دنیای تاریک

Description
به نام خدا
تخیلی، راز آلود، اکشن، عاشقانه
پایان خوش
به قلم : تینا. چ
الهه مرگ(پایان یافته)
جنگ الهگان(پایان یافته)
نگهبانان در شب (پایان یافته
ادمین فروشنده رمان
@Tina13847
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months, 1 week ago

2 years, 2 months ago

#رمان الاهه مرگ :
درمورد دختری به اسم تینا هست که با مهر و محبت پدرو مادرش زندگی از عشق و محبت داشته و قرار بوده وقتی کمی بزرگ تر شد الاهه عشق بشه ولی سرنوشت چیز دیگه ای رو براش رقم زد....
اون در سن 5 سالگی شاهد قتل عام شدن پدر و مادرش می شع و وجودش پر از خشم نفرت انتقام میشه و همه ی اینا کاری می کنه که به فکر انتقام باشه ولی متوجه می شه که کم کم قدرت هایی و مسئولیت هایی به گردنش می افته
خشم و نفرت با اون کاری کرد که تبدیل به الاهه مرگ بشه

الاهه مرگ : در افسانه ها اومده که وجود الاهه مرگ یعنی شروع یه جنگ شروع ویرانی و نابودی

تینا در این راه عاشق می شه و باید دید که آیا می تونه انتقام بگیره
آیا می تونه قدرت ویرانگر الاهه مرگ و کنترل کنه

رمانی هیجانی جذاب عاشقانه راز آلود تخیلی #رمان الاهه مرگ
به نوشته تینا. چ

2 years, 2 months ago

رمان نگهبانان در شب :
داستان در مورد 5 دختره که 2 گرگینه و 3 خون‌آشام هستند
برعکس بقیه که گرگینه خون‌آشام دشمن هستن این دخترا تونستن با هم کنار بیان و دوستای صمیمی هستن
هر کدومشون در یک شب کل زندگیشون عوض شده و اونا تبدیل به نگهبان شدن
ماجراهای هیجانی جذاب اتفاق ها و نبرد هایی در شب
___
رمانی تخیلی، گرگینه خون‌آشامی
عاشقانه، راز آلود، تخیلی، هیجانی ?
فقط کافیه یه سر به این رمان بزنید از همون پارت های اول جذب می شین ?
رمانی بی نهایت جذاب
توجه توجه ‼️خطر بی خوابی در شب ?

2 years, 3 months ago

#part18
سوزان:چیکار داری
من:امشب بیار خونه قبلش باهات حرف میزنم
سوزان:باش
قطع کردم
#ساواش
عصبی بودم ناراحت از هر طرف روم فشار بود جون دخترم حفظ اموالم لعنت به این سیاست مدارای عوضی
نگاهم به صورت بی حس عماد افتاد چشماش بی حس به یه جا زل زده بود
انگار نه انگار زخمی شده بود وکم مونده بوده کشته بشه ولی الان کاملا عادی نشسته وتوی فکره کلا این پسر خیلی عجیب غریبه
اندام ورزیده داره ولی صورتش کاملا صاف واون چشمای عجیبش که انگار تا وجود ادم می تونه بخونه
وقتی مبایلش زنگ‌خورد شریع بلند شد وبیرون رفت
ارش:هنوزم بهش اعتماد ندارم
ارامش:داداش این پسر هربار داره جونم نجات میده چطور بهش اعتماد نداری دیگه باید چیکار کنه
ارش:هرکس دیگه می تونه با یکم نقشه خودش خوب نشون بده
#عماد
باید هرچه زودتر میرفتم خونه ولی نمیشد ارامش تنها بزارم
من:مامان کمکم کن بیارش اینجا جون این دختر در خطره نمی تونم تنهاش بزارم

2 years, 3 months ago

?

