تجربه‌ بودن | محمود مقدّسی

Description
محمود مقدّسی

دکتری فلسفه
کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی


در اینجا از دغدغه‌هایم درباره زندگی، فلسفه، روانکاوی و ادبیات می‌نویسم

@TheWorldasISee

ارتباط :

@mahmoodmgh

http://instagram.com/mahmood.moghaddasi
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 7 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 months, 2 weeks ago

2 months, 2 weeks ago

.
◽️نمی‌شود مثل قبل فکر کرد

"باید تعاریفمان را از سود و زیان، برد و باخت و آسیب‌پذیری و مصون بودن بازبینی کنیم".

این تعبیری بود که تقریباً تمام امروز توی سرم می‌چرخید. این بازنگری نه مشکلات بیرونی را حل می‌کند، نه هیچ تاثیری بر عوارضِ بی‌کفایتی حاکمان دارد. این کار امّا به خود ما کمک خواهد کرد. تعاریف ما از سود و زیان یا برد و باخت بر اساس شرایط دیگری شکل گرفته‌اند و امروز اگر بخواهیم با همان تعاریف و نگرش‌ها پیش‌برویم، برای سود کردن باید خودمان را هلاک کنیم و از غم زیان‌های هر‌روزه، از پا دربیاییم. همینطور هم در مورد برد و باخت. در این شرایط نمی‌شود همیشه برنده بود. این را باید از سرمان بیرون کنیم و اگر باختیم، خودمان را "بازنده" ندانیم. در این بازیِ بد، باختن یک اتفاق طبیعی است و من را تبدیل به آدمِ بازنده نمی‌کند. من یک آدم طبیعیِ این شرایطم که به دلایل بیرونی زیان‌ها و باختن‌هایش بیشتر شده‌. اگر بخواهیم مثل قبل باشیم و نگرشمان را تغییر ندهیم، رنج زیادی می‌بریم و تصمیمات هیجانی زیادی خواهیم گرفت.

یا در مورد مصون بودن و آسیب‌پذیری. بعید می‌دانم کاری وجود داشته باشد که بتواند ما را یکسره مصون کند. همه ما کم یا زیاد آسیب‌پذیریم. این را هم باید به عنوان بخشی از مختصات شرایطمان بپذیریم. تنها کاری که می‌توانیم بکنیم کمتر کردن این آسیب‌پذیری است که همان هم محدودیت دارد و کار همیشه آسانی نیست. امّا مصون ماندن کامل؟ نه، فکرش را نکنید، خوتان را فریب ندهید.

و یک نکته اساسی: این بازنگری خودش به معنای بازنده بودن نیست. یعنی اینطور نیست که بازنگری کار بازنده‌ها باشد. این یعنی انعطاف فکری و عاطفی‌. اگر شرایط بهتر شد آنجا هم باز تعاریفمان را تغییر می‌دهیم.

@TheWorldasISee

2 months, 2 weeks ago

آمد، قدم زدیم. نشستیم، چای خوردیم، حرف زدیم. بهتر از تنهایی بود. تنهایی روی همه چیز تشدید می‌گذارد. آنچنان را آنچنان‌تر می‌کند.

گفت: "خسته‌ام از این همه هراس و بالا و پایین شدن. دلم میخواد بخوابم. هوا هم اینقدر امشب سرد شده که نمی‌دونم از درون سردم یا از بیرون".

لبخندی و زد و ادامه داد: "‌کاش شازده کوچولو بودم و بر می‌گشتم سیاره خودم. این سیّاره رو دیگه دوست ندارم. کاش می‌شد زمینو با همه دیوانه‌هاش تنها بذارم. گاهی فکر می‌کنم توی این آرزو با میلیاردها آدم دیگه شریکم. کهکشان که سیاره‌های کوچیک و بزرگ کم نداره. چی می‌شد ما دلزده‌ها می‌تونستیم بریم اونجا؟ دور می‌شدیم از زمین، خیلی دور".

2 months, 2 weeks ago

گفت: نگرانم.

شاید انتظار داشت چیزی بگویم که آرامش کند. چیزی نگفتم. سکوت کردم. هر دومان سردرد داریم از صبح.

گفتم: بیا بعد از کار با هم قدم بزنیم و بریم کافه‌ای همین حوالی.

گفت: که چی؟

گفتم: وقتی چیزها از کنترلم خارج میشن، می‌رم سراغ کارهایی که هنوز از دستم بر میان. من و تو می‌تونیم با هم سرمونو خالی نگه داریم از این هجوم فکر. با هم بودن، ‌کار آدمو چاره نمی‌کنه ولی بی‌چارگی رو از آدم می‌گیره.

گفت: امیدی به این قدم زدن ندارم امّا میام.

