تفکر فلسفی و کتاب‌درمانی

Description
این کانال خدمات گروه «بخوانیم، بیندیشیم، بهتر زندگی کنیم» را برای کودکان، والدین، مربیان و پژوهشگران در زمینۀ پرورش تفکر فلسفی و کتاب‌درمانی کودکان ارائه می‌دهد.
👇ارتباط با ما
@MehriParirokh
@ReadingThinkingLiving
📧[email protected]
📞09150708580
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago

6 months, 3 weeks ago

در طول این دوره، سه نشست ویژه والدین برگزار خواهد شد:
نشست اول: آشنایی با اهداف دوره و روند اجرایی آن
نشست دوم: بررسی تغییرات در نگرش و عملکرد فرزندان از دیدگاه والدین (در میانه دوره)
نشست سوم: ارزیابی نهایی دوره از نگاه والدین و شرکت‌کنندگان
اطمینان داریم شما نیز همچون ما، علاقه‌مند به پرورش فرزندانی مستقل و توانمند در مواجهه با چالش‌های زندگی هستید. همفکری و همراهی شما، موجب هرچه پربارتر شدن این دوره خواهد شد.
منتظر حضور ارزشمندتان هستیم🌹

@p4c_bibliotherapy

6 months, 3 weeks ago

⁉️ بحث و گفتگو درباره چنین داستان‌هایی می‌تواند بر پایه پرسش‌های زیر صورت گیرد.

🔸 چرا هیچکس هایدی را نمی‌دید؟

🔸 چه چیزی باعث شد بقیه دانش‌آموزان هایدی را ببینند؟

🔸 خانم معلم برای اینکه همه بتوانند هایدی را پیدا کنند چه کار کرد؟

🔸 هایدی از اینکه می‌توانست با قد بلندش به دیگران کمک کند چه احساسی داشت؟

🔸 اگر شما جای هایدی بودید چه احساسی داشتید؟

🔸 اگر دوست شما به صورت غیرعادی با شما تفاوت داشته باشد، چه رفتاری با او خواهید داشت؟

🔸 شما چه تفاوت‌هایی با دیگران دارید؟ آیا تا به حال از این تفاوت‌ها برای کمک به دیگران استفاده کرده‌اید؟ در این صورت چه احساسی داشتید؟

@p4c_bibliotherapy

6 months, 3 weeks ago

🍁 بحث و گفتگو درباره داستان🍁

🌻 مطالعه و بحث درباره چنین داستان‌هایی به کودک و نوجوانی که دارای ظاهری متفاوت نسبت به دیگران است و یا معلولیت و نقص عضوی دارد کمک ‌می‌کند تا به جای احساس ناامیدی و سرخوردگی، تفاوت‌های خود را عاملی در جهت منحصربه‌فرد بودن خود بداند. او همانند شخصیت داستان پی خواهد برد که هیچ انسانی را نمی‌توان یافت که مشابه دیگران باشد و همه افراد دارای تفاوت‌هایی در ظاهر، شخصیت و توانایی‌ها هستند؛ و این تفاوت‌ها است که موجب زیبایی می‌شود. او پی خواهد برد که به جای ناراحتی و ناامیدی به واسطه تفاوتش با سایر افراد بهتر است آن را ویژگی منحصربه‌فرد خود به حساب آورد و از آن در جهت کمک به دیگران و همچنین دستیابی به موفقیت‌های مختلف استفاده نماید.

🌻 والدین نیز باید توجه داشته باشند که در صورت مشاهده تفاوت‌های فردی به‌ویژه تفاوت‌های ظاهری در کودک خود به جای انتقال احساس‌های منفی به فرزند خود، این تفاوت‌ها بپذیرند و آن را ارزشمند بدانند و به فرزند خود در جهت شناخت بیشتر خود و ارزش‌های انسانی یاری رسانند.

#گروه_بخوانیم_بیندیشیم_بهتر_زندگی_کنیم
#کتابدرمانی
#تفاوت‌های_فردی
#شناخت_ویژگی‌ها
#پذیرش_تفاوت‌ها
#فرزندپروری
#تربیت_فرزند

@p4c_bibliotherapy

9 months, 1 week ago

⁉️ با گفتگوی پس از داستان، او بهتر داستان را درک می‌کند. پرسش‌های زیر می‌تواند آغازگر گفتگو باشد.

