📶درسگفتارهای جامعه شناسی

Description
"جامعه‌شناسی فهم جامعه با تمام واقعیت هايش است.
#علیرضاهمدست

جهت آگهی به این آیدی پیام بدهید
@alirezahamdast

👉https://www.instagram.com/alireza_hamdast
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 7 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 months, 2 weeks ago

2 months, 2 weeks ago

نقد درون ماندگار چه تفاوتی با نقد استعلایی دارد؟

دکترحمید رزاقی نقد درون ماندگار در ساحت جامعه شناختی و فلسفه انتقادی به دنبال شناخت تناقض های درون نظام های اجتماعی مانند نظام سرمایه داری در پرتو نقد تناقض های مفاهیم و مقوله های درون نظریه اجتماعی مانند
نظریه انقلاب است
.

نقد درون ماندگار به هر پدیده اجتماعی و روندهای آن به صورت تاریخی می نگرد. به طور مثال کارل مارکس نظریه انقلاب خود را مطرح کرد که درون آن مفاهیمی مفصل بندی شده مستقر است که تناقض های درونی نظام سرمایه داری را به کمک روش پس کاوی و دیالکتیکی آشکار می کند. اما نظریه و مفاهیم انقلاب مارکس با چالش ها و‌ تناقض هایی متعددی در امر وقوع انقلاب مواجه شد و انطباق کامل با واقعیت پیدا نکرد، یعنی نتوانست با مفاهیم و مقولاتش وقوع انقلاب را به درستی پیش بینی کند. قرار بود طبق نظریه مارکس انقلاب در کشورهای صنعتی حادث شود، لذا دچار تناقض با واقعیت شد و انقلاب در یک کشور عمدتا غیر صنعتی یعنی روسیه تزاری به وقوع پیوست. برای حل این مسئله مارکسیست های درون مکتب تضاد به شناسایی و نقد تناقض های درونی مفاهیم نظریه مارکس پرداختند، روزلوکزانبورگ، لوکاچ و بعدها آلتوسر و نظریه پردازان مکتب فرانکفورت و دیگر مارکسیست ها نقد درونی بر نظریه انقلاب مارکس وارد کردند و آن را به نقد درون ماندگار گذاشتند تا تناقض های درونی آن را حل کنند، لذا مفاهیم درون نظریه انقلاب مارکس را جرح و تعدیل کرده و یا مفاهیم تازه ای را بر این نظریه وارد کردند، و آن را بهبود بخشیدند، به طوری که با واقعیت های جدید سرمایه داری متاخر منطبق گردد. این نقد با روشی به نام پس کاوی دیالکتیکی و شناخت سازوکارهای پنهان و درون ماندگار درون نطریه انقلاب مارکس صورت گرفت و می گیرد تا نظریه ی رهایی انسان از دست نظام سلطه به طور درون ماندگار توسعه و بسط یابد و پا برجا بماند.

اما نقد استعلایی را امانوئل کانت مطرح کرد. در نقد استعلایی شما بدنبال امکانات و شرایط پیشینی شناخت هستید. یعنی ساختارها، مفاهیم و مقولات بنیادی و کلی که امکان شناخت پدیدارها را مهیا می‌کند، مد نظر قرار می دهید. این که چگونه ذهن از طریق مقولات پیشینی جهان هستی را تجربه و درک می کند. در نقد استعلایی بر مفاهیم کلی و عام تمرکز می کنید تا شناخت پدیدارهای هستی با کمک قوه ی فاهمه میسر گردد. به نظر کانت شناخت و تجربه بدون مقولات پبشینی غیر ممکن است، از این رو شناخت از فیلترهای پیشینی ذهن ممکن می شود.

حال می توان تفاوت بین نقد استعلایی و نقد درون ماندگار را برشمرد:

۱- نقد استعلایی فراتاریخی است، در حالی که نقد درون ماندگار تاریخی است مانند گفتمان های تاریخی- گسستی میشل فوکو.