@TheWorldasISee

1 year ago

.
▫️جامعه بی‌طبقه توحیدی

این ایده "جامعه بی‌طبقه توحیدی" هم از آن ایده‌ها بود. معنایش این بود که خب، بی‌طبقه بودن هم خوب است و هم ممکن. و چه چتری بهتر از چتر خداوند. همه می‌شویم بنده‌های برابر خدا. جامعه‌ای می‌سازیم یکسره برابر و بدونِ تبعیض. این به معنای نادیده گرفتنِ تاریخ، سرشت انسان، قواعد اقتصاد، ساختارِ سیاسی و اجتماعی موجود و خیلی چیزهای دیگر بود.

نتیجه؟ شکافی عمیق‌تر و وحشتناک‌تر از پیش. وعده بهشت با چشم‌انداز جهنم. احسنت، به جامعه بی‌طبقه توحیدی خوش آمدید. چتر خدا؟ نه متاسفم، چتری بزرگ از فساد آن هم برای عده‌ای معدود. مابقی؟ رعیتند، نمی‌فهمند، ایراداتی هست که باید رفع بشود، پیشرفت‌های زیادی کرده‌ایم، رشد اقتصادی زیادی داریم، غربی‌ها می خواهند از ما الگو بگیرند. پوووووووف.

کمی جامعه طبقاتیِ امن و قانونمند لطفاً. بی‌طبقه‌اش پیرمان را درآورد. ایدئولوژی، آرزواندیشی و توهم کشت ما را. درد دارد کنار گذاشتن آن آرمانگرایی قشنگ. ولی به جایش شاید کسی جیبت را نزند. این جهان، حتی اگر هابزی هم نباشد، جایی برای بهشتِ زمینی هم ندارد.

پانوشت: البته روح زمانه را نباید نادیده گرفت. فهمیدن همین چند خط بالا برای همه ما هزینه‌های گزافی داشت. این را گفتم که ژستِ روشنفکرِ همه‌چیزدان نگرفته باشم. فهمیدن این چیزها امروز هنر نیست. هنر این است که خطاهایِ پنهان امروز را پیدا کنیم.

@TheWorldasISee

1 year ago

.
▫️جستجوی عاشقانه در چهار پرده

جستجوی عاشقانه در آغاز گویی تنها یک مسیر دارد: او را می‌بینم، چیزی در من تکان می‌خورد، محوش می‌شوم و پیِ خواستن‌اش می‌روم. اینگونه رنگ و بوی زندگی تغییر معناداری می‌کند و جهان جای دیگری می‌شود. امّا جستجوی عاشقانه مسیر یک روز و دو روز نیست. طولانی می‌شود. تغییر شکل پیدا می‌کند، گاهی ملال می‌آید، گاهی سرخوردگی، گاهی خشم، گاهی غم، گاهی نفرت، گاهی هم جدایی و رسیدن به معشوقی دیگر یا تنهایی و ... . از اینجا به بعد هر کدام مسیر متفاوتی را در پیش می‌گیریم.

یکی همان تعریف قدیمی‌اش از عشق را نگه می‌دارد (همان شور و وجد و شوریدگی) امّا به آن بدبین می‌شود و با همه لذّتش آن را ناممکن یا بیشتر مایه رنج و آشفته حالی می‌بیند (یا شاید هم فریب طبیعت و فرهنگ). برای همین جستجوی عاشقانه را رها می‌کند و تنها می‌شود یا رابطه‌ای از سر عقل و مصحلت یا نهایتاً دوستی برقرار می‌کند.

یکی تعریفش از عشق را تغییر می‌دهد و دیگر در پیِ آن شور نمی‌گردد و عشق را خواستنی پیوسته، تعهدی دلگرم‌کننده و دغدغه‌ای مراقبانه می‌بیند و با یارش می‌ماند یا با یاری جدید چنین خواستنی را تجربه می‌کند.

یکی هم همان تعریف قدیمی را حفظ می‌کند امّا بدبین نمی‌شود. نه اولی می‌شود و نه دومی. او در پیِ عشق می‌گردد و زمانی هم که آن شور و شیفتگی از میان رفت یا عاشقی‌اش بی‌فرجام شد، تعریفش را عوض نمی‌کند و تن به خواستنی آرام و تغییرشکل‌یافته (چنان که کتاب‌ها می‌گویند) نمی‌دهد. می‌رود و دیگر بار، جای دیگری پی عشق می‌گردد. برای او تنها همان عشق شورمندانه علاجِ پوچی و خالی بودن زندگی است. او یا تنها می‌ماند (هرقدر که لازم بود) یا در عشقی شورمندانه، به زندگی‌اش ارزش زیستن می‌دهد. تنهایی‌های او، بهایِ تجربه پُری‌های عشقی در آینده‌ اند.

اغلب ما میان این سه حالت نوسان می‌کنیم. گاهی زخم‌خورده و بدبینیم، گاهی امیدوار و مصالحه‌ناپذیر و گاهی هم می‌پذیریم که شورمندی سیلابی است زودگذر امّا می‌تواند رودخانه‌ای آرام و پیوسته به جا بگذارد.