⭕️ چرا جیپسی از اینکه همه از موها و ظاهر او تعریف می‌کردند ناراحت بود؟

⭕️ چرا جیپسی موهایش را کوتاه کرد؟

⭕️ چرا وودرو با وجود ضعف بینایی و فقر از رفتار دیگران ناراحت نمی‌شود؟

⭕️ چرا جیپسی با وجود ظاهر زیبایش احساس خوبی ندارد، در حالی که وودرو با وجود ضعف بینایی و فقر، احساس خوبی نسبت به خودش دارد؟

⭕️ اگر شما جای جیپسی بودید چه احساسی داشتید و چه می‌کردید؟

⭕️ دیگران شما را با چه صفاتی می‌شناسند؟ از اینکه شما را با چنین ویژگی‌هایی می‌شناسند چه احساسی دارید؟

@p4c_bibliotherapy

9 months, 1 week ago

? بحث و گفتگو درباره داستان?

? در پست پیشین به حس ارزشمندی و عزت‌نفس و نقش والدین و رفتارهای مخرب آن‌ها پرداختیم و اشاره کردیم که توجه به ویژگی‌های ظاهری به جای توانایی‌های درونی و ارزش‌های واقعی می‌تواند اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس کودک را کاهش دهد. در داستان «پسرخانه وودرو» جیپسی نیز به واسطه زیبایی‌های ظاهری اش بسیار مورد توجه قرار می‌گرفت تا جایی که ویژگی‌ها، توانایی‌های درونی و مهارت‌هایش که او برای دستیابی به آن‌ها تلاش کرده بود نادیده گرفته می‌شد. این موضوع باعث ناراحتی او شده بود و احساس می‌کرد دیگران خود او را نمی‌بینند و او چیزی جز ظاهر بیرونی‌اش نیست. او با کوتاه کردن موهایش سعی داشت جلوی این مسئله را بگیرد. در مقابل وودرو که دارای ضعف بینایی و فقر مالی است به واسطه توانایی‌هایی که دارد عزت‌نفس بالایی دارد و در مقابل تمسخر دیگران ناراحت نمی‌شود و همچنان احساس ارزشمندی می‌کند. کودک و یا نوجوان نیز تمایل دارد تا توانایی‌ها، مهارت‌ها و موفقیت‌های او در زمینه‌های مختلف علمی، ورزشی و هنری، توسط دیگران دیده شود و مورد تحسین و تشویق قرار گیرد؛ موفقیت‌هایی که برای رسیدن به آن‌ها تلاش کرده است.

? مطالعه و گفتگو درباره چنین داستان‌هایی به کودک و نوجوان کمک می‌کند تا به ارزش‌ها و توانایی‌های خود توجه بیشتری داشته باشند، سعی کنند توانایی‌های خود را بشناسند و از آن‌ها با هدف کمک به دیگران استفاده کنند و یا اگر از نظر ظاهری تفاوتی با دیگران دارند به جای احساس کمبود و ناامیدی و ناراحتی با شناخت خود و مهارت‌ها و توانایی‌های خود آن‌ها را بهبود بخشیده و ارتقا دهند.

#گروه_بخوانیم_بیندیشیم_بهتر_زندگی_کنیم
#کتابدرمانی
#ارزشمندی
#عزت‌نفس
#اعتماد_به_نفس
#فرزندپروری
#تربیت_فرزند
#والدین
#رفتارهای_مخرب
#توجه_به_توانایی‌ها

@p4c_bibliotherapy

9 months, 1 week ago

ادامه داستان ???