۲- نقد استعلایی با امکانات‌ پیشینی ذهن جهت شناخت و تجربه سروکار دارد، در حالی که نقد درون ماندگار به تحلیل درونی یک نظریه فلسفی و یا جامعه شناختی می پردازد.

۳- نقد استعلایی در پی کشف قوانین عام با روش تعقلی و تجربی است، اما نقد درون ماندگار، نقدی درون یک نظریه فلسفی و یا نظریه ی جامعه شناختی با استفاده از روش های درون همان نظریه هاست.

۴- نقد استعلایی ،ساختارهای ضروری ذهن به منظور شناخت را بررسی می کند، اما نقد درون ماندگار تناقض ها و غامض های درونی یک نظریه فلسفی یا نظریه اجتماعی را آشکار می سازد.

2 months, 2 weeks ago

درسگفتار دیالکتیک

🔻دکتر حسین ابوالحسن تنهایی

🔹قسمت سوم

@kavosh_garan

2 months, 2 weeks ago

درسگفتار دیالکتیک

🔻دکتر حسین ابوالحسن تنهایی

🔹قسمت دوم

@kavosh_garan

5 months ago

[بخشی از کتاب جامعه شناسی از زبان مردم.  انتظارات مردم از جامعه‌شناسی

داشتم فکر می‌کردم که مردم و عموم جامعه از جامعه‌شناسی چه می‌خواهند. دیدم که مردم تنها به دنبال چرایی دردهای اجتماعی نیستند؛ اینکه چرا جرم زیاد شده، چرا فقر وجود دارد، یا چرا خودکشی رخ می‌دهد. بلکه، در کنار این‌ها، به دنبال چگونگی و درمان، و البته راهی برای رهایی از مصائب هستند. به عنوان مثال، می‌خواهند بدانند چگونه می‌توانند از بیکاری رهایی یابند و شغلی پیدا کنند، یا چگونه می‌توانند زندگی بهتری داشته باشند.  مردم و عام جامعه خواستار تغییراتی هستند که ملموس و قابل مشاهده و قابل استفاده اند نه تغییرات شعارگونه و شعائرگونه آنها به دنبال تغییرات واقعی حتی کوچک در زندگی شخصی شان هستند؛ شادیهای از ته دل می خواهند تا بتوانند از دلواپسی درون خود رها شوند. لذا می خواهند در زمان زنده بودنشان زندگی کنند نه ۱۰۰ دیگر و یا قرنی دیگر،  لذا می خواهند تغییرات درست و اصلاحات سریع تر در زمان حیات شان اتفاق بیفتد و با چشم خویش بینندو با وجودشان حس کنند.  آنها خرسندیشان را در یافتن ،کار ،پول فراغت شادی و نشاط معاشرت در کنار خانواده دوستان حس خوش آزادی رفتن به سمت علایق و سلایق و..... می دانند؛ لذا موانع موجب دل مردگی و ناامیدیشان میشود.  انتظارات مردم از جامعه شناسی این است که در بهبود زندگی مددی رساند و کیفیت زندگی شان بهبود یافته و به تبع حال خوشتری را تجربه کنند.
لذا از جامعه شناسی نیز انتظار بهبود شرایط را دارند نه  صرفا تئوری سازی و اینکه تنها داده ها را جمع آوری و آمارها را گردآوری کند؛ بلکه این دادههای جمع آوری شده باید به داد مردم برسد و با نشان دادن مسئله و در کنار آن راه حل مسئله قدمی در جهت بهبود و اصلاح اجتماعی بردارد وگرنه علم بدون عمل را چه سود !!!باید اقرار کرد که تنوری سازی اگر رخت فلاکت را از سر مردم نرهاند تئوری سوزی است؛ اندیشه که سوخته شده نه ساخته .  اگر چه جامعه شناس و جامعه شناسی شاید نتواند به مردم نان و غذا دهد اما می تواند صدای گویای جامعه باشد و با نگاه علمی و دقیق علل بیماریهای اجتماعی را بیابد و راه علاجی را برای آن تجویز کند.