2 years, 3 months ago

#part17
دکتر امد وزخمم بخیه زد خدارو شکر شونم بود وفقط لباس روم در اوردم ونیاز نبود کامل لخت بشم
روی مبل نشسته بودم وبه ارش وساواش که هردو خیلی نگران بودن نگاه کردم
ارش:این مرتیکه داره زیاد روی میکنه
ساواش:دست گذاشته روی دخترم حرومزاده
ارش:چطور باید جلوش بگیریم
من:میشه یه سوال بپرسم
هردو به من نگاه کردن ارامش روی مبل خوابش برده بود
ساواش:بپرس
من:این یارو اسمشم یادم رفت کارش چیه
ساواش:محتشم یه عوضی کثافت که کارش چاقاق دختر و واردات مواد مخدره
اخمی کردم تنها چیزی که ازش منتفر بودم همین چاقاق چیا بود
ذهنم درگیر شد چطور میشد به این یارو ضربه زد میشد یه جوری وارد سیستمش شد ولی اون منو دیده وقطعا نمیشه ریسک کنم وارامش تنها بزارم
ارش چندتا عکس گذاشت روی میز وگفت این خودشه
عکسش نگاه کردم
مند:دیدمش اون شب
چندتا دیگم گذاشت وسط که نگاهم روی یه نفر سابت شد اینکه
ساواش:اینهاهم افراد مورد اعتمادشونن
عکس اون مرد برداشتم این همون کسی بود که اون روز با مامان دیدمش
نقشه ها یکی یکی توی ذهنم ثبت شدن لبخند ترسناکی روی لبم نش بست
من:باید جوری بهش ضربه بزنین که درکیر بشه
ارش:چطور
من:میفهمین
مبایلم برداشتم وشماره سوزان گرفتم که سریع جواب داد
مامان:جونم
من:مامان یادته اون روز کنار کتابخونه با یه مردی بودی
سوزان:خب که چی چیکار به من داری
من:داغ نکن کاری به تو ندارم من با اون مرد کار دارم

2 years, 3 months ago

رمانی متفاوت و هیجانی
ماجرا های عجیب و شگفت انگیز در جزیره مرگ ☠️
https://t.me/+LRoczxe8HPxhZmVk

لیا دختری که آرزوی بیرون رفتن از این جزیره رو داره و یه شب مخفیانه وارد کشتی کابوس می شه و این تازه شروع ماجرا ست ?????

