?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
طوفان را گردن بادسنج نینداز!
سینمای فرانسه را در دهه ۱۹۳۰ میلادی رئالیسم شاعرانه فرا میگیرد. پای یک شاعر
در میان است ژاک پِرِور که از مهمترین فیلمنامهنویسان این دوره است که فیلمهای ماندگاری با همکاری او و مارسل کارنه در مقام فیلمساز خلق میشود. یکی از این فیلمها
"بندر مهآلود" است در واپسین سالهای آن دهه که منتهی میشود به اشغال فرانسه توسط آلمان نازی! پس از محبوبیت گسترده این فیلم، سخنگوی دولت ویشی فرانسه(دولتی خودخوانده و دستنشانده) میگوید: اگر ما جنگ رو ببازیم تقصیر فیلم بندر مهآلوده!
این حرف شاید حرفی باشد که در طول اعصار و در اقلیمهای متفاوت گفتهاند. حرف که نه در واقع نوعی سفسطه است. که حاکمان و عاملان از زیر بار کارهایشان شانه خالی میکنند و تقصیر را گردن آثار هنری میاندازند. کسانی که گردنگیرشان خراب است!
اما کارگردان فیلم مارسل کارنه پاسخی میدهد نه فقط برای دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ فرانسه که به بلندای دیوار حاشای تاریخ!
شاید هم بلندتر! جوابی در تبیین نقش هنر و هنرمند:
تو نمیتوانی طوفان را گردن بادسنج بیندازی!
بسیار پیش آمده که هنرمند به مثابه "حسگر" و یا به قول کارنه "بادسنج" عمل کرده، چاه را نشان داده، از بلا خبری رسانده اما معمولا آن که باید چاره بیندیشد، چاره را در از کار انداختن حسگرها دیده است!
✍ آقای دغدغه | علیرضا سیف
پ.ن: با نگاهی به مستند
(The Story of Film: An Odyssey)
از مارک کازینز
کتاب: رئالیسم شاعرانهی ژان رنوار
از بهمن مقصودلو.
وقتی که شعله ظلم غنچه لبهای تو را سوخت...چشمانِ سرد من، درهای کور و فرو بستهی شبستانِ عتیقِ درد بود...باید می گذاشتند خاکستر فریادمان را بر همه جا بپاشیم...باید می گذاشتند غنچه های قلبمان را بر شاخه های انگشت عشقی بزرگتر بشکوفانیم....باید می گذاشتند سرماهای اندوه من آتشِ سوزانِ لبانِ تو را فرو نشاند.... تا چشمان شعلهوار تو قندیل خاموش شبستان مرا برافروزد... اما ظلم مشتعل غنچه لبانت را سوزاند... و چشمان سردِ من... درهای کور و فروبستهی شبستان عتیق درد ماند.
✍ احمد شاملو
🎬 دشت گریان از تئو آنجلوپلوس
خداحافظ ستون!
ابراهیم نبوی طنزنویس برجسته مطبوعاتی، جان خودش را گرفت. وقتی در اوج مینوشت و در مطبوعات ایران پرطرفدار بود به سنم قد نمیداد. ولی من عاشق طنزنویسی بودم و آثار نبوی را بعدها به عشق نوشتن طنز خواندم. طنز مطبوعاتی در تاریخ سیاسی_اجتماعی ایران همیشه جایگاه و تاثیر خودش را داشت مثل چرند و پرند دهخدا در مشروطه، آسمون ریسمون پزشکزاد، پیش و "ستون پنجم" ابراهیم نبوی پس از انقلاب ۵۷.
ابراهیم نبوی یک تن نبود یک نماد بود.