@kavosh_garan](https://www.instagram.com/dr.parniya.razipour?igsh=MTUxbXoybnczaWtnbQ==)

5 months ago

توضیحات ۱۵ دقیقه‌ای #حسین_کمالوند مدرس این دوره در مورد محتوای کلاس، اهمیت این موضوع و شیوه‌ی ثبت نام»

❗️ظرفیت باقی‌مانده: هفت نفر ❗️

? **آدرس کانال پرسه‌زنی‌هایی در جامعه‌شناسی

?@last_Flaneur☜☜☜**

5 months, 1 week ago

فرانسه و در ايالات متحده و در کنار آن و در قطبي کاملاً مخالف، يعني در امريکاي لاتين گوياي آن است که پوپوليسم لااقل به صورتي موقت توانسته است ضايعاتي را که به حوزه سياسي وارد شده است نه آنکه ترميم کند، بلکه با نوعي گريز به جلو، دور بزند. اما اگر اين امر را با عملکردهاي اغلب پراگماتيستي که همين سياستمداران پس از رسيدن به قدرت، اعمال مي کنند مقايسه کنيم مي بينيم که نظريه «بازتوليد قدرت در ميدان سياسي» بورديو باز هم تاييد مي شود زيرا اين روند نشان مي دهد که ميان گفتمان هاي انتخاباتي به مثابه فرآيند هاي حاشيه اي کردن و بيرون راندن اراده، انديشه و رفتارهاي انسان هاي عادي (غيرسياسي) از حوزه سياست حرفه اي و رفتار هاي سياسي همين سياستمداران به مثابه روش هاي پراگماتيستي بازتوليد قدرت سياسي، يک شکاف اساسي و ريشه اي وجود دارد که درک آن لزوماً براي عموم مردم امکان پذير نيست. به همين جهت به رغم اينکه در کدام جامعه و با چه سيري از تحول فکري به سر مي بريم حوزه سياسي مي تواند با مناسکي کردن شديد اين حوزه و با بهره گيري از فرآيندها و کليشه هاي شناختي ناخودآگاه کنشگران سياسي، گفتمان خود را در آن کنشگران دروني کند. بدين ترتيب باز هم بنا بر نظريه سياسي بورديو کنشگران درگير با سياست در خارج از طبقه سياسي حرفه اي، سياستمداري حرفه اي را بهترين روش براي سياست شمرده و تفويض اختيار را نه در معناي وبري تفويض اختيار استفاده مشروع از خشونت، بلکه در معناي تفويض اختيار عمومي به طبقه سياستمدار به مثابه امري «طبيعي» به شمار مي آورند؛ روندي که در طبيعت اشيا وجود دارد. «شيء عمومي» (رپوبليک = جمهوري) بدين ترتيب يک «شيء طبيعي» تلقي مي شود، کمااينکه حاکميت و سياست، در زباني صريح يا بيشتر تلويحي و تمثيلي اموري تعريف مي شوند که بايد «در خون کسي» باشند يا فرد «ذاتاً» به آنها تعلق داشته باشد. به باور بورديو اين روند «طبيعي» کردن فرآيند هاي اجتماعي، همچون روند «زيبا سازي» (eugenisation) فرآيندهاي گفتماني، نشانه هاي روشني از پديده اي هستند که او همانگونه که گفتيم بدان نام «خشونت نمادين» مي دهد و همين خشونت نمادين است که در نهايت مي تواند به بازتوليد سلطه سياسي با کمترين هزينه امکان دهد. در نهايت شايد با توجه به رويدادهاي جديد در جهان سياست و در حوزه هاي بزرگ قدرت، بتوان نتيجه گرفت که امروز شاهد سقوطي سياسي در ارزش ها و روندي ناگزير در تقليل يافتگي گفتمان و رفتارهاي سياسي هستيم که بسيار خطرناک بوده و به انفعالي هر چه شديدتر در نزد کنشگران اجتماعي، لااقل در اقشار گسترده اي از آنها مي انجامد که مي تواند در عين حال از هم اکنون و در سال هاي آينده با راديکاليسمي خشونت بار و کورکورانه (يا آنچه ما خود پيشتر بدان نام شورش نوميدي داديم و در تظاهرات حاشيه نشينان فرانسه در سال هاي گذشته بروز کرد) نيز همراه باشد و اين فرآيند دوگانه انفعال / راديکاليسم که باز هم از موقعيت هاي جديد دوران پسامدرن در روندي هر چه افسار گسيخته تر از جهاني شدن است جاي نگراني و البته تامل بسياري را در حوزه انديشه سياسی باز مي کند.

