عباس بیا که خواهرت پیر شده
بعد از تو برادرت زمینگیر شده

طفلان همه تشنه لب به دنبال تواند
با دست بریده ات بیا دیر شده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مجلسی از عزای او می گریند
اینجا همگان برای او می گریند

آنان که نرفته‌اند پابوسی او
در حسرت کربلای او می‌گریند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتند که حر آمده با روی سیاه
از خویش غلام را نمی‌راند شاه

لبخند زد و گفت که حر آزاده است
لا حول و لا قوه الا بالله

#سید_حسن_صفاری
#ناخدا

@Nakhoda_70

#سید_حسن_صفاری
#ناخدا

@Nakhoda_70

اوضاع بدتر می شود آهسته آهسته
مانند محشر می شود آهسته آهسته

این روزها تا موقعی که انتخابات است
ارباب، نوکر می شود آهسته آهسته

آقای آقا زاده چون محتاج رای ماست
با ما برادر می شود آهسته آهسته

تا می توانی کار پیدا کن در این مدت
چون کار کمتر می شود آهسته آهسته

هر مشکلی داری بگو تا فرصتش باقیست
چون گوش ها کر می شود آهسته آهسته

نفت آمده بر سفره ما با شلنگی که
پیوسته لاغر می شود آهسته آهسته

دلخوش نباش اصلا که شیر از گاو می دوشی
چون گاو شان نر می شود آهسته آهسته

قشر ضعیفی که شده امروز نور چشم
برگ چغندر می شود آهسته آهسته

هربار میگویند در این دوره دشت لوت
مانند بندر می شود آهسته آهسته

فردا که می آیند می بینیم وضع شهر
از پیش بدتر می شود آهسته آهسته

وقتی دروغی را هزاران بار می گویند
بالطبع باور می شود آهسته آهسته

چون قیمت اجناس چندرغاز پایین رفت
ده ها برابر می شود آهسته آهسته

فردی که بود از ما مسلمان ها مسلمان تر
یک دفعه کافر می شود آهسته آهسته

یک سیل برمیخیزد از زیر همین مردم
چون جایشان تر می شود آهسته آهسته

از هر طرف هی باد پشت باد می آید
هی غنچه پر پر می شود آهسته آهسته

ای هموطن چشمان خود را باز کن آخر
هر آدمی خر می شود آهسته آهسته

با این شرایط ذکر این مردم زبانم لال
الله اکبر می شود آهسته آهسته

البته حافظ گفته خیلی غم نباید خورد
اوضاع بهتر می شود آهسته آهسته

#ناخدا
#سید_حسن_صفاری

@NAKHODA_70

آنان که از نژاد ژنی فوق العاده‌اند
چون بنگری به ریشه‌شان شاهزاده‌اند

نان را به زور بازوی خود در می‌آورند
از نام خود کجا پی سو استفاده‌اند

پا را درون کفش سیاست نمی‌کنند
مردم سوار قدرت و آنان پیاده‌اند

جانی و دزد مختلس از جنس مردمند
قانون گذار و قاضی از این خانواده‌اند

گفتا یکی شنیده که این شاهزادگان
مانند آدمند ولی دیوزاده‌اند

مانند دود یک شبه تا عرش رفته‌اند
چون کدخدای مردم بسیار ساده‌اند

با وعده‌ی بهشت اگر منع می‌کنند
با راز و با نیاز به دنبال باده‌اند!

گفتم خموش باش و بدان کین فرشتگان
در جنگ ظلم بال و پر از دست داده‌اند

قطعا برای رشد و ترقی مردم است
پا را اگر به شانه‌ی مردم نهاده‌اند

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
از مشکلاتشان گرهی را گشاده‌اند؟

چون ابر اگرچه ساکن عرشند، نزد خلق
افتاده‌اند و فرش‌تر از خاک جاده‌اند

سر تا کمر به نیت خدمت به خلق خم
آنقدر کرده‌اند که از پا فتاده‌اند

منت خدای را که به کرسی نشسته‌اند
ممنون که در مقابل ما ایستاده‌اند

#ناخدا
#سید_حسن_صفاری

@Nakhoda_70

شبیه ماه محرم شبیه ماه صفر
چنان مسافر دلتنگ جاده های سفر
دلم گرفته چرا هیچ کس نمی پرسد
که ای رفیق کجایی و از خودت چه خبر؟

دوباره گوشه ی دنج اتاق لعنتی ام
اسیر چشمک سیگارهای پاکتی ام
شبیه رهگذر کوچه های تکراری
دوباره منتظر یک رفیق ساعتی ام

نشسته ام که مگر از کسی خبر برسد
دوباره مرغ خوش اقبال و نامه بر برسد
تنم میان گلستان باغ خشکیدست
مگر که یک نفر از راه با تبر برسد

برای لحظه‌ی خندیدنم دلم تنگ است
به فکر رفتنم و پای رفتنم لنگ است
دوباره خم شده‌ام دست میزنم به زمین
دوباره پاسخ آیینه‌ی دلم سنگ است

و باز دفتر مشق و مداد کودکی‌ام
و باز لحظه‌ی شیرین و شاد کودکی‌ام
دلم برای خودم تنگ شد، برای خودم
دوباره شعر نوشتم به یاد کودکی‌ام

#ناخدا
سید حسن صفاری
@Nakhoda_70