من دلم سخت گرفته‌ست...
@akhtarak_m909

مردی که دماغ بزرگی داشت، قصد داشت ازدواج کند. مرد به زنی که برای ازدواج انتخاب کرده بود گفت:
- تو از ویژگی‌های شایسته‌ی من خبر نداری. من در معاشرت بزرگوار هستم و در شرایط دشوار بسیار صبورم.
زن گفت:
- من در بردباری تو در سختی‌ها شک ندارم؛ زیرا چهل سال است که تو این دماغ را روی صورت خود حمل می‌کنی!

#عبید_زاکانی

تقدیر مثل گلوله همیشه در راه است؛ گاهی پنج دقیقه دیر می‌رسی و گاهی زود و بعد، مسیر زندگی‌ات عوض می‌شود. می‌توانستی مُرده باشی، و زنده‌ای.

#تیکه_کتاب از #تماما_مخصوص

برای رهایی از رنج بهتر است خودمان را بی‌شرط و قانون در آغوش بکشیم. چه در گذشته‌ای که اشتباه کرده، چه در حالی که نگران است و چه در آینده‌ای که معلق است. این گذشته هرچه که هست، با هر دردی که دارد گذشته است.

#تیکه_کتاب از #تکه‌هایی_ازیک_کل_منسجم

سال‌هاست که من او با هم رفیقیم.
با این که تن سفید چینی او اندکی کدر شده و نقش گل‌های آبی و لیمویی‌اش کمرنگ، هر دومان روزهاست گپ و گفتی گرم را مهمان جرعه‌های چای هستیم. به هنگام خستگی تن او را میان دستانم می‌گیرم و به هوای دلگیر بیرون از پنجره نگاه می‌کنم و هر دو با توافق یک سکوت دلنشین این ضیافت کوتاه را به پایان می‌رسانیم. این معاشرت مخفیانه دلخوشی هر روز من است‌ با رفیقی قدیمی که یک فنجان است.

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
#حافظ
#علی‌موسوی‌گرمارودی

@akhtarak_m909

تسلیم در چرخش خیابان‌های بی‌سایه
دور تا دور شهر را می‌گشت
شاید که عاقبت پیدا کند خویش را
در گم‌گشتگی پیچ در پیچ آن کوچه‌های بی‌بازگشت

وقتی کسی بداند چرا این‌جاست، چرا خلق شده و برای چه زنده است، می‌خواهد رسالتش را به انجام برساند. مثل این است که جای گنج را روی نقشه بدانی. وقتی جای گنج را روی نقشه ببینی، دیگر مشکل می‌شود از آن چشم‌پوشی کرد. مشکل می‌شود به دنبال آن نرفت. #تیکه_کتاب از "کافه‌ای…

این که تو جهنم هم بتونی به زندگی کردن ادامه بدی شرطه؛ وگرنه که همه بلدن چطوری از بهشت لذت ببرن.