دربند خود بودی که بود

با چنین دعوی چرا ای کم عیار
برگ خود می‌ساختی هر نوبهار

مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

شمس‌الدین محمد مجذوب تبریزی
(متوفی ۱۰۹۳ قمری)

مجله اجتماعی کرسی

@korsiii

منبع: @yarekhaksar

1 year ago

ميزگرد

خودكارى باز نشسته روى دفترى پر از رازهاى خط خطى، يك جامدادى زرشكى شامل خاطرات رو به پايان و حبه قندى مضر كه به ليوان نيمى پر نيمى خالى از چاى التماس مى كند،
آنطرف تر، زياد دور نشو! كنار دلشكستگى ها، خط شكسته اى دلدارى مى دهد: "زندگى هر چند آن جشنى كه مى بايد نبود ... حال كه مهمان اين دنيا شدى زيبا برقص.."
و باز صداى تيك تاك ساعت و دست و پايى كه سعى مى كنند ازش عقب نيافتند و  عقب مى افتند: جنس صدات رو دوست دارم ولى گاهى وقت ها كمى بايست نفسى بگير بعد بتاز، خستگى من به دَرك خستگى پاهاى عقربه ها برات مهم نيس؟! " ( من به ساعت داروغه مى گويم) و از اين همه بى تفاوتى اش لجم مى گيرد اما چه كنم  كه حال، حكومت در دست زمان است،
فكر مى كنم باران ديشب مرا شسته امروز "تو"ام ، نه!... زنى در من قدم مى زند را با نزار قبانى مى‌خوانم ولى الان نه! كتاب ها روى ميز مست روى هم افتاده اند بعضى هاشان به غروب مى روند و برخى به طلوع،
نگاهى خيره به كلمات و جملات درهم : " دريغ از يك جمله سرپا كه بسازد روز مرا" اين را هم من زير لب مى گويم، نمى دانم چه م شده نه ميزم ترتيب مى گيرد نه نوشته هايم تركيب، عجول تر از بادم اما نمى دانم اين همه عقب ماندن از چيست؟! بگذريم...
از احوال ميز من خواسته بودى اين بود احوالش،  راستى عينك ام هم سلام مى رساند يك بند مى خواهد كه آويزانم شود، كور خوانده،
اين از حكايت ميز  تحريرم تا حكايت ميز شام خدا يار و نگهدارتان..

#لى_لا

مجله اجتماعی کرسی
@korsiii

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 8 months, 4 weeks ago