و مرگش پیامهای زیادی داشت. اسم و قلمش گره خورده با دوم خرداد و جریان اصلاحطلبی؛ بسیاری از آن دوره به عنوان احیای امید و بهار مطبوعات نام میبردند و میبرند. او از چهرههای شاخص رسانهای آن دوره بود. نبوی در میان آثارش، کتابی ۸۷ صفحهای دارد به اسم آقای رئیسجمهور¹ و چهارسال اول رياستجمهوری خاتمی را فشرده روایت میکند پر از شور و طنز و با عشق و غرور و افتخار مینویسد از رییسجمهوری فیلسوف، آزادی بیان، گفتگوی تمدنها! البته او در همان بهار مطبوعات و آزادی طعم زندان را میچشد. خودش در پایان همان اثر مینویسد:
"به خاطر میآورم سال ۷۹ را، روبهروی سلولم، محمد قوچانی بود، سمت راست مسعود بهنود، آنطرفتر شمس الواعظین و سمت چپ احمد زیدآبادی نگهبان یادش رفته بود رادیو را خاموش کند. ساعت ۱۲ شب بود. کمابیش صدای سخنرانی خاتمی در سازمان ملل میآمد. با خودم گفتم. خدا را شکر هنوز هست و هنوز سایهاش بالای سر ماست."
در پایان کتاب، یعنی سال ۱۳۷۹ پر از رنج است اما امید وافر در آن موج میزند. اما مقدمه همین اثر گویا به حقیقت نزدیکتر است:
"ما برای ماندن خاتمی تاوانهای سنگینی دادیم؛ بیش از پنجاه روزنامه و مجله تعطیل و توقیف شدند. مجموع حکم زندان صادر شده برای آنان که پای خاتمی ایستادند از دویست سال و سیصد سال نیز بیشتر است...
در چهار سال به قدر چهل سال پیر شدیم"
و در ادامه مینویسد:
"اما ما ناگزیریم؛ ناگزیر به آنکه سر برگردانیم و ببینیم و این همه کار را که نکردهایم؛ چقدر کار کردهایم ناگزیریم که ببینیم اگر او(خاتمی) نباشد چه خوهد شد."
رئیسجمهور وقت، چهار سال دیگر رأی میآورد اما او در همان دوره دوم دولت خاتمی به اجبار مهاجرت میکند. حالا که خوب نگاه میکنیم انگار همه جا در روی همان پاشنه میچرخد. ولی ابراهیم که سال ۷۹ در امیدواری غوطهور بود و از برجستگان یک عصر پُر از امید بود خودخواسته مرگ را در آغوش کشید. طرح جلد کتاب آقای رئیسجمهور شبیه برگههای تبلیغاتی انتخابات بود. ولی حالا انتخابات مگر چه جایگاهی دارد؟ و نبوی در همان مقدمه احتمال چنین عاقبتی را میداده است اما ترجیح داده ادامه دهد:
"ناگزیریم که تنهای خستهمان را باز هم به امیدی که میخواهند نباشد گرم کنیم و باز هم به راهی که میخواهند ببندند برویم!"
مرگ ابراهیم چیزهای دیگری را به رخ کشید. اینکه طنزنویسها و کمدینها( او استندآپ کمدی هم اجرا میکرد) قدرت خلق چنین تراژدیهایی را هم دارند گرچه وقتی فاصله میگیری باز همه چیز کمدی به نظر میرسد و هنرمندی که در وطن نباشد و بازگشتش بعیدتر و سختتر شود مرگخواهتر میشود.
و اما سرزمین ما که یکی یکی ستونهایش را از دست میدهد و صحنهگردانی سیاسیاش پر از ستون پنجم است²!
راستش من هم که در ایرانم هر روز به مرگ فکر میکنم ولی انگار خودکشی ابراهیم نبوی تلنگری بود که یاد تمنای همیشگیاش بیفتم:
"من دوست دارم فعالیت رسانهایام در محیطی باشد که زبان مادریام در آن به گوشم شنیده شود. این نعمت بزرگی است که صدای دور و برتان فارسی باشد. من دوست دارم در همان شهر دودآلود، با مردمانی که سریع عصبانی میشوند، با قیمتهای دائماً متغیر زندگی کنم."
✍ آقای دغدغه | علیرضا سیف
۱- آقای رئیسجمهور، نشر توسعه، چاپ سوم ۱۳۸۰، ۵۰۰۰ نسخه!
۲- ستون پنجم، انتشارات روزنه، چاپ اول ۱۳۷۸، ۵۰۰۰ نسخه!
جنون عود کرده!
