دست شویی رفتم اومدم درو بستم برگشتم دیدم روبه روم روی دیوار یه سوسک بزرگه...
اینقدر جییییغ کشیدم و پریدم بیرون در رو بستم و باز جییییغ کشیدم و گریه کردم...
مامان هم که نمیتونه بره بکشه، در دست شویی و خونه رو بستیم همینطوری نشستیم.
دارم سکته می‌کنم.
نشستم گریه می‌کنم.

از اساتید بود!
میگفت: تنها جائیکه من احساس امنیت می‌کنم، داخل بیمارستان روانپزشکیه؛
چون میدونم همه‌ی مریضا داروهاشون را خوردند.

یک نفر از هر چهار ایرانی مبتلا به اختلال روانپزشکیست و یک نفر از هر پنج ایرانی، مبتلا به اختلال شخصیت جدیست.

? دکتر روح الله صدیق

مبینا گوه خورده حتی نتونسته چون تیم ملی بوده اتاق تمیز کردن یاد بگیره (مگه اصلا یاد گرفتنیه؟? نمی‌دونم)
میخواد بره درس دانشگاه بخونه اونم پزشکی؟!
چندشای پدسگ!

فردا روز پارتی مجازی با دوستانه!
فقط مونده وسط این وضعیت که جا نیست بشینم و بخوابم پارتی بگیرم :)))
#چالش

با تصور اون روز زندگی می‌کنم...

نوبت ما هم می‌رسه
صبح میشه، ما هم شب‌مون...

دارم از گرما ذوب می‌شم...

کل زندگیمون شده وام و قسط و قرض...
یه گوشی دست من و مامانم نیست، دوماهه فکر رهن و اجاره خونه داره دهنمون رو سرویس می‌کنه اینا خیلی سنگینه و این حس که هزینه دانشگاه به همه اینا اضافه کردم واقعا حالمو بد می‌کنه...

عقب موندم، بد عقب موندم از آدما و دنیا و مهم تر از همه از آرزوهام...
این که هستم یک درصد هم اونی نیست که میخواستم!
اونی که براش برنامه داشتم، اونی که تو ۱۰ سالگی از آینده‌م می‌دیدم...
هیچی این آدم شبیه آرزوهام پیش نرفت...

بچه ها قبلی رو جدی نگرفتیم خیلی ها تبدیل به پولش کردن...
اینم شاید مثل نات کوین بشه.
بازی کنید?