? وودرو متوجه شد اگرچه جیپسی زندگی همراه با آسایش دارد، ولی هنوز نتوانسته مرگ پدرش را فراموش کند. او همچنین ناپدری خود را قبول ندارد و با وجود مهربانی‌های او، رابطه خوبی با او برقرار نکرده است. او متوجه شد، صورت پدر جیپسی در یک آتش سوزی به شدت آسیب می‌بیند. همین مسئله باعث می‌شود او نتواند صورت جدید خود را تحمل کند و دست به خودکشی بزند. ظاهراً اولین کسی که او را پیدا می‌کند خود جیپسی بوده و همین مسئله باعث می‌شود، جیپسی هر شب کابوس‌های ترسناکی ببیند. در انتهای داستان، جیپسی پس از فهمیدن علت اصلی مرگ پدرش، دیگر کابوس نمی‌بیند، با ناپدری خود ارتباط برقرار می‌کند و حتی ناپدریش خبر برگزاری اولین تک نوازی جیپسی را برای کل مردم شهر به او می‌دهد. وودرو هم یک سال پس از مرگ مادرش، قرار است چشم‌هایش را عمل کند. او در آخر پس از یک سال رازداری و صبوری رازهای خود را که به روز اول رفتن مادرش مربوط است را برای جیپسی تعریف می‌کند. او این رازها را حتی به پدرش هم نگفته بود.

#گروه_بخوانیم_بیندیشیم_بهتر_زندگی_کنیم
#کتابدرمانی
#ارزشمندی
#عزت‌نفس
#اعتماد_به_نفس
#فرزندپروری
#تربیت_فرزند
#والدین
#رفتارهای_مخرب
#توجه_به_توانایی‌ها
#داستان_پسرخاله_وودرو

@p4c_bibliotherapy

9 months, 2 weeks ago

⁉️ با گفتگوی پس از داستان، او بهتر داستان را درک می‌کند. پرسش‌های زیر می‌تواند آغازگر گفتگو باشد.

چرا باد با وجود شرایطی که در خانه خانواده آموس داشت تسلیم نشد و سعی کند به دنبال درهای دیگری در زندگی‌اش بگردد؟

چرا باد تصمیم گرفت به دنبال هرمان کالووی برود؟

جملات مادر باد چه تأثیری در او گذاشته بود؟

اگر شما جای باد بودید چه می‌کردید؟ آیا ناامید می شدید و یا همانند باد سعی می‌کردید به تلاش خود ادامه دهید؟ لطفا دلایل تصمیم خود را شرح دهید.

اگر با مشکلی در خانه، مدرسه و یا بیرون روبرو شوید، چه می‌کنید؟ تا چه میزانی در حل مشکل به خانواده و یا دوستان متکی هستید؟

اگر جای والدین خود بودید برای اینکه بتوانید به راحتی تصمیم بگیرید و مشکلات را حل کنید، چه رفتاری با فرزندان خود داشتید؟

@p4c_bibliotherapy

9 months, 2 weeks ago

? بحث و گفتگو درباره داستان ?

در پست پیشین به نقش والدین در شکل گیری عزت‌نفس در کودکان و نوجوانان پرداخته شد و پی بردیم که برای افزایش عزت‌نفس کودک و یا نوجوان بهتر است او را برای رویارویی با مشکلات و حل آن آماده کنیم. توانایی حل مسئله و گذر از مشکلات موجب احساس ارزشمندی در فرد شده و اعتمادبه‌نفس او را افزایش می‌دهد و به ادامه این چرخه یعنی رویارویی با مسائل بزرگتر و جدید تر کمک می‌کند.

در داستان «باد، نه بادی» صحبت‌های مادر مانند «هیچ وقت نا امید نشو. چون هر وقت دری بسته می‌شود در دیگری باز خواهد شد» باعث می‌شود تا باد در هنگام رویارویی با هر مسئله و مشکل جدیدی نه تنها ناامید نشود، بلکه آن را فرصتی جدید برای خود بپندارد که قرار است او را به موفقیتی برساند. همچنین رفتن مرتب به کتابخانه و کسب اطلاعات جدید به باد اعتمادبه‌نفس تصمیم‌گیری و عدم پذیرش ناامیدی را داده بود. چنین روحیه‌ای در باد باعث شد تا او با وجود بودن در یتیم‌خانه و خانواده آموس سعی کند به جای مأیوس شدن و پذیرش شکست و ماندن در آن شرایط نامطلوب، خود را فردی توانا دانسته و به دنبال راهی برای تغییر زندگی خود باشد.

#گروه_بخوانیم_بیندیشیم_بهتر_زندگی_کنیم
#کتابدرمانی
#ارزشمندی
#عزت‌نفس
#اعتماد_به_نفس
#فرزندپروری
#تربیت_فرزند
#والدین

@p4c_bibliotherapy

9 months, 2 weeks ago

ادامه داستان ???