@kavosh_garan

5 months, 1 week ago

به عبارت دیگر، این نوع خودکشی‌ها در بسیاری از موارد ممکن است به عنوان یک واکنش اعتراضی به شرایط بیرونی، همچون فشارهای اجتماعی، سیاسی، یا اقتصادی قلمداد شوند.

فلسفه و روانشناسی نیز در بررسی این پدیده نقشی اساسی دارند. از منظر فلسفی، بسیاری از متفکران چون آلبر کامو و فردریش نیچه، به مسأله بی‌معنایی زندگی پرداخته‌اند. کامو در کتاب خود، «افسانه سیزیف» خودکشی را در مواجهه با بی‌معنایی وجود بشری مطرح می‌کند. او معتقد است که زندگی انسان در ذات خود بی‌معنا است و در نتیجه، انسان باید با پذیرش این بی‌معنایی، زندگی خود را به معنای فردی و شخصی بازتعریف کند. در این چارچوب، خودکشی می‌تواند به عنوان یک «تلاش برای فرار» از بی‌معنایی و سرکوب‌های درونی تعبیر شود. کامو خودکشی را به عنوان یک «جواب» به بی‌معنایی زندگی نمی‌پذیرد، چرا که به باور او، ما باید زندگی را با تمام تناقضات و دشواری‌هایش ادامه دهیم، نه اینکه از آن فرار کنیم.

در روانشناسی، خودکشی معمولاً به عنوان نتیجه اضطراب‌های شدید روانی، افسردگی و احساس عجز بررسی می‌شود. زمانی که فرد در برابر مشکلات اجتماعی و اقتصادی احساس بی‌پناهی می‌کند، این می‌تواند به احساس یأس و ناامیدی منجر شود. این نوع اضطراب‌ها معمولاً در کشورهایی با شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بحرانی تشدید می‌شود. در ایران، این مشکلات به صورت سیستمی و ساختاری وجود دارند و از بحران اقتصادی گرفته تا سرکوب‌های سیاسی و اجتماعی، بر روان جمعی افراد اثر گذاشته‌اند. بنابراین، افراد به‌ویژه در شرایطی که به آنها هیچ امیدی به تغییر وضعیت نمی‌دهند، ممکن است به خودکشی به عنوان یک «فرار» از شرایط تلخ زندگی روی آورند.

خودکشی: اعتراض یا تقلای فردی؟
آیا خودکشی می‌تواند به‌عنوان یک رفتار اعتراضی تلقی شود؟ پاسخ به این سوال پیچیده است. در جوامعی که سرکوب سیاسی و اجتماعی شدید است، خودکشی گاهی می‌تواند به‌عنوان یک راه‌حل نهایی برای فرد تبدیل به اعتراض شود. این اعتراض نه از طریق ابراز مخالفت‌های آشکار بلکه از طریق کنش نهایی و خودآگاهانه‌ای که فرد انجام می‌دهد، بروز می‌کند.

به‌ویژه در مواردی که فرد به دلیل احساس عدم توانایی در تغییر شرایط بیرونی خود به خودکشی روی می‌آورد، این اقدام به نوعی بازتابی از اعتراض به ساختارهای اجتماعی و سیاسی است که او را در موقعیتی بی‌پناه قرار داده‌اند.

از سوی دیگر، خودکشی به‌ویژه در شرایط کشوری مثل ایران، می‌تواند نشان‌دهنده یک نوع تقلای فردی در برابر بی‌معنایی زندگی باشد. فردی که در مواجهه با فشارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی احساس بی‌معنایی می‌کند، ممکن است دیگر به زندگی ادامه ندهد و دست به خودکشی بزند، نه به عنوان اعتراض، بلکه به عنوان یک راه فرار از بی‌معنایی و ظلم.

