SaberAbar | صابر اَبَر

Description
«اینجا میانِ شهر»

محلِ قرار


Unofficial channel...
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 2 weeks ago

6 months, 3 weeks ago

نامه ای به «او»

عزیزم 
امروز داشتم در تو تامل می‌کردم و دیدم عجب لذتی دارد ایستادن در خاطره تو و ماندن در عشقی که درخشان و پر نور تمام تاریکی‌های من را پُر کرد...
می‌دانی تامل چیزِ عجیبی‌ست، مفید است.
انگار در خوشی مانده باشی...
من تو را تامل می‌کنم، به تو فکر میکنم برای پایانی خوش.
تامل من را به وجد می‌آورد، تامل در تو، تامل در زندگی، تامل در دیدن...
برای همین هست که از زندگی به وجد می‌آیم ، چون تامل من را وادار به ارزش و ستایش لحظه‌ها می‌کند.
همانطور که در تو تامل می‌کنم...
تامل کیفیت من را دو چندان می‌کند.
در بوسیدنت
در نگاه کردنت
در تصور کردنت
تامل در زیستن باعث یک امر بدیهی می‌شود ، من را تازه نگه می‌دارد، باعث می‌شود به تمام شدنی‌ها فکر کنم و با درک نشدن‌ها و سختی‌ها زندگی را ادامه دهم.
زندگی با این باور که همیشگی نیست و روزی پایان خواهد داشت جای تنفر نیست و جای تامل است
جای تحمل نیست و جای تامل است.

«تامل»
برای من بوسیدنِ توست
هر چند بدانم
روزی نخواهی بود و نیستی و نیستم!
همین بوسیدنِ خوش را باید بی تملک قدر دانست، مثل هر چیز که هست و می‌دانیم مادام نیست.
شب را آرام بخوابی، تامل در زندگی تصورِ نور است برای فردا صُبح.
دوستت دارم

#صابر_ابر ✍?

7 months ago

سیگار کنار لبش بود اما فندک را پیدا نمی‌کرد، همه چیز را جابه جا کرد.
همانطور که روی کنسول را می‌جورید گفت: خوانش ما از آدم‌های اطرافمان هیچ وقت درست نیست و نمی‌شود!
همیشه لایه‌ای پنهان می‌ماند و ما آخرش هم درست نمی‌فهمیم که عاشق بودیم یا نه! دوست داشتیم یا نه؟ طرف را میشناخیم یا نه...
اما خوانشمان از اشیا همیشه درست است!
دلم برای تخت اتاقم تنگ شده، خیلی راحت بود.
این یک خوانش بی برو برگرد است.نه؟!
برای همین است که هر روز تنها و تنهاتر می‌شویم و پیرامونمان را میز ها و صندلی ها، چراغ ها و کمد ها و ...می‌گیرد، و هیچ کدام کار یک آدم حسابی را نمی‌کند!
مثلا یکی از اینها دهن باز نمی‌کند و مرا از نگرانی فندک در نمی‌آورد.
سیگارش را با گاز روشن کرد و روی کاناپه دراز کشید.
و من فکر کردم چقدر گازِ خانه از بالا فندک‌ها را می‌بیند، چه آنهایی که گم شدند و چه آنهایی که سنگشان دیگر کار نمی کند و حتی آنهایی که سلامتند.

#صابر_ابر ✍?

7 months ago
9 months, 1 week ago

گاهی فکر می‌کنم مگر زندگی چیزی غیر از این است که در عبوری کسی را در آغوشت بفشاری و به او دلگرمی بدهی که نترس ، نگران نباش!
گاهی هم دلم می‌خواهد در عبوری کسی مرا در آغوش بگیرد و گرمای تنش را برای آرامشم خرج کند.
بعید می‌دانم کسی در جهان باشد که از دلگرمی فرار کند!
دیروز در شهر خانم میانسالی را دیدم که روی پله دوم یک آزمایشگاه تنش را ول کرده بود و مات شده بود به روبرو ، ابتدا فکر کردم شاید استراحت می‌کند تا از کنارش رد شدم قفل آرنجش باز شد و دستش روی پله سُر خورد و همانطور ماند!
اگر از دور نگاهش می‌کردی انگار از ساختمان پرت شده بود پایین!
بدون فکر گفتم : ببخشید خانم
کمکی نمی‌خواهید؟!
در سکوت نگاهم کرد و گفت: آقا .... آقا من خیلی سعی کردم و ناگهان شانه‌هایش در شلوغی صدای ماشین ها بالا و پایین رفت و چانه‌اش خورد میان سینه‌اش!
دلم میخواست بغلش کنم!
از کیفم بطری آب را بیرون آوردم و گفتم: کمی آب بخورید خانم.
همانطور که سرش پایین بود دستش را آورد بالا و بطری را گرفت!
ناگهان برایم شبیه قهرمانی شد که بعد از مدت‌ها تلاش در اوج اندوه دستش را به شکل پیروزی بالا گرفته!
بلند شد ، تنش را در من گرم کرد ! آغوش.
و
رفت.
من بازیگر مورد علاقه اش نبودم، من همنشین اندوهش بودم.

#صابر_ابر ✍?

10 months, 2 weeks ago

گاهی باید ترانه‌ای گوش داد و یاد هیچکس نکرد،
چون قرارِ یادِ دیگری در آن است.