2 years, 3 months ago
2 years, 3 months ago

#part12
ارامش:خوبی عماد
من:اره یکم خستم بهتره بریم سما چیزیتون نشد
ارامش:نه می خوای بریم خونه
من:نه
دنده عوض کردم وراه افتادم با رسیدن به مقصد دخترا با دهن باز اطراف نگاه می کردن وپیاده شدن ذوق توی چشماشون بود
روی چمن ها ولو شدن وخنده کردن با خستگی به تنه درختی تکیه دادم
چشمام بستم ذهنم ازاد کردم
صداش توی سرم بود
تو فرشته نیستی که به اون موجودات فانی کمک میکنی
توی سرم جوابش دادم
من:من هم نخواستم فرشته باشم ولی منم یکی از همین موجودات فانی هستم
نههه تو از منی تو از جنس منی
بسه
دوباره حفاظ دور ذهنم کشیدم تا صداش قطع بشه
من هم یکی هستم مثل بقیه ولی با کمی تفاوت
دخترا شروع کردن به حرف زدن نگاهم به دور ورم بود اینجا منطقه خطرناکی بود بخاطر حیوانات وحشی کم پیدا میشد بجط شکار چی کسی باشه ولی وقتی من بوی خودم پخش کنم فکر نکنم موجودات عادی این سمت بیان چون خطر رو حس میکنن
مگه موجود عادی نباشه ودشمن من باشه
که اونم احتمالش کمه
دراز کشیدم ودستام زیر سرم زدم تا چند دقیقه جسمم استراحت بدم
#ارامش
بعد کلی مکافات وترس اینجا بهترین جا برای استراحت وخالی کردن ذهن بود به عماد که خسته روی زمین افتاده بود وچشمام بسته بود نگاه کردم خیلی ازیت شد امروز ولی اگه اون نبود یا توی کتابخونه یا زیر اون تریلی یه بلایی سرمون میومد هنوزم فکرش وحشت میندازه به جونم شاید عماد عادی نیست که انقدر راحت تونست از بین اونهمه ماشین در حال تصادف بدون خش انداختن روی بدنه ماشین بیرون امد
بهار:کجایی دختر
نگاهم به دخترا دادم من:هیچی دارم به دردسر های امروز فکر میکنم
ستایش:وای نگو منکه چند دور سکته کردم بابا این پسر ازکجا پیدا کردی ادرس بده مثل سوپر منه
خنده کردم وگفتم نچ عماد یه دونست اونم مال منه
همه باهم اویی گفتن که خندیدم خداروشکر صدامون نمیشنید ودور بود
مروارید:میگم ارامش اینجا چرا هیچ کسی نیست اخه تهران به اون شلوغی میشه همچین جایی تمیز وبدون خرابی باشه
من:نمی دونم
ستایش:بیخیال بابا برنامه جدید دیدید خوبی در برابر شر وار خیلی خفنه خوبی همیشه برندست
بهار:خب معلومه ادم های خوب همیشه برندن
عماد:مخالفم
با تعجب بهش نگاه کردیم حواصش اینجا بود وای
ستایش:چطور‌
عماد به پهلو دراز کشید وگفت همیشه ادم های خوب نیستن که بردن بعضی وقت ها ادم بد هاهم می تونن خوب رفتار کنن اونا که از خدا نمیخواستن بد باشن ولی هرکسی می تونه با چیزی که خلق شده بجنگه وچیز دیگه بشه
حق با اون بود همیشه ادم ها خوب نیستن ولی سعی میکنن خوب باشن

2 years, 3 months ago

دختره برا اینکه به جواب خواستگاری پزشک مظلوم و سربه زیر مون جواب مثبت بده میگه باید بیای از سرسره سر بخوری ??????????????????????

بیا نترس ببین اصلا کاری نداره
چی؟؟؟؟؟
عه امید بیا به خدا إنقدر کیف می ده
دختر بیخیال شو آبرومون می ره ها
دوباره رفتم بالا و سر خردم پایین و جیغ کشیدم هورااااااا
امید یکی زد رو پیشونیش
سلما به خدا مردم دارن یه جوری نگامون می کنن بی خیال اون سرسره شو بسه بیا بریم
بی توجه دوباره رفتم بالا و سر خوردم
امید اگه بیای یه بار سر بخوری قول می دم بهت جواب مثبت بدم
وگرنه ردت می کنم ها
امید با شنیدن این حرف سرخ شد
به خود که کت و شلوار گران قیمتی تنش بود و بعد به سرسره ای که سلما مانند کودکی با ذوق سر می خورد نگاه کرد
افرادی که از آنجا رد می شدند بعضی ها با تمسخر و بعضی ها با خنده نگاهشان می کردن و رد میشدن
امید اگه نیای جواب منفی به خواستگاریت می دم و اولین پسری که از اینجا رد بشه ازش خواستگاری می کنم
امید سرخ شده
استغفرالله زمزمه کرد
تا 10 می شمارم امید جان اوه نه جناب دکتر
امید با خجالت و هزار بار سرخ و سفید شدن از سرسره بالا رفت و چشماشو بسته بود چون فکر می کرد همه با خنده تماشایش می کنن
سلما جیغ زد آفرین حالا آروم بیا پایین
به محض اینکه سر خورد
سریع دست سلما را گرفت و....
???????????????????
وای این 2 تا عالین
پسر مذهبی و سر به زیر دختر شیطون و بیش فعال ?
????
https://t.me/+meyeM_RRgfM4Y2U8

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months, 1 week ago