هشداری برای ایران ?

افزایش خودکشی‌ها در ایران، به‌ویژه در میان طبقات مختلف جامعه باید به‌طور جدی مورد توجه قرار گیرد. این پدیده، که در ظاهر ممکن است نتیجه مشکلات فردی باشد، در واقع بازتابی از بحران‌های عمیق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در کشور است. خودکشی می‌تواند هم به عنوان یک رفتار اعتراضی در برابر ظلم و بی‌عدالتی‌ها به عنوان یک تقلای فردی در برابر بی‌معنایی زندگی دیده شود. در هر دو حالت، ضرورت توجه به شرایط روانی و اجتماعی جامعه و ایجاد تغییرات ساختاری برای پیشگیری از این بحران‌ها، بیش از پیش احساس می‌شود.

و در نهایت و بدون شک، هر خودکشی یک پیام است که ما باید آن را بشنویم و درک کنیم. مرگ خود خواسته کیانوش سنجری یک هشدار برای ایران بود.

@kavosh_garan

5 months, 1 week ago

مرگ خودخواسته کیانوش سنجری، خودکشی اعتراضی یا «تقلایی در بی‌معنایی»

صدرا عبدالهی

هر خودکشی یک پیام است که ما باید آن را بشنویم و درک کنیم. آیا پایان دادن به زندگی می‌تواند یک رفتار اعتراضی باشد یا تنها نوعی تقلای فردی در مواجهه با بی‌معنایی زندگی است؟

کیانوش سنجری، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی، چهارشنبه ۲۳ آبان در اقدامی اعتراضی به زندگی خود پایان داد. او یک روز قبل از این اقدام با انتشار متنی در صفحه شخصی خود در ایکس نوشت: «اگر تا ساعت ۷ غروب امروز چهارشنبه ۲۳ آبان سال ۱۴۰۳ فاطمه سپهری، نسرین شاکرمی، توماج صالحی و آرشام رضایی از زندان آزاد نشوند و خبر آزادی‌شان در سایت خبری قوه قضاییه منتشر نشود، من در اعتراض به دیکتاتوری خامنه‌ای و شرکایش به زندگی‌ام پایان خواهم داد.» و در نهایت بعد از ظهر چهارشنبه با انتشار این متن به زندگی خود پایان داد:
«الوعده وفا.
هیچ کس نباید به خاطر بیان عقایدش زندانی شود. اعتراض حق هر شهروند ایرانی‌ست.
زندگی من پس از این توییت به پایان خواهد رسید اما فراموش نکنیم که ما برای عشق به زندگی جان داده و می‌دهیم، و نه مرگ.
آرزومندم روزی ایرانیان بیدار و بر بردگی چیره شوند.
پاینده ایران.»
مهدی (کیانوش) سنجری‌باف ۴۲ ساله، در ۱۷ سالگی در جریان تظاهرات دانشجویی در سالگرد واقعه تیر ۱۳۷۸ بازداشت شد. او در سال ۲۰۰۷ میلادی از ایران مهاجرت کرد. سنجری که سابقه کار در شبکه خبری صدای آمریکا و نهادهای حقوق‌بشری را داشت، پس از یک دوره سکونت در ایالات متحده آمریکا، مهر ۱۳۹۵ به ایران بازگشت. او کمتر از دوماه پس از ورود به کشورش ایران بازداشت و در ادامه از سوی محاکم قضایی جمهوری اسلامی به ۱۱ سال زندان (پنج سال حبس تعزیری، ۶ سال حبس تعلیقی) و دو سال ممنوع‌الخروجی محکوم شد. سنجری در فروردین ۱۴۰۱ پس از طی دوره زندان و ممنوع‌الخروجی، باردیگر ایران را ترک کرد اما پس از مدتی به ایران بازگشت و دوباره در آبان ۱۴۰۱ بازداشت شد. سنجری تا پیش از آزادی و در دوران حبس به بیمارستان روانی امین‌آباد منتقل شد.

