?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago
تو رو با قلبم دوست نخواهم داشت چون میایستد...
با بدنم هم دوست نخواهم داشت
چون میپوسد...
@takinhamzeloo
سلام بر کسانی که معنی عشق را میدانند
ولی محبوبی ندارند.
هر آدمی لازم دارد یک «جان پناه» داشته باشد.
کوهنوردها، میدانند جان پناه یعنی چه
من با این کلمه خیلی حالم خوب میشود.
فکر کن پناه جانت باشد. کوه هم باشد . صخره هم ، سرما و گرما هم و خطر سقوط؛ و آنوقت یک جایی باشد که جانت را پناه است !
جایی که گرم است. سرد است. پناه است و امن ! و این مهمتر از همه است. امن !
جان پناه خیلی پناه تر از پناهگاه است.
خیلی امن تر !
میدانید. من تا حالا جان پناه نرفته ام.
ولی وقتی گفتند برویم سبلان جان پناه می مانیم تا تیم حرفه ای بروند صعود ، حال جانم خیلی پناه شد .
آدم توی صعودهای زندگی ، جانپناه داشته باشد ، تا خود آسمان هم بالا میرود.
عشق ،جان پناه ترین هاست.
و بعضی آدمها
گاهی حتی عطر شان ، خیالشان ، اسم شان ...
دلتنگ مادر که می شدیم
«صندوق لباسش» ، پناه مان بود ...
جان پناه مان بود ! جان پناه مان !
هر آدمی یک جان پناه ، باید داشته باشد. برای خنده هایش، گریه هایش، سکوتش، برای ناگفته هایش، برای زیست کردن ، برای نفس تازه کردن ، برای نفسش ...
جان پناه مثل آغوش باید باشد .
امن و امان ترین ...
دارید جان پناه ؟ جان پناه خودتان هستید؟!
محبوبه احمدی
@takinhamzeloo
نگاه کنید که چطور شب دلتنگیهایمان را بیشتر میکند... این شبها را به امید دمیدن صبح طاقت میآوریم
@takinhamzeloo
بین چند دانشجو درگیری لفظی پیش میاد و پسرها ادعا میکنن دختر به طایفهشون توهین کرده، قرار میذارن دختر رو میدزدن،در بیابان گروهی بهش تجاوز میکنن، فیلم میگیرن و فیلم رو پخش میکنن، دختر، به همین دلیل خودکشی میکنه(تایید نشده خودکشی)...
حکومت در بحث آموزش و پرورش واقعا عقب مونده است.
حکومت در بحث محرومیت زدایی و گسترش فرهنگ، بصورت عمدی کوتاهی میکنه.
خانوادههایی که بصورت طایفه و عشیره زندگی میکنن تا قانون جدی و درست و حسابی در مملکت نباشه، به چنین اتفاقاتی دامن میزنن، اینجا هم پسرها آسیب میبینن و هم دخترها چرا که بخاطر آبروی طایفه و قبیله و عشیره باید رفتارهایی کنن که یا دوست ندارن یا عاقبتش چنین تلخی و تباهی هست...
?نکته مهم برای طرفداران حکومت فدرال: در چنین کشوری،این خطر رو بهمراه داره که چون استان به دست خود طایفه و عشیره اداره میشه باز عدالت و حق، زیرپای قدرت و ثروت لگدمال میشن و این چنین حرکات وحشیانهای با اقدام وحشیانه متقابل ادامه دار میشه(در پاکستان پسری به دختری تجاوز میکنه و بزرگ طایفه برای تلافی حکم میده به خواهر متجاوز، تجاوز کنن، همینقدر بدوی و وحشیانه) رسوم خونبس و قتل برای انتقام جویی و ...که فراوانه...
?دامن زدن به اختلافات قومی که این روزها توسط رسانههایی مثل #ایران_اینترنشنال بصورت حرفهای و جدی دنبال میشه عاقبتی جز خون و خونریزی نخواهد داشت...تنها راه ما حرف زدن و سعی در فرهنگسازی در همین تریبونهای کوچکمان است.
پ.ن.باز انگشت اتهام اول به سمت حکومت است بعد طایفه و قبیله و عشیره و سرانجام خانوادهها...در غیاب یک حکومت مقتدر و قانونمند و دوستدار پیشرفت و رفاه وطن، فرزندانمان را آموزش بدهیم.
