گفتم چند دقیقه بنشین و به من تکیه بده
گفت کار از تکیه گذشته، دلم می‌خواد تو بغلت بمیرم..
#عباس_معروفی

یک نظر دیدم و یک عمر پی یک نظرم
منِ دیوانه به زنجیرِ تو دیوانه‌ترم..

می‌پرسی‌: کدامین احساس در عشق شگفت‌انگیز است؟
می‌گویم: "اَمنیت"
اینکه حس کنی کسی "قلبت" را تنگ در آغوش می‌گیرد...نه دستانت را...

به انتظار که می‌نشینم
در گلوی بُغض گیر می‌کنم..
تا از نو
وارثِ اوهامِ کج خیالی شوم که
کمر به قتلِ آرامشِ نگاهم بسته‌اند...

به انتظار که می‌نشینم،
نم کشیدۀ عبور اشکی می‌شوم که
از بسترِ نبودنت طُغیان کرده است..
تا پیش‌بینی کنم خودم را
در مبادای علف‌هایی که
روی فردای تنهایی‌ام سبز می‌شوند..

تو کماکان دیر می‌کنی.. و
من هنوز پایم را
از انتظار آن طرف نمی‌گذارم..

تنها کمی با خیالت درد دل می‌کنم تا
حسابِ سرانگشتیِ دلتنگی از دستم در برود..

هنوز به انتظار نشسته‌ام... تنها

ولی پاییز با تو خوب بود. مث باهار و زمستون و حتی تابستون. تابستون بود که من رو بوسیدی و گفتی درست میشه. یادته؟
یادت رفته. خلاصه درست نشد، تو هم یادت رفت ما رو..
#حمید_سلیمی

از فصل‌ها، فصلِ گل بابونه را دوست دارم
و سپس تو را و هموارہ تو را و دوباره تو را...

اما عزیزِ من
داستانِ تو هنوز تمام نشده؛
تو خواهی خندید،
در جایی که قبلا گریسته بودی..
#لاادری

این زندگی این جور نمیمونه
صاحب داره دنیا همه کاراش
اینجوری که ناجور نمی مونه ?****

چقدر در لحظه بجا بود فرستادنش ..?♥️

#music
@avaymahoor