#صابر_ابر ✍?

11 months, 3 weeks ago

باید باهات حرف بزنم...
دستم و گرفت و نشوندم روي مبل، گفت : چرا آستينت خيسه؟
گفتم: صورتم و شستم!
گفت : عين بچه هايي چرا؟
گفتم : چي شده مگه؟
گفت : آستينت و خيس مي كني!
نگاش کردم، گفتم : چیزی میخوای بگی؟
گفت :رفت، تمام شد.حواست نیست یا خودت و زدی به کوچه علی چپ، گفتم یه وقتایی باید وایساد کنار تا یه کسایی برن.
راه رو باید باز کرد، وگرنه بعد میان سراغت غر میزنن که نذاشتی و نخواستی و ندیدی و ...
نگام کرد ، طولانی!
رفتنی موندنی نیست ، نباید نگهش داشت.
گفت بادلت چیکار می کنی؟
گفتم اگه تو سراغم نیای،آستینام و خیس می کنم که حواسم از دلم پرت شه!
بچه میشم، اونا راحت از خیلی چیزا میگذرن.

#صابر_ابر ✍?

1 year, 1 month ago

بعضی ها  میان تو زندگی آدم که کُند شی و خنگ و نابلد!
بعضی ها میان که راه برن کنارت و هُل بدنت جلو و از رسیدن‌ هات لذت ببرن.
اونا که میخوان «اول» باشن و تو رو همیشه« آخر» کُنَن از مریضی بی علاج بدترن!
چون پرتت می‌کنن رو تختِ زندگی و با قاشق های کوچیک بهت آبِ ماهیچه میدن که هم جون داشته باشی ببینیشون هم خلاص نشی از دستشون.

یه جوری رفتار می‌کنن که تو جا خالی کنی، که انگار نمی تونی ، بعد کم کم اسیر میشی!
اسیرِ «شُدَنی های» ساده ای که یکی برات این همه سال «نَشُدنی هایی » نشون‌داد که فقط اونه که میتونه، اونه که باید انجامشون بده...
یه کاری باهات می کنن که میخ رو دیوار زدن یادت بره.
که همش فکر کنی اشتباه ها رو تو کردی و بلدی ها و درست ها مال اونه.
یه جایی باید یه میخ و کوبید به دیوار تا بفهمی کاری نداره!
بعضی ها مثل آبِ روان راهیت می کنن، کنارتن، حواسشون هست که نفهمی کار سخت ها رو برات کردن!
ولی بعضی ها  همه چیز و اونقدر سخت نشون میدن که
تو رو «کُهنه» کُنَن بندازنت یه گوشه. بشی یه تیکه دستمال که جای لکِ باقی رو پاک کنی!
بدترش اینه که عاشقت هم باشن، یعنی بگن :
دیدی این کار و کردم، دیدی اون کار و کردم، دیدی بردم، دیدی آوردم، دیدی رفتم ، دیدی ساختم، دیدی پختم، دیدی من کردم شُد ، دیدی تو نتوستی!
آخ، آخ از نزدیک هایی که از هزار دور مسموم ترن...
باید یه روز روشون رو بوسید و گفت!
الهی تو رو به خیر ما رو به سلامت.
خودم جام رو جمع می کنم.

#صابر_ابر ✍?

1 year, 2 months ago

.

دیروز که نشسته بودیم و گپ می‌زدیم، موبایلش زنگ خورد، نگاه کرد و گفت: چکارکنم ؟چی بگم؟!
پرسیدم : چیزی شده؟
گفت: بدتر از این نیست که کسی روی تلفنت اسمش بیاید و تو فکر کنی چه بگویی که راست نباشد اما او ناراحت نشود، چون درکِ واقعیت برایش سخت است!
گفتم :حوصله داری! ناراحتی ندارد اگر قرار بر این است که به دروغ خودت را از او خلاص کنی و مدام فکر کنی این چه دوستی‌ست که من دارم؟ که نمی توانم راحت بگویم : عزیزم نمی خواهم! نمی توانم! نمی آیم! نمی پوشم! نمیخرم! نمی‌شود! نمی‌توانم! دوست ندارم! و...
گوشی را برداشت و گفت: ببخشید عزیزم و فلان...
گفتم یک درسِ بزرگ‌در آدابِ حرف زدن هست که من عاشقِ تکرار کردنش هستم:
بی دلیل به کسی نگوییم «ببخشید»
«ببخشید» هسته و جانِ کلام را عوض میکند.
مثلن دیدی آدم‌ها بابت داشتنِ چیزی در ابتدا می‌گویند «ببخشید، من یک قاشق می‌خواهم»
ولی می شود به جایش گفت:
«لطفن یک قاشق به من بدهید»
هم آداب را رعایت کردیم ، هم کلامِ کامل را!
.
ببخشید، برای اشتباه استفاده می‌شود!

ما آنقدر از «ببخشید» های الکی و بی‌دلیل استفاده کردیم که «واقعیت »لا به لای همان«ببخشید ها» گُم شد، بعد هم ما شُدیم دور افتاده از جمع و منزوی ، باقی معاشرتی و باحال.

خلاصه در آشپزخانه ناهاری زدیم و گپِ مفصل .
دوستی که «ن» های شما را گوش نیست ، دوست نیست!آشناست.

#صابر_ابر ✍?

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 8 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 10 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 6 months, 2 weeks ago