@takinhamzeloo
تو خانهام بودی عزیزِ من
و من از دست دادمت؛
و کسی که وطن ندارد در تمام جنگها گلوله میخورد.
لانه یاکریم
صبح با صدای خشخشی پشت پنجره اتاق خوابش بیدار شد که اول ترساندش. کسی سعی میکرد از پنجره وارد خانه کوچکش بشود؟ آب دهانش را قورت داد و گیج و خوابزده به نرمی روی نوک پنجه پشت پنجره رفت و با چند شاخه خشک شده که مثل چوبهای جاروی سرایدار آپارتمان، هرکدام به سمتی اشاره میکردند روبرو شد و البته یاکریم چاق و قشنگی که سعی میکرد بین پنجره و لوله گاز، شاخههای دراز و خشک شده را با سلیقه شکل لانه بچیند ، ناگهان ترس جایش را به شادی عمیقی داد که مثل لاجرعه خوردن یک لیوان آب خنک در گرمای ظهر مرداد به جانش چسبید و فکر کرد این یک نشانه خوش شانسی است. با انرژی و انگیزهای ناگهانی رختخوابش را مرتب کرد و به آشپزخانه کوچکش رفت که بیشتر شبیه آبدارخانه بود. دکمه کتری برقی را زد و پشت تنها صندلی رنگ و رورفتهای که داشت نشست و فکر کرد یعنی چه شانس خوبی در انتظارش است؟ به آگهی روزنامهها که رویهم تلنبار شده بود نگاهی انداخت و فکر کرد شاید قرار است یک کار خوب گیر بیاورد. کاری که حقوقش مرتب پرداخت شود و از او بجز یک کارمند ساده انتظار دیگری نداشته باشند. چای کیسهای را در فنجان آب جوش انداخت و از یخچال کوچک و خالیاش یک تکه پنیر مانده و نایلون نانهای بیات شده را درآورد، تکه کلام مادرش در گوشش پیچید: باز جای شکرش باقیه که...
بعد از صبحانه مختصری که خورد باز سراغ آگهیهای استخدام رفت که گوشی موبایل ساده و کهنهاش روی پیشخان کوچک آشپزخانه لرزید. با امیدواری فکر کرد چه زود لانه یاکریم معجزهاش را نشانش میدهد! حتما یکی از آن دهها شرکتی که هفته قبل فرم استخدامشان را پر کرده بود، تماس گرفتهاند که بگویند به وجودش نیاز دارند و از فردا منتظرش هستند. تلفن در جایش میلرزید تا دستش را دراز کرد و به تندی دکمه سبز را فشرد و با قند کوچکی که ته دلش آب میشد جواب داد: بله؟
کسی آن سوی خط اسمش را گفت و او قلبش لرزید. صدا انگار صاحبش ته چاه نشسته باشد گنگ و غمگین در گوشش پیچید: با اولین اتوبوسی که میتونی خودت رو برسون...
دلش نمیخواست معنای کلمات را باور کند، با لکنت پرسید: چرا؟ مامانم حالش بد شده...
صدا حال و حوصله توضیح دادن نداشت، مختصر گفت: گفتم که خودت رو برسون زودتر، برای خاکسپاری منتظر تو هستیم.
تماس قطع شد و او بهت زده و شوکه چند لحظه ای سرجایش ماند، قند ته دلش تلخ شد. بعد به خودش نهیب زد: پاشو ساکت رو ببند.
سوالات مثل دستهای مگس سمج به ذهنش هجوم آوردند: مگه نگفته بودن بهتر شده؟ مگه نگفتن داروها داره اثر میکنه؟
به اتاق خواب رفت و ساکش را از زیرتخت بیرون کشید. چند تکه لباس مشکی در ساک چپاند. بعد در یک حرکت ناگهانی، پنجره را باز کرد، چوبهای دراز و خشک با باز شدن پنجره پایین ریخت. یاکریم آنجا نبود.
جان چه میدانست از این دنیا چهها خواهد کشید.
صائب تبریزی
@takinhamzeloo
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 months, 2 weeks ago