پَرسه‌زنی‌هایی در جامعه‌شناسی

Description
من حسین کمالوند هستم (دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی فرهنگی دانشگاه تهران). در این کانال مقالات، فایلِ صوتیِ کلاس‌ها و یادداشت‌هایم را با شما در میان خواهم گذاشت و کتاب‌هایی را معرفی خواهم نمود.
با من در تماس باشید.
ایدی تلگرام: @last_Flaneur_HK
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months ago

3 months, 2 weeks ago

اما این همه‌ی ماجرایِ زیادی بودن نیست. «آدم‌ِ زیادی» در روایتی دگر و شبه‌روسی، شامل انسان‌هایی‌ست با میزانِ آگاهیِ بسیار بالا (آگاهیِ شدت‌یافته). اگر ابتذالِ شر نیندیشیدن است، هستیِ این نوعِ آدم از اساس مرتبط است با زیادیْ و بیش از حد اندیشیدن. این نوعِ زیادی‌ها، انسان‌هایی هستند بُریده از آسمان و دولا شده زیر فشار و تنگنایِ سختِ نیهیلیسم و تمنای معنا. انسانی‌هایی عمیقاً تنها که بارِ هستی را بدون اعتراض، سیزیف‌وار به‌دوش می‌کشند. نه کاری با زندگی دیگران دارند و نه دیگران نیز می‌توانند فهم و تصوری از بحرانِ عمیقِ روحی-روانی آنان داشته باشند. آن‌ها عمیقاً بیمارند و مریض؛ بیماری و مرض آن‌ها، مرضی‌ست از جنسِ ناتوانی در عمل کردن به گونه‌ و رسم و شیوه‌ی دیگران. تُخمِ این مرض را اهریمنی به‌نام اندیشیدن در وجود این تیپ انسان‌ها کاشته است. انسان‌هایِ ساکتِ مُنزویِ تنهایِ بحران‌زده‌ای که از شدتِ بی‌خانمانیِ استعلایی و متافیزیکی، آشفته‌اند و بی‌رهنما. انسان‌هایی اهلِ آزمون و خطا در جنگلِ تاریکِ هستی. نه دل به گذشته می‌دهند، و نه امیدی به آینده دارند؛ نه نوستالوژیک می‌نگرند و نه انقلابی. نه می‌توانند به آغوشِ روایتِ دین از هستی و معنای هستی برگردند و نه می‌توانند بی‌معنایی و سکوتِ ذاتیِ هستی در قبالِ معنا را بپذیرند. نه می‌توانند دین‌دار باشند و نه بی‌ دین. نه راه پس دارند و نه راه پیش. این آدم‌های زیادی، همچون ماشینِ سمپاشِ همیشه آماده‌ی مبارزه با آفت، صبح تا شب، تک و تنها در حالِ مبارزه با تنهاییِ روحی و بحرانِ شدت‌یافته‌ی آگاهی‌شان هستند. حالا تصورش را بکنید وجودِ این آدم زیادیِ آلوده به اندیشیدن، همزمان، نقطه‌ی تلاقیِ سایر ابعادِ زیادی‌بودن نیز باشد. زیادیتِ مضاعف! لحظه به لحظه‌ی حیاتِ زیادیِ مضاعف، مبارزه است و مقاومت. اصلاً زنده بودن و زنده ماندنِ این آدم، پاس‌داشتنِ زندگی‌ست. این آدم، حرمتِ زندگی‌ست و تکریم آن. «زندگی این آدم است».