دنیا مرا مجنون میخواهد. چون درست وقتی تصمیم میگیری عاقلانه زندگی کنی، شعر یا فیلمی معرکه از راه میرسد تا جنونت عود کند. مثلا فیلمی ایتالیایی به نام "اولین شب آرامش" که در اصل قطعه شعری از گوته است. با بازی معرکه آلن دلون یک بازیگر فرانسوی با روحیات ایتالیایی! عمیق و پر از ارجاعات هنری که در فیلم خوش نشستهاند؛ اثری که باز چند گزاره را که پیشتر در تجربه زیسته و مشاهداتت به آن رسیدهای پررنگتر تکرار میکند و چند قدم به یقین نزدیکتر:
۱- هنرمند حتی اگر یک لجنِ تمامعیار وسط یک لجنزار باشد؛ شعلهای از انسانیت که رو به خاموشی است در وجودش روشن است. که فیتیلهاش عشق است و پارافین آن هنر!
۲- هنرمند کِرم دارد و در اوج سرگشتگی و درماندگی ناشی از دردسرهای انباشته، سرش درد میکند برای دردسری بزرگتر! گلوی او آب خوش را پس میزند دنبال استخوان است. تن او دنبال مرهم و مداوا نیست. زخم تازه میطلبد و یا نمکی که روی زخمهای قدیمی بپاشد.
۳- هنرمندِ عمیق در اوج غربت و گمنامی خودخواسته باز هم به جاودانگی میانديشد! حتی اگر محدوده آن جاودانگی ذهن و قلب دو سه نفر باشد.
انگار یک نسخه از خودم را در فیلم دیدم. در نوسان میان انکار و اقرار! بنبستی که دنبال دریچه میگشت! منجمدی که هنوز سنگدل نشده بود. مردهای که شوق زندگی داشت. جانی که برای تطهیر غسل تعمید و میت را با هم تجربه کرد! گذشتهی زیاد، کمی در زمان حال و بدون آینده!
✍ آقای دغدغه | علیرضا سیف
ای خدای ایران تو هم شاهد جانکَندن فرزند ایران بودی؟!
به یاد ادیب الممالک فراهانی، روزنامه نگار (سردبیر روزنامه مجلس) و شاعر دوران مشروطه:
"وقتی نوشتن خسته اش می کرد...از زیر لباده فرسوده ای که به تن داشت یک شیشه کوچک که مایه سفیدی در آن بود یک قوطی فلزی زنگ زده را بیرون می آورد. آب دزدک کوچکی با یک سوزن فلزی فرسوده از قوطی بیرون می کشید. سوزن را بر سر زراقه (سرنگ)می گذاشت و آن را پر می کرد. آستین گشاد بی دکمه پیراهن سفید دست چپ را بالا می زد و در بالای مچ دست زیر کف دستش سوزن را فرو می برد و آب دزدک را خالی می کرد. ادیب الممالک این خداوندگار هنر و استاد بی نظیر ادبیات فارسی چاره ای نداشت که اینگونه مرهمی بر آزردگی های خود بگذارد...
مرگ او بر اثر ضعف مفرط و گرسنگی بود و در لحظات آخرین خود تنها یک دانه تخم مرغ در خانه داشت. از چهارصد هزار نفر جمعیت لاف زن تهران هیچ کس سراغ اورا نمی گرفت جز مرحوم اشتری. آن روز هم مرحوم اشتری بیرون رفت و از بقال سرگذر سه تخم مرغ خرید و زرده آن را خام خام در دهان این مرد بزرگ ریخت اما این، افاقه آن ضعف را نمی کرد و تنها چیزی که ادیب الممالک از این جهان برد مزه همان سه زرده تخم مرغ خام بود... ای خدای ایران، تو هم آن روز شاهد و ناظر جان کندن این فرزند خود بودی!". (تهران آذر 1337)
✍سعید نفیسی
?خاطرات ادبی و سیاسی و جوانی
به پشت صحنه خزیدم که دستیار نباشم
که در نمایشِ این ظلم آشکار نباشم
که زار زار نگریم میان خش خشِ تاریخ
که در مصیبتِ هر برگ، سوگوار نباشم
جهانِ صفر و یک آخر چقدر فایده دارد؟
ضرر نکردم اگر هم حسابدار نباشم
به غیر شانه به موهای خستهام نزدم، تا
شکنجِ دیگری از این شکنجهزار نباشم
قرار شد که بمانم اگرچه از لج دنیا
همیشه تند دویدم که ماندگار نباشم
✍ مریم جعفری آذرمانی
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago