قسمت اول تاسیان رو که دیدم گفتم این سریال تا آخر نمی‌مونه؛!
زیرا صحنه‌ها، بازی‌ها و شخصیت‌پردازیش با تمام سریالهای تاریخی که تاکنون دیده‌ایم متفاوته
حرف اصلا سر خوب و بد نیست ها!؛ سر تفاوتهاییه که آدم با دیدنش یاد مجله‌های "زن روز" و "جوانان‌امروز" می‌افته.

( زن روزهای زمان شاه که نسل ما پنهانی از تو آرشیو‌ مجلات زن‌دایی-زن‌عموها بیرون می‌‌کشیدیم و مخفیانه ورق می‌زدیم.)

تاسیان البته کار خانم "تینا پاکروان"ه و اتفاقا یکی از مشکلات سر راهش هم همین فامیلی "پاکروان"ه که از شانس بدش با دومین رئیس ساواک یعنی سرلشکر حسن پاکروان مشابهت اسمی داره.
-فکر می‌کنم قراره اصل و نسبش رو چک کنند ببینند نسبتی با هم دارند یا نه!-

گفت‌وگوی خانم پاکروان با سروش صحت رو دیدین؟
من‌ که دیدم برداشتم از شخصیت ایشون، توانایی؛ سواد؛ اقتدار و البته همزمان وجودشون پر از ادب و احساسات زنانه‌ای است که تجربه‌ی کار با بزرگانی چون بهرام بیضایی هم‌ به آن افزوده شده

مشکل دوم سریال #تاسیان اما...
اینه که "از دید عده‌ای در حال سفیدشویی ساواکه!"
که اتفاقا نقطه‌ی مثبتش هم همینه؛ ساواک یا کلا نیروهای اطلاعاتی از جنس یا شبیه خود مردم هستند (دستکم از لحاظ چهره)؛ که اگر نباشند به راحتی شناخته می‌شن و لو می‌رن! خب البته این با روایت تلوزیون خیلی فرق داره!

یه دوستی داشتم دوران راهنمایی؛ زیاد می‌رفتم خونه‌شون، خونه‌ی بزرگی داشتند با هم شمشیر بازی؛ تفنگ‌بازی و کلا رویابافی می‌کردیم..
باباش خیلی باکلاس و مغرور، شغلش هم دلال ماشین بود
چند سال بعد وقتی بزرگتر شدیم برام تعریف کرد:
بابام معلم‌ و همزمان ساواکی هم بود؛ دستگیرش که کردند قرار بود اعدامش کنند اما یکی از روحانیون تاثیر‌گذار نجاتش داد؛ ظاهرا یه جایی بدردش خورده بود.
اونجا فکر کردم ساواکی‌ها یعنی این شکلی‌ان؟؟ خب اصلا بهش نمی‌اومد!!

و نکته آخر: یکی از دلایل پر فروش شدن سری فیلم‌ "اخراجی‌ها" حضور آدمهایی خارج از کلیشه‌ی رسمی در میدان جنگ بود.
که امیدوارم اونهایی که با ‌ده‌نمکی همکاری کردند نگاهشون به خانم پاکروان هم مثبت شه!

آدمی تنها
با کسی که
صدای سکوت‌‌اش را هم شنیده است
می‌تواند سال‌های سال
دوام بیاورد

#جمال_ثریا

"ایده" رو پرورش می‌دن بعد تحقیق و برنامه‌ریزی می‌کنند،
بعد فرمولها رو کنار هم می‌چینن و نمونه‌‌ی ازمایشگاهی می‌سازند..

یه مرحله بالاتر "نمونه‌ی" پایلوت و دست آخر پروژه‌ی اصلی ساخته می‌شه
که مرحله‌ی ساخت هم فرآیند مختص به خودش رو داره و ... بگذریم

حضرات:
مهندسی یه حالیه که اگر عاشق کارت باشی یهو می‌بینی دم و دستگاه و تجهیزاتی که باهاشون سروکار داری بخشی از وجودت شده‌اند.

و باور کنید ساختن خیلی حال می‌ده؛
ولی فکر میکنم توی دنیای مدرن مهندسی محدود به برق و مکانیک و کامپیوتر نیست.

پزشکی که با مهارت تمام پیکر یا روانِ فرد آسیب دیده‌ای رو درمان می‌کنه، حتما مهندسه

آموزگاری که مسیر پیشرفت انسانی رو روشن می‌کنه؛ مهندسه

پدر و مادری که با مهارت تمام بچه‌هاشون رو از آب و گل در میارن؛ مهندسن

فیلسوفان و جامعه‌شناسان و اندیشمندانی که نقش هدایتگر جامعه رو بر دوش می‌کشند؛ مهندسند

می‌دونید:
مهندسی در ذات خوبه؛ اما نتیجه‌ش همیشه مثبت نیست زیرا اونایی که ایده به مهندس می‌دن گاهی نیتشون مثبت نیست
مثل مهندس اوپنهایمر؛ مثل سازندگان بمب شیمیایی و هیدروژنی.

و مثل اونایی که افکار جامعه رو به نفع یا به ضرر یک جریان سیاسی مهندسی می‌کنند
و مثل اونایی که اتفاقا مهندسی‌شون سبب تنها‌تر شدن؛ فقیرتر شدن و خسته‌تر شدن یک ملت میشه...
می‌خوام بگم:
مهندسی کاملا وابسته به نتیجه است....و روز مهندس رو صرفا باید به اونایی تبریک بگیم که در نتیجه‌ی رفتار و ایده و زحمتشون؛ آدمها کمی راحت‌تر زندگی کنند.

پایان

#مهندس

خاله پریچهر؛ زیباترین دختر خانواده؛ یه بار بهم گفت:
"حتی اگر سرت رفت دروغ نگو.."
یه مدت هم برای درس و زندگیم برنامه‌ریزی می‌کرد
و توی برنامه‌‌اش مجبور بودم: اخبار ساعت هفت؛ روزنامه‌ی....، و سخنرانی هاشمی رفسنجانی رو بخونم و گوش بدم
می‌گفت:
آدمِ آگاه فریب نمی‌خوره..

خاله‌ پریچهر بخشی از زندگی من رو ریل گذاری کرد ولی خود عمرش به دنیا نبود، توی بیست سالگی جوون مرگ شد و رفت.

#خانواده

فکرش رو می‌کنم می‌بینم سالهاست از سمت دایی‌هامون حمایت بی‌منت شده‌ایم، و هر جا نیاز داشته‌ایم بودند...

فکرش‌‌ رو می‌کنم می‌بینم عموهای از دست رفته‌ام چه انسان‌های شریفی بوده‌ند
و عموی بزرگم جزو معدود آدمهایی بود که می‌شد بهش لقب انسان‌ِکامل داد.
فکرش رو می‌کنم می‌بینم؛ خانواده بخشی از جهان‌بینی هر انسانه!
#خانواده

اخلاق من اینجوریه، اگر کسی تکه‌تکه از بدنم جدا کنه چیزی بهش نمی‌گم،
اما اگرخدشه‌ای به آرامش خواهرانم وارد شه، آنوقت می‌شم دیو سپید، مار دوسر و چنان خشمگین که خودم هم از خودم می‌ترسم.