3 months, 2 weeks ago

از دیروز که «یادداشت‌های آدم زیادی» تورگنیف را خواندم، لحظه‌ای این مفهومِ «آدم زیادی» رهایم نمی‌کند که نمی‌کند. احساس می‌کنم در دلِ این نوشته‌ی بسیار کوتاه تورگنیف، توصیفی غنی از نوعی خاص از حیات یافته‌ام که پتانسیلِ بسیار زیادی برای اندیشیدن و بسط دادن و مفهوم‌سازی دارد. این مفهوم، اِمکانِ رؤیت‌پذیر ساختن و به صدا در آوردنِ حیاتِ خاصِ یک تیپ از انسان‌ها را به ما می‌دهد (کار «مفهوم» اساساً همین است. «مفاهیم» جعبه‌ابزارِ اَهل اندیشه‌اند). روایت تورگنیف و رمان نویسان روس‌ از «آدم‌های زیادی»، بیش از هر چیز، ابعادِ فلسفیِ عمیقی دارد. در کنار این فهم، از منظری دگر و جامعه‌‌شناسانه نیز می‌توان از «زیادیْ بودن» و تیپِ آدم‌های زیادی سخن گفت. تیپ «آدمِ زیادی» از منظری جامعه‌شناسانه، به ما می‌گوید که «آدم زیادی» محصولِ نظم ساختاری است. نظم ساختاری‌ای که با تحمیلِ قواعد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مورد قبول خود، دسته‌ای از انسان‌ها را به زور و با به‌کارگیریِ انواع و اقسام استراتژی‌ها، محذوف ساخته و نادیده گرفته است؛ «آدمِ زیادی» مُرده‌‌ایست به‌ظاهر زنده و یا زنده‌‌ای کاملاً مُرده تلقی شده. در اقتصاد بازار و سیاست‌های تعدیلی، هرکس غیر از «مصرف کننده و خریدار» و «تولید کننده»، «کارفرما» و «کارگر» اضافه‌ است و زیادی. پیران و از کار افتادگان و ناتوانان، همه‌شان در مقابلِ اصلِ مقدس و جنگِ برحقِ داروینیِ بقای اصلح محکوم به زوال و فنا هستند. در ساحتِ «اجتماع»، دگر اندیشان و کسانی که سبک زندگی، باورها، انتخاب‌ها، گرایشات جنسی، قومیت، دین، مذهب و در یک کلام سبکِ حیاتِ متفاوتی دارند، در دسته‌ی زیادی‌هایِ مطرود جای داده می‌شوند. در «سیاست» هر کس که دال‌ِ مرکزیِ رژیم سیاسیِ حاکم و وقت را نپذیرد و به‌آن باور نداشته باشد، زیادی‌ست و قرمطی. آدم زیادیِ نظم اقتصادی محکوم است به گدایی و لحظه به لحظه جان‌کندن و هر ثانیه مُردن. آدمِ زیادیِ نظم اجتماعی محکوم است به رانده شدن و قایم شدن در پستو و بی‌صدا شدن و نادیده‌گرفته شدن و‌ در یک کلام محروم از حقوقِ اجتماعی. آدمِ زیادیِ نظم سیاسی هم محکوم است به اعدام و زندان و حبس و بُریده‌شدنِ زبان. منطقِ زیادی سازی، منطقِ نادیده گرفتن و راهیِ بیابان کردن است در بهترین حالت ممکن؛ و کُشتن و سلب حیات و زجر دادن است در بدترین وضعیت ممکن. فکر می‌کنم به تصویر کشیدنِ ابعادِ غیرفلسفیِ زیادی بودن را به خوبی می‌توانیم در کاراکترِ مارگیرِ فیلم «رقص در غبار» اصغر فرهادی بیابیم. فرامرز قریبیان، مارگیرِ ساکتِ تنها، خود و تمام هستی‌اش (اتومبیلش) ، تک و تنها زیستن در بیابان را پیش روی خود دیده است.‌ من قرابتِ عجیبی میانِ تیپِ آدم زیادی و کاراکتر «مارگیر» می‌بینم.

3 months, 2 weeks ago

یعنی بعد از این همه به تنهایی زحمت کشیدن و مبارزه کردن و زور زدن با همه چیز و همه کس، آقای «چیز» آغوشش را برای بلعیدنِ همین یک کار معنادارِ معنابخشِ منِ ماتم‌زده‌ی بی‌خانمان هم گشوده؟ یعنی این هم از دست برود؟ من که نه اهلِ سازش با کسی‌ بوده و نه هستم، فرجامِ درس دادن‌ام هم مشخص است و واضح، من که تنها همین یک تریبون (کانالِ تلگرام) را با زحمتِ بسیار و خونِ دلِ بسیار ساخته ام و همچون فرزند نداشته‌ای دوست می‌دارمش و درس‌هایم را هم از این طریق دایر می‌کنم و سر پا، حالا همین درس‌ها هم طعمه‌ی حملاتِ آقایِ چیزِ هیولاوَشِ شَرِ معناکُش شده؟
راستش حالا که می‌نویسم نمی‌دانم چطور این لحظات (لحظات اکنون نه، آن چه وصف کردم را می‌گویم. بهتر است بنویسم «آن لحظات») را پشت سر گذاشتم. تخمش را هم ندارم برگردم و فایلِ صوتیِ ضبط شده‌ی جلسه‌ی پنجم را گوش بدهم. ساعت چهار صبح است و خوابِ لعنتی هم نیامده و این یادداشت کوتاه لعنتی هم شرش کنده نمی‌شود. راستش نصف یادداشت را ساعت دو نوشتم و رهایش کردم تا گم و گور شود. حالا ساعت چهار شده. ساعت دو فکر می‌کردم اگر آقای «چیز»، «سنگر آخر» را ببلعد، همه‌ام را بلعیده. یعنی همه‌ی هستی‌ام را. حالا ساعت چهار است و نظرم عوض شده. فکر می‌کنم بدونِ درس دادن هم می‌شود زنده ماند. آخر مگر کم کتابِ خوبِ نخوانده دارم که دل بدهم به رفتن؟ لعنتی، آدمِ لعنتی! این دیگر چه موجودی‌ست! هیچ اُمیدی به قصه‌ی خودِ آدم هم نیست. حتی از ساعت دو تا چهار! به همین کوتاهی!