#محمود_مقدسی
@TheWorldasISee

1 year ago

یادم هست در نوجوانی و جوانی، هرکجا در هر جلسه و منبری صحبت از سیاست بود، از حاکمِ خوب و بد حرف می‌زدند. مثلاً می‌گفتند علی ابن ابی‌‌طالب فلان ویژگی‌ها را داشت و معاویه فلان ویژگی‌ها را‌. آن‌وقت تمرکز می‌کردند روی فضائل علی ابن ابی‌طالب و ماجرای شمع بیت‌المال و عقیل و ... . بعدها بود که فهمیدم این نگاه به سیاست اشتباه است و اصلاً ربطی به دولت مدرن ندارد. مسئله چندان حاکم خوب و بد یا انسان فضیلتمند و بی‌فضلیت نیست. مسئله نهادِ خوب و نهادِ بد است، مسئله قانون خوب و اجرای قاطع آن است و قانون بد و بی قانونی.

چه شوری پیدا می‌کردیم با آن ادبیاتِ فضیلت‌محورِ شخص‌محور. امّا دیدیم که آن نگاه به سیاست، آخرش یا بی‌فایده است یا ویرانی به بار می‌آورد چون اصلاً مالِ این دنیا و روابطِ پیچیده قدرت در آن نیست.

@TheWorldasISee

1 year ago

.
▫️نیاز به عمق

نیاز به عمق هم یک نیاز است. نیاز به خواندن، شنیدن یا گفتنِ حرف‌های عمیق. نیاز به تجربه‌های عمیق، لحظاتی فراتر از زندگی روزمرّه، لحظاتی چگال، مشت‌پرکن و دل‌پرکن. نیاز به تجربه احساسات و خواستن‌هایی چندلایه‌تر، پیچیده‌تر، تودرتوتر و عمیق‌تر. نیاز به غرق شدن در عمقِ یک عکس یا نقاشی، نیاز به غرق شدن در حزنِ یک موسیقی، نیاز به دل سپردن به یک منظره یا نیاز به فرورفتن در لایه‌لایه‌های درونِ خود (خودشناسی). به این نیاز هم باید بها داد. نمی‌شود گفت چون همه این نیاز را ندارند، یا همه به یک شکل آن را تجربه نمی‌کنند، نیاز مهمی نیست. آدم اصلاً یک سری جمع‌ها را می‌رود برای برآوردن این نیاز، یک سری دوستی‌ها را می‌سازد برای برآوردن این نیاز، یک سری کلاس‌ها را می‌رود تا این نیازش را تأمین کند. اگر هم کسی بپرسد چرا فلان کلاس را می‌روی؟ حتماً لازم نیست بگوید فلان چیز یا بهمان چیز را یاد می‌گیرم تا به کارم بیاید. می‌تواند بگوید: چون نیازم به عمق را برطرف می‌کند. همین. اصلاً همین‌که بشود با دوستی به عمقِ خاصی شیرجه زد، حتی اگر در تک‌تک لحظات هم این عمق را با او تجربه نکنی، آن دوستی را متمایز می‌کند. یا مثلاً خیلی کتاب‌ها را می‌خوانیم، نه برای اینکه چیزی یاد بگیریم و به "کار"مان بیاید. می‌خوانیم تا نیازمان به عمق را پاسخ بدهیم.

گاهی فکر می‌کنم این نیازِ مستقل به عمق را نمی‌بینیم، نمی‌خواهیم یا نمی‌توانیم که ببینیم. مدام تقلیلش می‌دهیم به نیازهای دیگر. نه، واقعاً من دلم عمق می‌خواهد، حالا این عمق را یک گفتگوی دوستانه بدهد، یک کلاس درس بدهد، یک کتاب فلسفه بدهد، یک رمان بدهد یا هر چیز دیگری. هرچه هست، این تجربۀ عمق، زندگی آدم را غنی‌تر می‌کند. چه می‌شود که بعضی‌ها این نیاز را بیشتر دارند و بعضی کمتر؟ نمی‌دانم. ولی وقتی کسی دارد، مهم است و باید برایش جا باز کند و گهگاه به خودش یا دیگری بگوید: فلان کار را کردم، بله، برای اینکه عمق را تجربه کنم.

#محمود_مقدسی
@TheWorldasISee

1 year ago

پرسید: درخت چیست؟  
سیب های توی ظرف را نشان داد و گفت: «خانه این ها».

پرسید: زمین چیست؟
با دست به زیر پایش اشاره کرد و پاسخ داد:«این سفتیِ همیشه حاضرِ زیر پای آدم».

پرسید: اندوه چیست؟
به خودش اشاره کرد و گفت: «آنی که منم».

@TheWorldasISee

1 year ago
1 year, 2 months ago

Andre Gagnon

@TheWorldasISee

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 7 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 months, 2 weeks ago