الان چندباریه که از اپلیکیشن‌هایی مثل آچاره، جاباما و... استفاده می‌کنم و هربار اون فردی که باهاش در ارتباطیم شماره‌ش رو بهمون میده که توی موقعیت بعدی مستقیم با خودش در ارتباط باشیم.
راستش من این رویکرد رو نمی‌پسندم و اصلا دوست ندارم زحمت بستری که به من فرصت داد مسائلم رو راحت‌تر پیش ببرم نادیده بگیرم.
درسته، افراد برای سود بیشتر یا حذف واسطه این پیشنهاد رو میدن ولی در واقع با حذف کردن این اپلیکیشن‌ها تو میای اون بستری که کلی هزینه‌ی زیرساختش شده، قانون‌‌های پیگیری داره و بعدا پشتیبانیت می‌کنه رو به راحتی کنار میذاری و تو مقیاس بزرگ، ضعیف و ناکارآمدشون می‌کنی تا دیگه چنین سرویسی نداشته باشی.
من به ضعفها و انحصار بازار آنلاین ایران واقفم ولی به‌نظرم حیفه وقتی جایی داری که می‌تونی نظر بذاری، مقایسه کنی، با بودجه‌ت بسنجی و نیازت رو مرتفع کنی به این راحتی نادیده بگیری.

و چون تو مرا دوست داری،
دنیا بزرگتر
آسمان وسیع‌تر
دریا آبی‌تر
گنجشک‌ها آزادتر
و من هزار بار زیباتر شده‌ام.

-سعاد الصباح

می‌شه هزاران واژه در ستایش تنهایی نوشت اما؛ تهش اونی که حالمون خوب می‌کنه، گفت‌وگو با یه آدمه..

نخوابیدم؛ هیچ نخوابیدم،
دیشب همینجور شرجی به تن و بدن و موهام می‌چسبید؛ کولر فقط باد می‌زد؛ خنک‌ نمی‌کرد...نه می‌شد دراز کشید؛ نه می‌شد نشست و نه می‌شد راه رفت.
تو آینه خودم رو نگاه کردم، هاله‌ای از مه و نم‌ روی بازو و گردن و کتفم ...

نخوابیده اومدم شرکت، طبق یک قانون نوشته شده اگر حس کنیم تمرکزمان کافی نیست، باید کار به دیگری سپرد؛ که صادق پشت کامپیوترهای فرمان نشسته؛ خودم پشت دستگاه ناظر...پنج‌شنبه است و تعطیل...خلوته...دوتا کارگر خدماتی‌مون اجازه گرفتن برن یه مراسم و برگردن، خوزستانه دیگه؛ پنج‌شنبه‌ها ماجرا داریم...

قهوه اوردن، با شکلات تلخ؛ با شربت نعنا...پشت‌بندش چای

شاپور نشسته رویروی میز من؛ دلش می‌خواد وارد گفت‌وگو شم...
اون یکی هم دلش خواست حرف بزنم، اصلا هل می‌دن که حرف بزنم...بحث داغه...
چی‌بگم؟
از پنج‌نفرمون یکی رای نمی‌ده، سه نفر پزشکیان و یک نفر جلیلیه...
اونها حرف می‌زنند، من‌سکوت کردم...
تا اینکه پرسیدند تو چی فکر می کنی؟
من‌ گفنم: اگر‌بین‌جلیلی و درخت بلوط رای‌گیری می‌شد، حتمن‌انتخابم جناب درخت می‌بود...
داغ شدند و پرحرارت، خب چرا؟
گفتم:
اونایی که ایدوئولوژی دینی سخت دارند، هرگز‌ نمی‌تونن چیزی بنام وطن را به رسمیت بشناسند..
مارکسیسم هم همینجوره
سرمایه هم‌همینه..

این تفکر یه خط نامرئی کشیده توی کشور؛ ده میلیون اینور، هشتاد میلیون اونور...!
و فقط اون ده میلیون رو به رسمیت می‌شناسند
گفت ثابتش کن...
گفتم سعید ول کن وحید بچسب،‌ وحید که همه‌کاره صدا و سیماست
اینها هر کس و هر چیزی که پایگاه اجتماعی داشته باشه رو خراب می‌کنند.
یادتونه رادیو هفت رو؟ الان کجاست؟
نود رو چرا نابود کردند؟
کتا‌ب‌باز سروش صحت چه مشکلی داشت؟
چرا محمدجواد ظریف رو می‌کوبند؟
-چرا؟
فقط بخاطر اینکه پایگاه اجتماعی‌شون از یه حدی فراتر رفته..!

دیگه اینکه برید اینها رو سرچ کنید:
حمید رسایی، مرتضی آقا تهرانی، امیرحسین ثابتی، حسین‌اله‌کرم، سعیدقاسمی...
بخونید ببینید چی‌ می‌گن و ببینید نگاهشون نسبت به زن؛ نسبت با موسیقی؛ نسبت به وطن، نسبت به ازادی و نسبت به مخالف چیه..

شاپور گفت: اصلاح‌طلبها فقط به بقای نظام کمک می‌کنن‌.

گفتم: خاتمی، موسوی، کروبی که در حصرند، تاجزاده زندانه، بهزاد‌نبوی با قد خمیده..سعیدحجاریان با تن رنجور..کدوم اصلاح‌طلبی رو می‌شناسین برای جمهوریت هزینه نداده؟
بهله منم دوست دارم یه مارشال دوگل بیاد رییس جمهورمون شه، دستکم به ماهاتیر محمد هم راضییم...
ولی کو؟ نشونم بدین اگر هست؟
گفتم: برید بخونید سرنوشت هاله سحابی و سیامک‌‌پورزند رو ..حتی اگر مخالفید، حتی اگر از حرف من خوشتون نمیاد و شما اگر از این متن راضی نیستین، باز هم برید بخونید؛ به نیت گرفتن درس عبرت، به نیت خوندن قصه‌های دراماتیک...

گفت؛ تو که نون نظام رو می‌خوری چرا؟
گفتم نون نظام !،
من و تو به عنوان‌ مهندس؛ در حال خدمت به جامعه‌ایم، بدهکار هم اگر باشیم بدهکار ملت ایرانیم، به ازای خدمتتون حقوق می‌گیریم.

مشکل اینجاست فکر می‌کنید کشور متعلق به جماعت حزب‌الهیه و بقیه خیلی مهم نیستن!
گفت کی‌گفته؟
گفتم: سرکار خانم‌منصوره معصومی با کلام روشن و عریان از کنایه توی تلوزیون فرمودند، تازه امر کردند هر کی مخالفه از ایران بره.. و چه انسان صادقی ..

داداش مملکت مال کل ایرانی‌هاست، حزب‌الهی هم جزو اونهاست
اما شما به این‌ مسئله قائل نیستید
راستی
یادتونه رضا فرجی دانا چرا استیضاح شد؟
چرا؟
چون ۱۵۰۰ نفر بورسیه‌ی از نهادهای عجیب و غریب توسط و به حمایت کامران دانشجو، احمدی‌نژاد و جلیلی وارد دانشگاه شدند اونم برای مقطع تحصیلات تکمیلی ...
یعنی از همون بدو ورود حقوق دارند و عضوهئیت علمی شدن
یادمه وقتی اعتراض شد، آقا کامران توی تلوزوین فرمود:
"این عین عَدالت است..." و من از اون روز با شنیدن واژه‌ی عَدالت کهیر می‌زنم

گفت منبعت کجاست؟.
شاپور گفت: پشت بوم
گفتم:
خیلی ساده است همکار، برید چک کنید اعضای حقیقی مهم‌ترین دانشگاه کشور؛ دانشگاه تهران کیا هستن، کیا شدن
یه راهنمایی اینکه:
جناب زاکانی با ادب و جناب ساداتی نژاد چای دبش هم حضور دارند
-تن شفیعی کدکنی سالم و روح بدیع‌الزمان فروزانفر؛ شاد....-
ادم دردش می گیره یخدا

این دانشگاه با این حجم از دانش و تربیت چرا باید دست اینها باشه؟
گفت: خب...
گفتم هر کی بیاد همین یه قلم رو از دست اینها بگیره شاهکار کرده‌....

حسین‌،چلو‌مرغ بدست وارد معرکه شد...بعدش هم جیم زد..
همه دور یه میز!، سرسفره همه ساکت بودیم...

#دیالوگ