? بعد از چند روز باد با گروه موسیقی به شهری رفت، اما از شانس بدش با هرمان کالووی برگشت. هرمان در بین راه سنگی را از روی زمین برداشت. باد از او پرسید که آن سنگ را برای چه برداشته است. او حرفی نزد وقتی سوار ماشین شد داشبورد ماشین را باز کرد و گفت فقط یک عادت است. داشبورد پر از سنگ‌هایی بود که روی آن‌ها حروفی نوشته شده بود. باد با دیدن سنگ‌ها خیلی شگفت زده شد. آن‌ها درست مثل همان‌هایی بودند که مادرش داشت. به او گفت که او هم شبیه این سنگ‌ها را دارد. هرمان گفت «خب بچه جان نمی‌خواهم مأیوست کنم اما از این سنگ‌ها همه جای دنیا هست، این دلیل نمی‌شود که من پدر تو باشم». اما باد به او گفت منظورش فقط آن سنگ نیست بلکه نوشته‌های روی آن است. هرمان چیزی نگفت باد با عجله سنگها را از چمدانش بیرون آورد و در مشتش گرفت و منتظر ماند تا از هرمان بخواهد که نشانش بدهد اما تا وقتی که رسیدند او حرفی نزد. آن وقت باد مشت‌هایش را باز کرد به هرمان گفت ببین این‌ها دقیقا شبیه به آن سنگ‌ها است. هرمان سنگ را که دید خیلی عصبانی شد، او فکر می‌کرد باد سنگ‌ها را از اتاق او کش رفته است. اما باد به او گفت که آن سنگ‌ها تنها یادگار مادرش هستند. باد نام مادرش را گفت. بقیه افراد سیرک نشانی‌های بیشتری از مادرش پرسیدند. باد عکس مادرش را نشان داد. هرمان با دیدن عکس به گوشه ای رفت و گریه کرد. برای یک لحظه دل باد برای هرمان سوخت گرچه هنوز از او می‌ترسید. دوشیزه توماس و بقیه یقین پیدا کردند که مادر باد همان دختر کالووی هست. یعنی، باد نوه کالووی است. این همه مدت، مادرش سرنخ‌هایی برای او گذاشته بود تا بتواند پدربزرگش را پیدا کند.

? دوشیزه توماس به او گفت آنجلا خیلی از سخت گیری‌های پدرش ناراحت بود، اما هرمان می‌خواست دخترش تک باشد. دخترش را خیلی دوست داشت. هرچه به او می‌گفتیم به این دختر سخت نگیرد، گوش نکرد تا اینکه یک روز آنجلا برای همیشه اینجا را ترک کرد و هرمان هر جا که کنسرتی برگذار می‌کند به امید اینست که در بین تماشاچیان آنجلا را ببیند. باد هم گریه کرد. سایر اعضای گروه موسیقی که از راه رسیدند برای باد ساکسیفونی خریده بودند. باد به آن‌ها قول داد که سه هفته دیگر برای آن‌ها اجرایی داشته باشد. بعد اینکه گروه موسیقی رفتند باد خیلی خوشحال بود، ساکسیسفون را به اتاقش برد آرام در آن دمید. اما متوجه شد شاید تا سه هفته دیگه اجرای عالی ای نداشته باشد اما اطمینان داشت یک نوازنده ماهر خواهم شد. روی تختش دراز کشید. عکس جدید مادرش را که خانم توماس به او داده بود را روی میز و عکسی که روی اسب بود را روی دیوار گذاشت. به عکس مامان لبخند زد و با او صحبت کرد.

#گروه_بخوانیم_بیندیشیم_بهتر_زندگی_کنیم
#کتابدرمانی
#ارزشمندی
#عزت‌نفس
#اعتماد_به_نفس
#فرزندپروری
#تربیت_فرزند
#والدین
#داستان_باد_نه_بادی

@p4c_bibliotherapy

1 year ago

همچنین برای شرکت در کارگاه‌های فرزندپروری کلینیک مشاوره کودک، نوجوان و خانواده کیهان دانش پاژ می توانید با ما در ارتباط باشید.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 9 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 11 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 7 months, 2 weeks ago