5 months, 2 weeks ago

#قطعاتی_برای_تفکر

? «{...} مار شیطان نیست که آدم و حوا را به دروغ فریب دهد، بلکه روشن ضمیری است که او را در معرض حقیقت قرار می‌دهد. شاید از این رو است که در تورات اسمی از شیطان به میان نمی‌آید و مار هم موجودی دانا و «هشیار» توصیف می‌شود. این همان چیزی است که در تراژدی فاوست هم دیدیم: تحول فاوست از قداست «کلمه» تا ضرورت «عمل» بر حسب وسوسه یا فریبِ شیطان روی نداد، بلکه فرایندی بود خودخواسته و از سر هشیاری. بنابراین در هبوطِ آدم و حوا نیز شاهدِ تلاش حوا برای شناخت و آگاهی هستیم. او را می‌توان نمونه‌ی بَرین انسانِ شک‌ورز و نخستین طلایه‌دار عدم پذیرش دانست، زنی که جسورانه تجربه می‌کند و در صحت گفتار خداوند تردید می‌ورزد. در حقیقت او نخستین شورشی تاریخ است که قانون را زیر پا می‌گذارد و از میوه‌ی ممنوعه می‌خورد. اما این‌بار نیز «عقوبتی» دردناک نه‌فقط در انتظار این زوجِ طاغی بلکه در انتظار تمامی نسل بشر است! و این بار هم این گناه نخستین و معصیت نابخشودنی چیزی نیست جز نافرمانی از فرمان الهی و از پسِ آن گشوده‌شدن چشمان‌شان. بهره‌مندی از قوه‌ی داوری و ارتقا تا مرحله‌ی عارف نیک و بدشدن. از این رو خداوند علاوه‌بر ناخشنودی از نافرمانی حوا و دیرتر آدم، نگران ابدی‌شدن انسان نیز هست. صفتی که گویا فقط به خداوند تعلق دارد: «اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورَد و تا به ابد زنده ماند»! با توجه به این آیات، اساس و علت هبوط بشر و آن عقوبت جانفرسا چیزی نیست جز زیرپانهادن قانون و نظم الهی. سنتاً پذیرفتن اوامر و مطاع نشمردن فرمان چه در سلطنت الهی و چه در سلطنت دنیوی مترادف است با قانون‌شکنی و معصیت.»

?#نیکوـسرخوش

✳️ منبع: «در خدمت و خیانتِ مترجمان»، نوشته‌ی نیکو سرخوش، نشر نی، چاپ اول (۱۴۰۲)، صفحات ۳۴ و ۳۵.

? **آدرس کانال پرسه‌زنی‌هایی در جامعه‌شناسی

?@last_Flaneur☜☜☜**

5 months, 4 weeks ago
5 months, 4 weeks ago

در دوره‌ی «چیستی جامعه‌شناسی در چهار پرده» از چه سخن گفته خواهد شد؟
بشنوید از استاد گرامی دوره، جناب آقای کمالوند
??

8 months ago

✳️ فایل صوتی جلسه اول درسگفتار «فلسفه علوم اجتماعی: بنیادهای فلسفی تفکر اجتماعی»

مدت زمان: ۱۰۴ دقیقه.

تاریخ جلسه: یازدهم شهریورماه  ۱۴۰۳.

مدرس: حسین کمالوند.