پایان‌دادن به زندگی در بسیاری از فرهنگ‌ها و جوامع همواره یک تابو بوده است. در چند دهه اخیر به‌ویژه در کشورهایی با وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خاص، خودکشی به طور فزاینده‌ای به عنوان یکی از ابعاد پیچیده و غیرقابل چشم‌پوشی از بحران‌های فردی و جمعی ظهور کرده است. در جامعه ایران، طی سال‌های اخیر شاهد افزایش چشم‌گیر خودکشی‌ها به ویژه در میان گروه‌ها و طبقات مختلف جامعه بوده‌ایم. خودکشی‌هایی که به نظر می‌رسد نه تنها ناشی از مشکلات فردی یا روانی، بلکه به‌ویژه واکنشی به فشارهای اجتماعی و سیاسی و بی‌معنایی‌های گسترده در جامعه هستند. در این یادداشت، قصد داریم از زوایای مختلف این پدیده را بررسی کنیم که آیا پایان‌دادن به زندگی می‌تواند یک رفتار اعتراضی باشد یا تنها نوعی تقلای فردی در مواجهه با بی‌معنایی زندگی است.

در چند روز اخیر، جامعه ایران شاهد خودکشی‌های تکان‌دهنده‌ای بوده است که در بطن بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور ریشه دارد؛ از جمله دو دانش‌آموز که در اثر فشارهای مدیران مدرسه به‌دلیل نوع پوشش به زندگیشان پایان دادند و درنهایت كيانوش سنجری، یک فعال سیاسی شناخته شده که چهارشنبه شب ۲۳ آبان با اعلام قبلی خواسته‌هايش خطاب به حاكميت، جان خود را گرفت. این‌ها تنها نمونه‌هایی از این پدیده‌اند. این خودکشی‌ها نه تنها فاجعه‌ای انسانی‌اند بلکه باید به‌دقت تحلیل شوند، چرا که هر کدام از آن‌ها می‌توانند بازتابی از شرایط اجتماعی و سیاسی معاصر ایران و رفتار حاكميت و روشنفكران و نخبگان سياسی و حقوق بشری (به عنوان تماشاگر) در قبال چنين اتفاق‌‌هایی باشند.

خودکشی به طور سنتی به عنوان پایان دادن به زندگی در اثر فشارهای روانی و فردی شناخته می‌شود. اما در بسیاری از جوامع، خودکشی می‌تواند معنای عمیق‌تری پیدا کند و به نوعی از اعتراض به شرایط اجتماعی و سیاسی تبدیل شود. در تاریخ معاصر، خودکشی‌های اعتراضی نمادهایی از اعتراض به ظلم و بی‌عدالتی بوده‌اند. از جمله خودکشی‌های معترضانه تبتی‌هایی که در اعتراض به اشغال چین در دهه ۱۹۶۰ میلادی به زندگیشان پایان دادند، تا خودکشی‌های روشنفکران و فعالان سیاسی در کشورهای مختلف به عنوان ابراز نارضایتی از وضعیت اجتماعی و سیاسی کشورشان.

در ایران، خودکشی‌های اخیر می‌توانند نمادهایی از بحران‌های اجتماعی و سیاسی در دوران جمهوری اسلامی باشند. فشارهای اقتصادی، سرکوب‌های سیاسی و اجتماعی، و وضعیت آزادی‌های فردی و اجتماعی باعث شده است که بسیاری از افراد در مواجهه با ناکامی‌ها و بی‌عدالتی‌ها به نقطه‌ای برسند که زندگی را غیرقابل تحمل بدانند و در نتیجه، دست به خودکشی بزنند.

5 months, 1 week ago
📶درسگفتارهای جامعه شناسی
5 months, 2 weeks ago

کار هنر و ایده‌ی رهایی: گفتاری در نسبت هنر و زندگی اجتماعی

? دکتر آرش حیدری

@kavosh_garan

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 5 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 7 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 months, 2 weeks ago