*✳️ این درسگفتار در طول ۱۰ جلسه‌ی ۹۰ دقیقه‌ای برگزار شده است. علاقه‌مندان می‌توانند با مراجعه به صفحه‌ی پشتیبانی، پس از پرداخت شهریه و ثبت‌نام، به فایل صوتی تمام جلسات دسترسی پیدا کنند.*

آیدی تلگرام پشتیبان جهت پاسخگویی به سؤالات و ثبت نام:

@sociologist_parsezan

? آدرس کانال پرسه‌زنی‌هایی در جامعه‌شناسی

*?@last_Flaneur*☜☜☜

8 months, 1 week ago

**گاوخونی

(برگی از یادداشت‌های شخصی/ دوازدهم مهرماه ۱۴۰۳/ ساعت ۰۰:۳۰ )**

دوستی دارم به‌نام «انوش شاپوری». اکنون نزدیک به هفت سال است که می‌شناسمش، البته خوشبختانه. از آن دست علوم اجتماعی خوانده‌هایی‌ست که از علوم فنی و منهدسی کوچ می‌کنند و با انبوهی از انگیزه‌های گاه عجیب و گاه غریب به جامعه‌شناسی می‌آیند و بعضاً لنگر می‌اندازند و ماندگار و بومی می‌شوند، در این اقلیمِ هفتاد و دو ملتِ هزار رنگ. اینان، بنابر تجربه‌ی زیسته‌ی من، معمولاً شوق بسیار دارند و ذوق اندک. فصل مُشترکِ ذوق خشکیده‌ و تکیده‌شان را به‌گمانم می‌بایست در شیفتگی نسبت به «علم/Science» و بیگانگی با عالم خیال و ادبیات و انسانیات یافت. تعالیمِ اهل فن و به‌تبع آن دلدادگی و دلباختگی‌شان به علم‌گرایی به‌حد و به‌گونه‌ایست که اینان همه‌جا به‌دنبال میزان می‌گردند و سنجش و متر و اندازه. و به‌خطا و ناسزاوارانه به‌قیاس می‌گیرند مبانی «انسانیات» را با مبادی طبیعیات. گویی همین‌ است علت علل بی‌مهری‌شان نسبت به ادبیات و قوه‌ی خیال. استادی داشتم به‌نام عبدالحسین نبوی که وی نیز بنابر مسلک فکری، از همین قماش بود و به‌همین سیاق می‌اندیشید. در عالم پیرمردی‌اش نیز همچنان پوزیتیویست مانده و به‌گمانم همچنان به‌غایت بیگانه و ناآگاه و غریبه با ادبیات و رمان و قصه و خیال. انوش اما از این هیئت نبوده و نیست. اهل ادبیات است، بسیار. رمان‌خوان و رمان‌خوانده‌ی خوب از آب درآمده‌ایست. از همان ابتدای آشنایی‌ام با وی، چند رمان و داستان کوتاه را به من معرفی نمود. یکی از آنان، همین قصه‌ی عجیب «گاوخونی» است که بسیار دوستش دارم و می‌پنسدمش. تابه‌حال، در سه زمان مختلف و در سه ایام روحیِ کاملاً متفاوت، «گاوخونی» را به‌دقت خوانده‌ام. حقیقتاً هر بار بیشتر از قبل شیفته‌اش می‌شوم. چیزی در این «گاوخونی» لعنتی هست که ته دلم را خالی می‌کند. می‌خواهم گریه کنم و نمی‌کنم، می‌خواهم حرف بزنم و نمی‌زنم. می‌خواهم نقد و تحلیلی در موردش بنویسم و نمی‌نویسم. چیزی در این کتاب هست که هر بار، هر سه دفعه، پس از خواندنش، همچون یک نوع افسون‌زدگی بر من چیره می‌شود و در برابرش فلجِ ذهنی می‌شوم. این اثر، چنان تنهاییِ روانی‌ و درونی‌ام را تشدید می‌کند که میل به خفه‌شدن زیر آب و گِل و لای و کثافات تالابِ گاوخونی (که تابه‌حال حتی ندیدمش) در وجودم به‌جوشش می‌افتد و میل به خلاصی و رهایی لحظه‌ای رهایم نمی‌کند. گاوخونی برای من اثر عجیبی‌ست، بسیار عجیب. راستش را بخواهید، کمتر اثری پس از سه بار خوانده شدن، همچنان معیار بودن خود را حفظ می‌کند. از این حیث، گاوخونی برای من استثناست. چه چیز گاوخونی لعنتی من را در این شب رها نمی‌کند؟

? **آدرس کانال پرسه‌زنی‌هایی در جامعه‌شناسی

?@last_Flaneur☜☜☜**

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months ago